خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

by_aSal_baek04

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/19
ارسال ها
512
امتیاز واکنش
1,128
امتیاز
178
محل سکونت
در انجا ک تنی میمیرد
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 44 دقیقه
نویسنده این موضوع
"ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ" ﺗﻠﻔﻨﯽﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﻣُﺪﺍﻡ ﺻﺪﺍﯼ ﻏﺮﯾﺒﻪﺍﯼﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺮﺍﻍِ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﺍﺯ ﻣﻦ ﯾﮏﺷﻨﺒﻪﯼ ﺳﻮﺕﻭﮐﻮﺭﯼﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥِ ﺍﺑﺮﯼﺍﺵ ﺫﺭّﻩﺍﯼ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺣﺮﻑﻫﺎﯼ ﺑﯽﺭﺑﻄﯽﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺮ ﻣﯽﺑَﺮَﺩ ﺣﻮﺻﻠﻪﺍﻡ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺯﻝﺯﺩﻥ ﺍﺯ ﭘﺸﺖِ ﺷﯿﺸﻪﺍﯼﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﺐ ﻣﯽﺭﺳﺪ ﻓﮑﺮﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺩﻡﻫﺎﯾﺶ ﻗﺪﻡﺯﺩﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽﺩﺍﺭﻧﺪ
ﺁﺩﻡﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﺑﻨﺪ ﻭ ﭼﺸﻢﻫﺎﯼﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﻨﺪﻧﺪ ﺍﻣّﺎ ﺧﻮﺍﺏ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﻨﺪ ﺁﺩﻡﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﺍ ﺗﺎﺏ ﻧﻤﯽﺁﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﻧﯿﻤﻪﺷﺐ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽﺯﻧﻨﺪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﺩﻝﺳﭙﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﮐﺴﯽﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﮔُﻞ ﻧﻤﯽﺧَﺮَﺩ ﻫﯿﭻﻭﻗﺖ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺸﺖِ ﺷﯿﺸﻪﻫﺎﯼ ﺍﺗﺎﻗﺖ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺿﺎﻓﻪﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺗﻠﻔﻦ ﻫﯿﭻﻭﻗﺖ ﺑﺎ ﺗﻮ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺷﻨﺎﺳﺪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻕِ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺧﻼﺻﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺧﺎﻃﺮﻩﺍﯼﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﺬﺍﺑﺖ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺧﺎﻃﺮﻩﺍﯼ ﮐﻪ ﻫﺠﻮﻡ ﻣﯽﺁﻭَﺭَﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﭼﺸﻢﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﻨﺪﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻋﻘﺮﺑﻪﻫﺎﯼ ﺳﺎﻋﺘﯽﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﮑﺎﻥ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩﺍﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﭼﺸﻢ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﮐﺸﯿﺪﻥِ ﺗﻮﺳﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺭﻓﺘﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻠﻔﻦ ﺯﻧﮓ ﻣﯽﺯﻧﺪ
ﺍﻣّﺎ ﻏﺮﯾﺒﻪﺍﯼ ﺳﺮﺍﻍِ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺸﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﺐ ﻣﯽﺭﺳﺪ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ ﻫﺮ ﺷﺐ


حرف دلم...

 

by_aSal_baek04

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/19
ارسال ها
512
امتیاز واکنش
1,128
امتیاز
178
محل سکونت
در انجا ک تنی میمیرد
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 44 دقیقه
نویسنده این موضوع
باز رسیدیم به پارکینگ بارون همه جا رو خیس کرده بود شب بود... راه زیادی رو پیاده گذرونده بودیم...
خسته بودیم گفتیم بقیه راه رو با اتوبوس بریم... بخار از دهنت بیرون میومد... خستگی رو توی چشمات میدیدم یادته... عشقم بودی...
مث این فیلما کاپشن خودمو دادم بهت که به حساب سرما نخوری... رسیدم خونه با اینکه کاپشنمو دادم بهت ولی سرما نخوردم! گذشت و گذشت و گذشـــــــــــــــــت... حالا اومدم توی همون پارکینگ اینبار تنها بودم!!!
هوا سرد بود... ولی کاپشنم تنم بود...!!! رسیدم خونه... جلوی آینه وایستادم یه چیزی نظرمو جلب کرده بود یه سری موهای سفید لابلای موهای مشکیم بود...
یه چایی داغ بعدشم خواب... صبح فردا رسید... حس بدی بود سرما خورده بودم تنهای تنها...


حرف دلم...

 

by_aSal_baek04

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/19
ارسال ها
512
امتیاز واکنش
1,128
امتیاز
178
محل سکونت
در انجا ک تنی میمیرد
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 44 دقیقه
نویسنده این موضوع
می وزدباد به صورت سرخ زمان وقت تنگ است...نیمکت خالی گوشه ی پرت خیال منتظرمی ماندکه بنشیند میهمان گم شده ی دیروزمن..
.چمدان میبندم ودر این ایستگاه انتظار...منتظرخواهم ماند.این من هستم مسافری که نشان ازمقصد ندارم...اشک انتظار حلقه میزندازمژه های خیس امروز.
باران وداع میبارد...رخت برمیبندم...کوچ خواهم کردبه فردای دیگر...چمدانم خالی... بازخواهم گشت


ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻢ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﭼﻨﺪﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺗﺎﻕ ﭘُﺮ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺯﻧﻬﺎﯼ ﻋﺒﻮﺳﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺷﺎﻧﻪ ﻧﺸﺪﻩ ﺷﺎﻥ ﻫﺮﺷﺐ ﻃﻨﺎﺏ ﺩﺍﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻫﺎﯾﻢ ﻣﯽ ﺷﺪ
ﻭ ﻟﻐﺰﺵ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﺖ ﺑﺮ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﮐﺒﻮﺩﺷﺎﻥ ﺧﻮﻥ ﻫﺰﺍﺭ ﺟﻨﯿﻦ ﻧﺎﺭﺱ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﻣﯽ ﭘﺎﺷﯿﺪ ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻢ ﻭ
ﻫﺰﺍﺭ ﺗﮑﻪ ﯼ ﺳﺮﺧﺶ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺳﭙﯿﺪﯼ ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﭼﯿﺪﻡ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﯿﺎ . . .
ﻋﺮﻭﺱ ﺑﯽ ﺣﺠﻠﻪ ﺍﺕ ﺍﻣﺸﺐ ﺩﺭ ﺣﺮﻣﺴﺮﺍﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺗﺎﺝ ﻭ ﺗﺨﺘﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺯﺩﻩ ﺳﺖ .


حرف دلم...

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

by_aSal_baek04

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/19
ارسال ها
512
امتیاز واکنش
1,128
امتیاز
178
محل سکونت
در انجا ک تنی میمیرد
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 44 دقیقه
نویسنده این موضوع
ﮔﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺧﻨﺪﯾﺪﯾﻢ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻣﻮﻧﻢ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ، ﺭﻓﺘﯿﻢ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺁﻫﻨﮓ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺭﻗﺼﯿﺪﯾﻢ ، ﺳﯿﮕﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪﯾﻢ ...
ﮔﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﮏ ﻫﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮔﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺻﺒﺢ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺷﻌﺮ ﺧﻮﻧﺪﯾﻢ ﺧﻼﺻﻪ ﮔﯿﺮﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺵ ﮔﺬﺭﻭﻧﺪﯾﻢ ﻭ
ﮐﻠﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﯾﻢ ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩﻣﻮﻧﯿﻢ ! ﺁﺧﺮ ﺷﺐ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﯾﯿﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮﻧﯿﻢ ﻭ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﺎ ﻏﻢ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﻬﺎ ﻭ ﺳﻨﮕﯿﻨﯿﻨﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻝِ ﺑﯽ ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻪ ﮐﻨﯿﻢ ؟!


ميخواهم تنهايي را برايت معني كنم! اسم اين تنهايي است درساحل كنار درياايستاده اي...هواي سرد...صداي موج.... آهنگ انتظار انتظار,
....به خودت مي آيي..... يادت مياد ديگرنه كسي است ازپشت بـ*ـغلت كند....نه دستي كه شانهايت رابگيرد و نه صدايي كه قشنگ تر از صداي دريا باشد....
فقط وفقط چند قطره اشك و تصوير لعنتي......!!!


حرف دلم...

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

by_aSal_baek04

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/19
ارسال ها
512
امتیاز واکنش
1,128
امتیاز
178
محل سکونت
در انجا ک تنی میمیرد
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 44 دقیقه
نویسنده این موضوع
اﻣﺮﻭﺯ ﭼﺎﯼ ﻣﯽ ﻧﻮﺷﯿﺪﻡ ﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ ﭼﻪ ﺗﯿﺘﺮ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﻦ ﭘﺮ ﺁﺷﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﭘﺮ ﺩﻟﺪﺍﺩﮔﯽ ،
ﭘﺮ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﮐﻤﯽ ﺩﻭﺭ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩﻥ ﭘﺎﯼ ﮏﯾ ﻭﯾﺮﺍﯾﺶ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺎﺯﻡ ﭘﺲ ﻣﻦ ﮐﯿﺴﺘﻢ ؟ ﮏﯾ ﺁﮔﻬﯽ ﺗﺮﺣﯿﻢ ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﻫﺎﯼ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺗﺴﻠﯿﺖ ﮔﻔﺖ ؟
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮏﯾ ﻧﯿﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﺟﻮﻡ ﻭ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺟﺰ ﮏﯾ ﺍﻟﺘﻬﺎﺏ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﯾﺎﺑﺪ .
ﭼﺎﯼ ﺗﻪ ﮐﺸﯿﺪ ﻗﻨﺪ ﺗﻠﺦ ﻭ ﺁﺧﺮ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺁﺏ ﺷﺪ ﻭ ﮐﻤﯽ ﺗﺎﺏ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺩﺭ ﺳﻄﺮ ﺁﺧﺮ ﻭ ﮔﻮﯾﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﻫﻮﺍ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺳﺖ


حرف دلم...

 

by_aSal_baek04

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/19
ارسال ها
512
امتیاز واکنش
1,128
امتیاز
178
محل سکونت
در انجا ک تنی میمیرد
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 44 دقیقه
نویسنده این موضوع
ﯼ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﺖ ﻧﯿﺴﺘﻢ ، ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ ﺍﯼ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺣﺴﺮﺕ ﺷﺪﻩ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ...
ﻫﻤﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ،ﺩﻟﻢ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ، ﺍﻣﺎ ﭼﻪ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﻧﻐﻤﻪ ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺗﻮ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻣﺜﻞ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺑﯽ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮ ﭘﺮ ﯾﺪﻥ ﺍﺳﺖ ، ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺗﻮ ﻣﺎﻧﺪﻥ ،
ﻣﺜﻞ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺩﺭ ﮐﻮﯾﺮ ﺧﺸﮏ ﺩﻭﯾﺪﻥ ﺍﺳﺖ ، ﻣﺜﻞ ﺑﯽ ﻫﻮﺍ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺍﺳﺖ ... ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻫﺴﺘﻢ ﻋﺰﯾﺰﻡ ، ﮐﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻡ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺮﯾﺰﻡ ...
ﻋﺎﺷﻖ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ، ﻫﯿﭽﮑﺲ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﺪ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﺍ ... ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﯼ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﻗﻠﺒﻢ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﯼ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ، ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﻤﻨﺎﯼ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ ..


حرف دلم...

 

by_aSal_baek04

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/19
ارسال ها
512
امتیاز واکنش
1,128
امتیاز
178
محل سکونت
در انجا ک تنی میمیرد
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 44 دقیقه
نویسنده این موضوع
آدم ها اصلا" بهتره تو زنديگيت نباشند...
وقتي شادي کنارت نيستند... وقتي غمگيني در آ*غو*شت نمي گيرند... وقتي عصباني هستي نميشه سرشون داد زد... وقتي گريه مي کني، محض رضاي خدا در چند فرسخي تو هم نيستند...
آدم هايي که هميشه با نبودشان زندگي تو را مي سازند! آدم هايي که آخر سر هم جوري رفتار مي کنند که بدهکارشون بشي....


گاهی برایم تلخ می شود این لحظات لحظاتی که حس می کنم نمی گذرد با امروز سال های سال است که حس می کنم هنوز در همین امروز مانده ام ...!
گاهی حس می کنم زمین از گردش خسته شده و دیگر نمی چرخد ...!
این چندین سال را که در امروز گذرانده ام حس مبهمی به آینده دارم کاش کسی برایم از فردا خبری بیاورد راستی شما فردا را دیده ای؟


حرف دلم...

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

by_aSal_baek04

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/19
ارسال ها
512
امتیاز واکنش
1,128
امتیاز
178
محل سکونت
در انجا ک تنی میمیرد
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 44 دقیقه
نویسنده این موضوع
باران که می گیرد به هم می ریزد اعصابم تقصیر باران نیست... می گویند: بی تابم...!
گاهی تو را آنقدر می خواهم به تنهایی طوری که حتی بودنم را بر نمی تابم هر صبح ،بی صبحانه از خود می زنم
بیرون هرشب کنار سفره ،بُق کرده ست بشقابم بی تو تمام پارک های شهر را تا عصر می گردم و انگار دستی می دهد تابم شب ها که پیشم نیستی...
خوابم نمی گیرد وقتی نمی بـ*ـو*سی مرا... با "قرص" هم نمی خوابم...!


ﺑﺎﺧﺘﻢ " ﻣﺴﯿﺮ " ﺭﺍ ﯾﺎﻓﺘﻢ ! ﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺮﺍﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ .. ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ " ﺭﺍﻫﺖ " "ﺭﺍﺣﺖ " ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ...
ﻫﺮ " ﭼﺎﻟﻪ ﺍﯼ " " ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ " ﺑﻪ ﻣﻦ ﺁﻣﻮﺧﺖ ... ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﻫﺎ " ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ " ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺍﺯ " ﭘﺲ ﺭﻓﺖ " " ﭘﺲ ﺑﺎﯾﺪ " ﺭﻓﺖ " ﭘﺲ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ " ﺭﺍ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ ﺑﻪ " ﺗﻦ ﻫﺎﯾﯽ " ﮐﻪ ﺭﻭﺣﺸﺎﻥ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﯾﺴﺖ ...


حرف دلم...

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

by_aSal_baek04

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/19
ارسال ها
512
امتیاز واکنش
1,128
امتیاز
178
محل سکونت
در انجا ک تنی میمیرد
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 44 دقیقه
نویسنده این موضوع
شب به هم درشکند زلف چلیپائی را**صبحدم سردهد انفاس مسیحائی را گر از آن طور تجلی به چراغی برسی**موسی دل طلب و سـ*ـینه سینائی را گر به آئینه سیماب سحر رشک بری**اشک سیمین طلبی آینه سیمائی را رنگ رؤیا زده ام بر افق دیده و دل**تا تماشا کنم آن شاهد رؤیائی را از نسیم سحر آموختم و شعله شمع**رسم شوریدگی و شیوه شیدائی را جان چه باشد که به بازار تو آرد عاشق**قیمت ارزان نکنی گوهر زیبائی را طوطیم گوئی از آن قند لـ*ـب آموخت سخن**که به دل آب کند شکر گویائی را دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی**بار پیری شکند پشت شکیبائی را شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه وگل**شمع بزم چمنند انجمن آرائی را صبح سرمی کشد از پشت درختان خورشید**تا تماشا کند این بزم تماشائی را جمع کن لشکر توفیق که تسخیر کنی**رضارا قرق عزلت و تنهائی را


حرف دلم...

 

by_aSal_baek04

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/19
ارسال ها
512
امتیاز واکنش
1,128
امتیاز
178
محل سکونت
در انجا ک تنی میمیرد
زمان حضور
1 روز 20 ساعت 44 دقیقه
نویسنده این موضوع
رفیق من سنگ صبور غمهام به دیدنم بیا که خیلی تنهام هیشکی نمی فهمه چه حالی دارم چه دنیای رو به زوالی دارم مجنونم
و دل زده از لیلیا خیلی دلم گرفته از خیلیا نمونده از جوونیام نشونی پیر شدم پیر تو ای جوونی تنهای بی سنگ صبور خونه ی سرد و سوت و کور
توی شبات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست اگر چه هیچ کس نیومد سری به تنهاییت نزد اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش
اگر بیای همونجوری که بودی کم میارن حسودا از حسودی صدای سازم همه جا پر شده هر کی شنیده از خودش بی خوده اما خودم پر شدم
از گلایه هیچی ازم نمونده جز سایه سایه ای که خالی از عشق و امید همیشه محتاج به نور خورشید تنهای بی سنگ صبور ...


حرف دلم...

 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا