خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
با شنیدن حرفِ سام فوران کردم. با شدت غیرقابل کنترلی جیغ کشیدم و به جان تک تک وسایل اتاق سام افتادم. او هیچ وقت نمی داند چه حرفی را باید بزند و چه حرفی را نباید؟! سام جلو آمد که دهانم را بگیرد اما نتوانست. من در حالِ ریزش بودم.جیغ هایم تمام نمی شدند.این یک حرفش از کنترلم خارج بود...
با نالانی گفت:
- ببین الیسیما من به خاطر خودت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
*محور اصلی*
-همه ی بدبختی ام، از وقتی شروع شد که چهارشنبه به دنیا اومدم.می گفتن وقتی کاری رو از چهارشنبه شروع کنی حتما به سرانجام نمی رسونیش.و همه اینا که امروزه بهش می گن خرافات با سر زا رفتن مامانم مُهر تائید خورد. دیگه بی سرپناه شدم.مامانم زن دوم بود و من هم بالطبع پسر زن دوم. مامانم که رفت، بهم گفتن نحس.گفتن نیومده مامان خودش رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
همه چی گذشت و گذشت و من هی بیشتر از خانواده دور می شدم و کورتر و کورتر می شدم...تا اینکه تقریبا حوالی سال پنجاه و هفت و اینا بود که انقلاب شد. بابای منم یه خان زاده ی شدیداً سفت و سخت حامی شاه بود. با ورود شاه، مجبور شد از کشور بره ؛ ولی نتونست..پس همه ی دار و ندارش رو فروخت و رفتیم یه روستا حوالی مرز تبریز و آذربایجان. اونجا موندگار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 6 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
پرتم کرد بیرون. از لج من،گلسا رو برای پسر سومش گرفت.جلوی چشمم براش عروسی گرفت و من رو گذاشت به کارگری.خواست به همه نشون بده که شایعه ی اینکه من پسرشم دروغه و من کلفتشم...و همینم شد! تا صبح ازم کار کشیدن و من هر لحظه اش رو گریه کردم.مگه چند سالم بود؟شونزده سالمم نبود. اینا هیچی،ورود گلسا به خونه اول بدبختی ام بود.وقتی موهاش رو می بافت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر چی می گفتم من نیستم توی گوش کسی فرو نمی رفت. فرستادنم زندان...دو سال اونجا بودم.مگه من چه گناهی کرده بودم که تاوان پس دادم؟ تاوان رو من پس دادم و عذابش رو من کشیدم. این همه سختی برای من زیادی بود.درست مرد بودم، ولی دیگه طاقتم طاق شده بود و نمی تونستم تحمل کنم!ولی کسی نبود به دادم برسه... دو سال رو اونجا موندم...
وقتی برگشتم به جای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
من هم گفتم:
- پولش رو ندارم.
خرم کرد و گفت:
- از پولای خان بردار!
تا دو هفته تماماً حرفش این بود ولی قبول نکردم. من عمراً خودم رو توی این دام می انداختم...با اینکه اون دختر رو دوست داشتم ولی می ترسیدم خان خریده باشدش و بخواد من رو فریب بده و بندازه توی دام...ولی من ترجیح دادم با پول خودم پاشم برم تهران. ولی هر چقدر جون می کندم فایده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 6 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
اون لحظه یه صدای لعنتی از گوشه ی دلم گفت:
- نکنه مجید الی رو اذیت کنه؟نکنه بزنتش؟اگه بفهمه که بچه،بچه ی من بوده؟چی میشه؟
نگرانِ الی شدم.باز با خودم گفتم:
- هر بلایی هم سرش بیاد به من ربطی نداره.اون چرا من رو ول کرد و بچه ی منو،دودستی تحویل اون مردک داد؟
رفتم در خونشون.هر چقدر منتظر موندم هیچکدوم از خونه بیرون نیومدن.از یکی از همسایه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
-ماشین خودته یا دزدیدیش؟
کیاوش عینک دودی اش را بالا داد و گفت:
- فکر کن مال خودمه.نمیای بالا لیدی؟
یک تای ابرویم را بالا دادم و گفتم:
- هیچ جنتلمنی برام در رو باز نکرده.
کیاوش پق زد زیر خنده و گفت:
- کلاس نذار سیماجون.بپر بالا.
در اسپورتیج مشکی را باز کردم و گفتم:
خودت از اول اینطوری رفتار کردی.
خندید که گفتم:
- خیلی شادیا.چیزی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 6 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
پق زدم زیر خنده.اول با تعجب نگاهم کرد و بعد به رو به رو نگاه کرد و گفت:
- خب؟کجاش خنده دار بود؟
جلوی دهانم را گرفتم و گفتم:
- حتما می خوای پزشک شی؛نه؟
فرمان را پیچاند و گفت:ب
- هم نمیاد؟
چشمکی نثارش کردم:
- شکست نفسی می فرمائین دکتر کیاوش!فقط کی می خواد گله اتون رو مدیریت کنه؟ آیا جانشینی منصوب کردین؟
جدی جوابم را داد:
- آه خدای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 6 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
گوشی اش را به دستم داد و گفت:
- یه عکس ازم بگیر که دارم رانندگی می کنم...
دهانم را کج کرد و چشم هایم را چپ! عجب بولاغ هایی در کنار من زندگی می کردند و اکسیژن مصرف می کردند. گوشی اش را گرفتم و گفتم:
- پین داره.
-856500
تیکه را پراندم:
- رتبه ی پیش بینی شده ی کنکورته دکتر کیاوش؟
زد روی دماغم و گفت:
- نخیر.پول تو جیبی ماهانمه.
یعنی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا