- عضویت
- 24/7/18
- ارسال ها
- 1,239
- امتیاز واکنش
- 26,385
- امتیاز
- 373
- زمان حضور
- 16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
و بعد مقنعه را روی سرم کشیدم. دماوند هم نگاهش را دزدید. مادر دماوند با ناراحتی گفت:
- ببخش عزیزم فکر کردم دماوند پائینه. ببخش گلم. دماوند اصلا نگاه نکردها.
اشکال ندارد سمیه جان. یک نظر حلال است. دماوند آن طرف داشت از خنده منفجر میشد و من هم مثلا شرمزده گفتم:
- فکر کنم من برم پائین بهتر باشه.
سمیه جان شانه ام را گرفت و گفت:
- ناراحت...
- ببخش عزیزم فکر کردم دماوند پائینه. ببخش گلم. دماوند اصلا نگاه نکردها.
اشکال ندارد سمیه جان. یک نظر حلال است. دماوند آن طرف داشت از خنده منفجر میشد و من هم مثلا شرمزده گفتم:
- فکر کنم من برم پائین بهتر باشه.
سمیه جان شانه ام را گرفت و گفت:
- ناراحت...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com