خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
در را باز کردم. با دیدن البرز و سام دهانم باز ماند؛یعنی سام نرفته بود؟

با دیدنم، اخمی کرد و گفت:ساعت هشت شبه الیسیما.

بی خیال به در تکیه دادم و گفتم:مرسی که نقش ساعت گویا رو بازی می کنی.

البرز دست روی شانه ی سام نهاد و رو به من، با آن صدای شدیداً مردانه و بمش گفت:سلام الی.

بدون اینکه به زبانم زحمت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli، Hamed.NM و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
البته همین تفاوت ها بودند که به زندگی معنا می دادند!به محض شنیدن صدای زنگ،مانند تیر از چله جدا شدم.به سمت بیرون از مدرسه حرکت کردم.با دیدن آقای ولدی،حس کردم واقعا دلم نمی خواهد با آقای ولدی یا به اختصار ولدی خره بروم.پس از سمت چپ به کوچه ای پشت مدرسه رفتم.آن کوچه یک ورودی کوتاه مسیر بود که به خیابان ختم می شد.سرم را بالا گرفتم و با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli، Hamed.NM و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
من روی مبل نشسته بودم و نگاه متاسف البرز و صدای حرصیِ گوش خراش سام را تحمل می کردم:
- تو خجالت نمی کشی واقعا؟من هر چی کوتاه میام تو پررو تر میشی الیسیما.می دونی وقتی ولدی زنگ زد گفت الیسیما نیست من چه حالی شدم؟تو چرا انقدر بی عقلی دختر؟واقعا نمی فهمم چرا با اینکه شونزده سالته ؛ ولی مثل یه بچه ی شش ساله که بهش آبنبات ندادن رفتار می...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli، Hamed.NM و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
روز دوم شروع می شود؛ باز هم منتظرم خبر مرگ سام زودتر از موعد به گوشم برسد؛ اما مثل اینکه فایده ای ندارد. سام سالم و سرحال روی مبل نشسته است و در حال حساب کتاب کردن است. سام،قبل ترها یک شرکت بزرگ تجاری داشت؛ اما به دلیل بی درایتی اش،شرکت ورشکست شد و به نظر خودش با تلاش شبانه روزی و به نظر من با خوش شانسی محض،دوباره شرکتی به راه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli، Hamed.NM و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
نقی زد و چای خوش رنگی را رو به رویم گذاشت.فقط چای درست کردنش خوب بود و دست پختش افتضاح بود! حتما برای جلب نظر سام،چای های خوش رنگ درست می کرد،از بس صحنه ی خواستگاری آمدن سام را با خودش تکرار کرده است که در چای درست کردن استاد شده است.آه سامِ بی مصرف،حداقل با مزدوج شدن با شهلا،یک کار مثبت در زندگی ات انجام می دادی!
چای را با عسل شیرین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک مانتوی کوتاه صورتی، شلوار جینِ سفید که تا مچ پایم نمی رسید،یک شال نازک آب رنگی و موهای اتو شده‌ی بیرون زده از زیر شال، یک رژِ صورتی دخترانه، دست بند های منگوله داری که وقتی دست هایم را تکان می دادم جیرینگ جیرینگ صدا می داد، یک گوشواره‌ی بلند قرمز؛تمام چیزهایی که سام را آزار می داد.
ل**ب هایش را به هم فشرد و چیزی نگفت...خودش را گرفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
چیزی نگفتم. با حرفی که زد تا ما تحتم سوخت:
- پرسید الیسیما از لحاظ ذهنی مشکل داره یا درس نمی خونه؟! فکر می کرد قبلا توی مدارس استثنایی کودکان عقب مانده درس می خوندی! باورش نمی شد که توی مدرسه‌ی غیر انتفاعی بودی!
دست هایم را مشت کردم تا در دهانش نکوبم.از حرص لـ*ـبم را می گزیدم...حیف سام که فردا می میری وگرنه برای ضایع کردنت هم که شده،می...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاه کوتاهی به ساعت دیجیتال ماشین کردم و گفتم:
- اول یه فست فودی و بعد....بعدش رو بعداً می گم!
سری تکان داد و پخش را روشن کرد.اصلا از آهنگ پخش شده،راضی نبودم.اما چیزی هم نمی گفتم؛آنقدر گوش خراش نبود. به بیرون نگاه کردم که یک لحظه با دیدن یک ماتیس که یک دختر در آن به خواب رفته بود،خنده ام گرفت؛فاریا بود.از کنارش گذشتیم.فاریا چند وقتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
بوی خوب گل در بینی ام پیچید.گل را از دستش گرفتم. به برگ های نرم و باطراوت گل دست کشیدم و سام خواست چیزی بگوید که با بوق کشداری که از ماشین پشت سری بلند شد فهمید که چراغ خیلی وقت است سبز شده است.دستی را کشید و ماشین به راه افتاد.به خاطر گل تشکر نکردم،چرا؟! سام به من گل داده بود...داشت خودش را به من ثابت می کرد؟ دستم را فشردم که با حس...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
روی صندلی نشستم و با خودم گفتممشاهده پیوست 654:((این بنده خدا هم مثل اینکه خرخون نیست.که اگه بود توی روز تعطیل مشغول الواتی همراه گله اش نبود.))
گوشی ام را از جیب کیف کوچک شانه ایم بیرون کشیدم و به خرچران پیام زدم:
-گله ات رو آوردی چِرا؟
گوشی را سایلنت کرده و در کیفم فرو بردم. سام از پله ها بالا آمد. به من نگاهی کرد و با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و 4 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا