خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستهای همدیگر را گرفتند. کیاوش روی فرش بالایی و دماوند فرش پائینی. این هم یکی از مزایای خانه ی فرش شده. اگر در خانه ی ما بود، روی پارکت ها که نمی‌شد این بازی را انجام داد! دوتایی همدیگر را می‌کشیدند. کیاوش که از خنده مرده بود؛ به چی می‌خندید را نمی‌دانستم ؛ اما دماوند با اراده ی آهنین، سعی در شکست کیاوش داشت. دماوند در حالیکه از شدت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، Hamed.NM و bawhar

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
دختر تو چقدر سر به هوائی. اگه بلایی سرت می‌اومد چی کار می‌کردی؟
دوست داشتم بلند در صورت سمیه فریاد بکشم تقصیر پسر روانی ات بوده است. با حرص به دماوند نگاه کردم که بی خیال به گوشی اش نگاه می‌کرد. دوست داشتم همین دست گچ گرفته ام را در فرق سرش بکوبم. از صدقه سری بی شعور بازی او بود که دستم شکسته بود. آخ چقدر ترساندمشان؛ ولی وقتی از درد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، Hamed.NM و bawhar

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
گریه می‌کردم. سمیه با مهر، در آ*غو*شم گرفت. نه آ*غو*ش او را نمی‌خواستم.. . دلم می‌خواست مادر کیاوش بـ*ـغلم کند. دوست داشتم او با مهر دست به سرم بکشد و دوست داشتم حاجی به جای با ناراحتی نگاهم کردن، بگوید:
- تو سربار و مزاحم نیستی.
انگار طیبه خانم، خواسته ام را از چشم هایم خواند که کنارم نشست و بـ*ـغلم گرفت و با لحن مهربانی که از او بعید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، ^moon shadow^، Hamed.NM و یک کاربر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
حدود ده روزی بود که به این خانه پای گذاشته بودم. کیاوش گوشی ام را صحیح و سالم برگردانده بود. فهمیدیم که عوض کردن رینگتون گوشی و آن ضایع بازار تقصیر دماوند بوده است. فقط نمی‌دانستم گوشی ام را از کجا پیدا کرده بود؟! من هم که مانند گیج ها یک رمز روی این لعنتی نمی‌گذاشتم. دماوند گفت که مادرش آن عکس ها را دیده و چه قشقرقی به پا کرده است و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، ^moon shadow^، Hamed.NM و یک کاربر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
آن روز کیاوش و حاجی دعوای بزرگی کردند. حاجی، مودم اینترنت را پیدا کرده بود و فهمیده بود که کیاوش مدتی با دختر همسایه شان دوست بوده است. تا آن موقع، هیچ وقت حاجی را در آن حد عصبی ندیده بودم. بلند و با عصبانیت سر کیاوش فریاد کشید:
- من اینطوری تو رو بزرگ کردم؟ تو مگه سر همین سفره نبودی، پس چرا اینطوری شدی؟پس چرا کافر شدی؟چرا نماز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، Hamed.NM و bawhar

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
و رفت. . . مادر فولاد زره هم به دنبالش. کیاوش ناباور روی زمین نشست. برایم مهم نبود معصومه چه فکری می‌کند. جلو رفتم و نشستم کنارش و با دلسوزی گفتم:
- کیا. .
کیاوش دستی در موهایش کشید و دیدم که اشکش را پاک کرد. با دیدن ناراحتی اش، ناخودآگاه ناراحت شدم. گفتم:
- اشکال نداره. یه کم بگذره حاجی می‌فهمه تو پسر خوبی هستی. یه مدت که بگذره همه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، ^moon shadow^، Hamed.NM و یک کاربر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
شاید دماوند کار خوبی می‌کرد. اینکه دورو بود و از طرفی هم خوشی می‌کرد و هم محبوب و معتمد بقیه بود! آه با بی عدالتی تمام، حق را به دورو بودن می‌دادم! شاید راست می‌گفت؛ گاهی با پدرومادرها نمی‌شود منطقی حرف زد!
در خانه ی کیاوش اینها راحت بودم؛ اما دیگر خسته شده بودم. دیگر دلم می‌خواست برگردم. دیگر برایم مهم نبود که سام چه گفته بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، ^moon shadow^، Hamed.NM و یک کاربر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
دم در خانه ایستاده بودیم. من، طیبه خانم، سمیه خانم، حاجی و دماوند. کیاوش رفته بود حجره؛ یعنی حاجی به زور او را فرستاده بود. بی قرار بودم. منتظر سام بودم. لباس های خودم را پوشیده بودم. البته دست خودم نبود، شالم را جلو کشیده بودم. طیبه خانم و حاجی هم فهمیده بودند که من دروغ گفته ام و اصلا مذهبی نیستم. البته طیبه خانم که از روز اول...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، ^moon shadow^، Hamed.NM و یک کاربر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
موهایم را اتو می‌کشیدم؛ به سختی و با یک دست. به خودم در آینه نگاه کردم. دیگر نرجسی نبود و من الیسیما بودم؛ الیسیمای سپهری! دسته ی دیگری از موهایم را لای اتو گذاشتم و به چشم هایم نگاه کردم. چقدر آرام بودم. دیگر نه خبری از احساس دلتنگی بود و نه اضافه بودن! در باز شد و سام وارد شد. به یکدیگر لبخندی زدیم و او هم، دو فنجان کافه میکس را روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، ^moon shadow^، Hamed.NM و یک کاربر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
برنگشتم. فقط از آینه به او نگاه می‌کردم. جوابش را دادم:
- چون بهم خیلی بر خورده بود. غرورم رو شکونده بودی. احساس کردم یه اضافه ام برات. ازت متنفر شدم!می‌خواستم برم تا دردی رو که من متحمل شدم تو هم متحمل شی.
خاکستری چشم هایش هنوز تیره بود. هنوز هم ناراحت بود:
- چه حسی داشتی؟
-اوایل که هیچی ولی روز به روز بدتر می‌شدم. صمیمیت خانواده ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، Hamed.NM و bawhar
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا