- عضویت
- 9/6/19
- ارسال ها
- 117
- امتیاز واکنش
- 4,072
- امتیاز
- 213
- محل سکونت
- حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
- زمان حضور
- 3 روز 20 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
گنگ گفتم:
-بله.
لبخند زد:
-خب پس میبینمتون فردا شب.
فردا تعطیل بود؟
سریع برای آن که این قرار مزخرف کنسل شود گفتم:
-نه، نه! آم... من نمیتونم بیام؛ شرمنده!
سعادت دو استکان چای را آرام آرام روی میز میانمان میچید.
اسفندیاری با تعجب آمیخته به ناراحتی گفت:
-چرا خانم طاهری؟
زشت بود اگر میگفتم حوصلهام نمیکشد. آرام گفتم:
-خب، آخه...
-بله.
لبخند زد:
-خب پس میبینمتون فردا شب.
فردا تعطیل بود؟
سریع برای آن که این قرار مزخرف کنسل شود گفتم:
-نه، نه! آم... من نمیتونم بیام؛ شرمنده!
سعادت دو استکان چای را آرام آرام روی میز میانمان میچید.
اسفندیاری با تعجب آمیخته به ناراحتی گفت:
-چرا خانم طاهری؟
زشت بود اگر میگفتم حوصلهام نمیکشد. آرام گفتم:
-خب، آخه...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان پروانهها هرگز نمیمیرند | پرنده سار کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: