خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Kallinu

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/6/19
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
4,072
امتیاز
213
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
زمان حضور
3 روز 20 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
گنگ گفتم:
-بله.
لبخند زد:
-خب پس می‌بینمتون فردا شب.
فردا تعطیل بود؟
سریع برای آن که این قرار مزخرف کنسل شود گفتم:
-نه، نه! آم... من نمی‌تونم بیام؛ شرمنده!
سعادت دو استکان چای را آرام آرام روی میز میانمان می‌چید.
اسفندیاری با تعجب آمیخته به ناراحتی گفت:
-چرا خانم طاهری؟
زشت بود اگر می‌گفتم حوصله‌ام نمی‌کشد. آرام گفتم:
-خب، آخه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان پروانه‌ها هرگز نمی‌میرند | پرنده سار کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمـ♡ـه، . faRiBa .، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 8 نفر دیگر

Kallinu

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/6/19
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
4,072
امتیاز
213
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
زمان حضور
3 روز 20 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
دسته کلیدی که فقط چهار تا کلید داشت، از توی جیبش درآورد و سمتم گرفت:
-برید سمت خونه‌ی من تا بیام.
دستش روبه‌رویم دراز شده بود. متوجه نشدم چه می‌گوید. دسته‌ی کیف زرشکی‌ام را چنگ زدم. نگاه به کلیدش کردم و به خود جرات دادم.
-ببخشید، واسه چی؟
دو قدم نزدیک شد و دسته کلید را روبه‌رویم گرفت. انگار کلافه شده بود که گفت:
-کار کوچیکی داشتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان پروانه‌ها هرگز نمی‌میرند | پرنده سار کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمـ♡ـه، . faRiBa .، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 8 نفر دیگر

Kallinu

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/6/19
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
4,072
امتیاز
213
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
زمان حضور
3 روز 20 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
چه قدر صدایش گرم و صمیمی بود! به سمت اتاق خوابی که درش بسته بود، رفت. نفس عمیقی کشیدم. دلم می‌خواست مقنعه‌ام را در بیاورم. عادت داشتم زیر سقف، بدون روسری باشم؛ اما می‌ترسیدم آقای سعادت خوشش نیاید. برای من تفاوتی نداشت، برای رادمهر هم... مثلا زن برادرهایش خیلی راحت بودند در جمع و من نه! یک نیرویی مانعم می‌شد. چون هیچ وقت این کار را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان پروانه‌ها هرگز نمی‌میرند | پرنده سار کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمـ♡ـه، . faRiBa .، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 8 نفر دیگر

Kallinu

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/6/19
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
4,072
امتیاز
213
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
زمان حضور
3 روز 20 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
زنی بودم که دلهره زیاد داشتم. در ظاهر سرد و مرده بودم؛ اما درونم ولوله به پا بود، سر هر مسئله‌ی کوچکی!
باور نمی‌کنی؛ اما آن چنان پر اشکم که خودم هم درمانده‌ام!
زن‌ها، موجوداتی هستند، غریب.
هیچ چیز را از یاد نمی‌برند، هیچ چیز! مانند من که ریز به ریز لحظات با رادمهر بودن را یادم می‌آید؛ ریز به ریزشان را! انگار که یک فیلم طولانی ضبط شده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان پروانه‌ها هرگز نمی‌میرند | پرنده سار کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمـ♡ـه، . faRiBa .، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 8 نفر دیگر

Kallinu

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/6/19
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
4,072
امتیاز
213
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
زمان حضور
3 روز 20 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبخندی زدم و گفتم:
-نه ممنون!
اخم داشت. نمی‌دانم چرا چهره و صدایش به کل تغییر کرده بود. در دفتر و بوفه شبیه به آدم‌های احمق رفتار می‌کرد. حالا شده بود نسخه دیگر امید. یا شاید نسخه دیگر رادمهر!
یک سمت لـ*ـبش بالا رفت.
-مجبور نیستی زوری لبخند بزنی!
نفس عمیقی کشیدم. او یک مرحله در افسردگی از من عقب‌تر بود. آخر من در مرحله‌ی سکوت بودم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان پروانه‌ها هرگز نمی‌میرند | پرنده سار کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمـ♡ـه، . faRiBa .، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 8 نفر دیگر

Kallinu

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/6/19
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
4,072
امتیاز
213
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
زمان حضور
3 روز 20 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
حوصله‌ی جمله‌های غریب را نداشتم. جملاتی که باید هزار لایه‌شان را کنار بزنم تا کشفشان کنم. دلم خواب می‌خواست؛ یک خواب راحت.
استکانش را توی سینی گذاشت و باز به همان حالت ایلخانی نشست:
-من از بچه‌ها خیلی خوشم میاد؛ واسه همین خواستم اینجا باشم.
کمی مکث کرد و گفت:
-اما می‌دونی که، بچه‌های الان بچه نیستن؟! خیلی بزرگن؛ از من هم بزرگ‌تر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان پروانه‌ها هرگز نمی‌میرند | پرنده سار کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمـ♡ـه، . faRiBa .، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 8 نفر دیگر

Kallinu

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/6/19
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
4,072
امتیاز
213
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
زمان حضور
3 روز 20 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
قلبم ایستاد و احتیاج به یک نفس عمیق داشتم. او بود که از حال من می‌پرسید؟ اویی که دیشب من را در آشپزخانه میان برگه‌ها رها کرده بود؟
آرام گفتم:
-کار پیش اومد.
چیزی جز طرح گل مربعی روی قالی کرم رنگ نمی‌دیدم، آن را هم نمی‌دیدم. من مانند آدم‌های کور بودم. آدم‌هایی که چشم‌هایشان باز است و نمی‌بینند، و آن‌هایی که گوش دارند؛ اما هیچ چیز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان پروانه‌ها هرگز نمی‌میرند | پرنده سار کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمـ♡ـه، . faRiBa .، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 8 نفر دیگر

Kallinu

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/6/19
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
4,072
امتیاز
213
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
زمان حضور
3 روز 20 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
-‌آره؛ ولی هنوز نمی‌تونه واضح صحبت کنه.
ادامه می‌داد:
-هوم. خدا حفظش کنه. وقتی میای مدرسه کجا می‌ذاریش؟ مهد کودک؟
مهد کودک، یک مهد کودک خوب در مرزداران بود. اسمش هم «مهد خورشید» بود، آرزو داشتم پروانه آن‌جا باشد.
-نه. هن... هنوز واسه مهد کوچیکه. می‌مونه خونه پی... پیش باباش...
دستانم را به هم فشردم و گریه‌ی صامتم شدت گرفت. پلک بستم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان پروانه‌ها هرگز نمی‌میرند | پرنده سار کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمـ♡ـه، . faRiBa .، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 8 نفر دیگر

Kallinu

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/6/19
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
4,072
امتیاز
213
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
زمان حضور
3 روز 20 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک لحظه به خاطر آوردم که او را تا به حال در کافی‌نت ندیده‌ام! در حالی که او متن‌های جزوه را بررسی می‌کرد، گفتم:
-می‌بخشید، آقای اسکندری نیستن؟
مردمک‌های رنگی‌اش را بدون یک پلک زدن کوتاه، درجا به چشم‌هایم دوخت و انگار دنبال چیزی می‌گشت. نگاه گرفتم. عادت نداشتم در چشم کسی خیره شوم، در حالی که او زل زده به چشم‌هایم!
ورقه‌ها را چند مرتبه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان پروانه‌ها هرگز نمی‌میرند | پرنده سار کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمـ♡ـه، . faRiBa .، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 8 نفر دیگر

Kallinu

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/6/19
ارسال ها
117
امتیاز واکنش
4,072
امتیاز
213
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
زمان حضور
3 روز 20 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک نگاه خیلی کوتاه به سمتم انداخت و سریع کارت ملی را پشت و رو کرد.
-گفتم که، قابل شما رو نداره.
کیف و وسایلم داشت اذیتم می‌کرد. به علاوه‌ی آن که مدت طولانی‌ای بود روی پا ایستاده بودم. کلافه شدم؛ اما با حفظ ظاهر، کیف پول یاسی‌ام را از کیف کرم رنگ اداری زیبایم بیرون کشیدم. کاغذهای کپی و کارت ملی و شناسنامه را به آن مرد داد و کمی تعارف...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان پروانه‌ها هرگز نمی‌میرند | پرنده سار کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمـ♡ـه، . faRiBa .، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 8 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا