خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,384
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیگر نمی توانستم جا بزنم. من باید آنها را طبق وعده ام به شهربازی می بردم و نفری یک ساندویچ هم مهمانشان می کردم،پس قبول کردم تا نگویند الیسیما بدقول است!آخرین باری که شهربازی رفتم، شش سالم بود. آن هم با البرز و سام. من را گذاشته بودند یک گوشه و خودشان عین بچه های دو سه ساله ترن هوایی و ماشین برقی و چرخ و فلک و از این اقسام را بازی می...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: varesh، FaTeMeH QaSeMi، ~BAHAR.SH~ و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,384
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
کیاوش پخش دائم الروشنش که وقتی من خاموشش کردم بلافاصله روشنش کرده بود را، خاموش کرد و رو به من گفت:
- اصل بده سیما.
سریع جبهه گرفتم:
- چه دلیلی داره؟
کیاوش پوفی کشید و گفت:
- شد ما یه چیز به تو بگیم،مثل آدمیزاد جوابمون رو بدی؟
بله خودم می دانم اخیراً سگ پاچه گیر شده ام.آرام تر گفتم:
- خب برای چی می خوای بدونی من کی ام؟
-نا سلامتی با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: varesh، FaTeMeH QaSeMi، ~BAHAR.SH~ و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,384
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
دماوند در همان حالت درازکش گفت:
- دماوندم.صدام می زنن دَما و بعضی از بچه های کلاس هم می گن سانتی گراد. بابا هم که تعطیل.یه مامان دارم که از همه ی دنیا برام عزیزتره.معلمه و توی مدرسه های دخترونه شیمی درس می ده.یه مدت با تک تک دخترهای مدرسه ی دخترونه ای که مامانم توش تدریس می کرد دوست بودم ؛ اما سرم خورد به سنگ و متحول شدم.این مقامِ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: varesh، FaTeMeH QaSeMi، ~BAHAR.SH~ و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,384
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
با حرص جلو رفتم و کتش را در آوردم و بدون توجه به اینکه آستین کوتاه تنم است، پالتوی خودم را به تن زدم.
کیاوش هم تی شرت قرمز رنگش را با پلیور قبلی اش عوض کرد و همگی به سمت شهربازی به راه افتادیم. شهربازی شلوغ بود. ساعت حدود شش بود و جای سوزن انداختن هم نبود. دماوند کت چرمش را از تنش بیرون کشید و گفت:
- اَه چه بوی گندی میده.
یعنی این بشر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: varesh، FaTeMeH QaSeMi، ~BAHAR.SH~ و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,384
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
کیاوش با لبخند به سمت‌مان آمد.بشکن می زد. سریع حالت انزجار به خودم گرفتم و گفتم:
- به خاطر شماره دادن به اون آفریقایی آنقدر خوشحالی؟
دما طبق معمول در نقش زیرنویس ظاهر شد؛البته با پوزخند:
- حالا نه که خودش سفید برفیه.
من پوست کرم رنگی داشتم که نه سفید بود نه سبزه.اما نسبت به دماوند کمی تیره به نظر می آمدم. اخمی کردم و رو به کیاوش؛ اما...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: varesh، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,384
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
به سمت سالتو به راه افتادیم. من و دماوند و کیاوش و یک پسر دیگر کنار هم نشسته بودیم. سالتو،عذاب الهی بود به معنای واقعی! هزار بار قالب تهی کردم ؛ اما سعی داشتم که به روی خودم نیاورم که دارم سکته می کنم.کیاوش و آن پسر که آنقدر جیغ کشیدند که صدایشان گرفت. و اما دماوند هم هر لحظه رنگ عوض می کرد، برای اینکه ترسش را نشان ندهد همراه کیاوش و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,384
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاه نامحرم؛ تیری از تیرهای زهرآگین شیطان که تخم گـ ـناه رو توی دلها می کاره.حالا هی نگاه نامحرما کنین... پسرعمو،پسردایی،پسرخاله،پسرعمه،همسایه،پسر دوست خانوادگی،کلا هر جنس مذکری جز بابا و داداش و دایی و عموهاتون نامحرم محسوب میشه.حالا اینکه خانم ما از بچگی با هم بزرگ شدیم و اینا همش بهونه است.
امیری خواه بلند شد و گفت:
- یه بارکی بگین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,384
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
پاهایم فرمان دادند؛ من نقشی نداشتم. از پله ها پائین آمدم.یک دست لباس راحتیِ رنگارنگ. شهلا خانه نبود،رفته بود خانه ی خاله اش که در یکی از شهرستان ها بود. بهتر که نبود؛نمی دانستم چرا اما حس می کردم اگر بود راحت نبودم و نمی توانستم آنطور که می خواهم تغییرم را به رخ بکشم. چه می شد شهلا دیگر برنگردد؟
موهایم را پشت گوشم فرستادم و با قدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,384
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشم هایم را محکم تر روی هم فشردم که اشک باز از لای آن بیرون زد و روی گونه ام سر گرفت.آه الیسیما چرا اینگونه رفتار میکنی و آنقدر ضعیف جلوه می دهی؟!سام در موهایم دست کشید و گفت:
- محکم باش الیسیما...این یه اتفاقیه که افتاده باید فراموشش کنی..
با حرص و اندوه میان کلامش پریدم:
- قوی باشم؟میشه بگی چطور؟چطوری فراموش کنم وقتی این یه مهره که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,384
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 39 دقیقه
نویسنده این موضوع
-از اون پسره ی شیربرنج انتظار داشتم؛ ولی تو رو نه. لوس!
صدا قطع و وصل می شد:
- دوست داری...دعوا...بخاطر...شیربرنج... بخوری..لوس..هست؟
دستم را روی گوشم گذاشتم و در محدوده ی حیاط جا به جا شدم و با صدای کنترل شده گفتم:
- من شیربرنج نمی خورم.
-چه...شیربرنج..بی ربط..ساعت..وایسه...
هان؟از خانه بیرون زدم و به سمت ماشین ولدی خره به راه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا