خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
و بعد مقنعه را روی سرم کشیدم. دماوند هم نگاهش را دزدید. مادر دماوند با ناراحتی گفت:
- ببخش عزیزم فکر کردم دماوند پائینه. ببخش گلم. دماوند اصلا نگاه نکردها.
اشکال ندارد سمیه جان. یک نظر حلال است. دماوند آن طرف داشت از خنده منفجر می‌شد و من هم مثلا شرمزده گفتم:
- فکر کنم من برم پائین بهتر باشه.
سمیه جان شانه ام را گرفت و گفت:
- ناراحت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، MĀŘÝM، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
خندید:
- هیچی، نرجس خاتون رو با اردنگی بیرون می‌کرد. آخه داشت پسر سر به زیرش رو از راه به در می‌کرد.
دهانم را کج کردم و با تمسخر گفتم:
- زر مفت نزن کیاوش. تو مادرزادی از راه به در شده ای!
طبق معمول باز خندید که گفتم:
- راستی، آهنگ از لیتو داری؟
جدی شد و گفت:
- نه حاج خانم، من فقط حاج میثم مطیع گوش می‌دم!
خنده ام گرفته بود ؛ اما با اخم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، MĀŘÝM، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
اگر من حبیب خدا هستم، پس چه کسی عدو(دشمن) خداست؟! سفره را همراه مادرکیاوش پهن کردیم که حاجی از در آمد. هیچ وقت ندیده بودم وقتی یک شوهر وارد خانه می‌شود، یک همسر چگونه واکنشی دارد؟! پس بی خجالت خیره شدم به در ورودی. طیبه خانم تا حاجی ماشین را در حیاط پارک کرد، غذا را ول کرد و به سمت در ورودی رفت. گوشه ی آشپزخانه پنهان شدم. حاجی با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: varesh، MĀŘÝM، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
علی اصغر و مادرش آمده بودند طبقه پائین. دوست داشتم در ذهنم او را علی اصغر صدا بزنم تا کمی‌از حرصم کم شود! اصلا این جغل مذهبی چرا اسمش دماوند بود و آن یالغوز فشن اسمش علی اکبر؟ مگر نمی‌گویند اسم در شخصیت و آینده ی انسان تاثیر می‌گذارد؟ الان دماوند، خیر سرش مثل کوه دماوند استوار است؟یا کیاوش خیلی شجاع و بزرگ است؟صدایی گفت:
- همه که مثل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: varesh، MĀŘÝM، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
با حرص فهمیدم که این گوشی علی اصغر است؛ اما در دست کیاوش بود! لعنتی! چقدر ضایع شده بودم! گوشی را بدون ضایع بازی روی اپن برگرداندم. البته از طرف گوشی خودم، چند عکس مورددار برایش ارسال کردم و روی صفحه ی بک گراندش قرار دادم. چون گوشی اش حجم نداشت، عکس های شهدا و ؛ امام را حذف کردم تا فضا برای عکس های منکراتی باز شود. شب هر چه اصرار کردند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: varesh، MĀŘÝM، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
من می‌گویم چقدر بی مزه شده است. به جهنم! فکر کردی محتاج وای فای هستم؟ همین طور داشتم با اخم نگاهش می‌کردم که سرش جلو آمد همانطور که داشتم بااخم نگاهش می‌کردم نزدیکم شد و در گوشم حرف‌های محبت آمیزی زد و با لبخند تنبلی نگاهم کرد و گفت:
- ما چاکر نرجس خاتون هم هستیم. رمزش هم یک تا هشته. شب خوش!
و سریع و تند و فرز از کنارم رفت. دستانم را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: varesh، MĀŘÝM، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
و سریع خودم را در اتاق انداختم. دستم را روی سـ*ـینه ام گذاشتم و با خودم گفتم:
- بابا این همه هیجان کار دست من میده آخرش.
خواستم روی تشک بخوابم که نگاهم به خودم در آینه افتاد. خاک دو عالم در سرت نرجس! موهای پسرانه ام در صورتم پخش شده بودند، سرافونم بالای زانویم بود و ساپورتم نازک بود به خودم در آینه چشمک می‌زد. من با این شکل دو ساعت جلوی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: varesh، MĀŘÝM، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
از سمت چپ؛ من، معصومه و کیاوش در ماشین نشسته بودیم و داشتیم به سمت مسجد جامع می‌رفتیم. طیبه خانم و حاجی هم جلو نشسته بودند. منی که نماز معمولی را هم نخوانده بودم، می‌خواستم بروم جمعه اش را بخوانم! حس می‌کردم کیاوش هم همین حس را دارد. به بیرون خیره شده بودم و به این فکر می‌کردم سام الان دارد چکار می‌کند؟ باز دارد دنبال من می‌گردد یا بی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
حاجی به حجره رفته بود. طیبه خانم و سمیه خانم می‌خواستند بروند خانه ی همسایه شان که روضه داشتند. من هم که سه ساعتی می‌شد از سر جلسه ی امتحان آمده بودم. به لطف تقلبی هایی که روی مچم نوشته بودم، حتما نمره ی خوبی می‌گرفتم. هیچ وقت از روی دست دیگری نمی‌نوشتم. نه که به حق الناس معتقد باشم، نه! غرورم اجازه نمی‌داد برای یک امتحان بی معنی،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: varesh، Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,773
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
دماوند:
- سازمان ملی یونیسف و یونسکو باید جلوی تو لنگ بندازن. چقدر به صلح ملی اهمیت می‌دی.
من:
- این الان جز خوشگذرونی محسوب می شه؟
کیاوش فکری کرد و با هیجان گفت:
- یه بازی بلدما. خیلی باحاله. دُم بازی!
چشم هایم گشاد شدند. دُم بازی؟ !دماوند تا تعجبم را دید بلند خندید. کیاوش گفت:
- چتونه بابا؟به اسمش نرین، خیلی بازی باحالیه.
-خب حالا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: varesh، Narges_Alioghli، Hamed.NM و 2 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا