- عضویت
- 24/7/18
- ارسال ها
- 1,239
- امتیاز واکنش
- 26,385
- امتیاز
- 373
- زمان حضور
- 16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
در را باز کردم. با دیدن البرز و سام دهانم باز ماند؛یعنی سام نرفته بود؟
با دیدنم، اخمی کرد و گفت:ساعت هشت شبه الیسیما.
بی خیال به در تکیه دادم و گفتم:مرسی که نقش ساعت گویا رو بازی می کنی.
البرز دست روی شانه ی سام نهاد و رو به من، با آن صدای شدیداً مردانه و بمش گفت:سلام الی.
بدون اینکه به زبانم زحمت...
با دیدنم، اخمی کرد و گفت:ساعت هشت شبه الیسیما.
بی خیال به در تکیه دادم و گفتم:مرسی که نقش ساعت گویا رو بازی می کنی.
البرز دست روی شانه ی سام نهاد و رو به من، با آن صدای شدیداً مردانه و بمش گفت:سلام الی.
بدون اینکه به زبانم زحمت...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: