خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود
عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود

عقل با دل رو به رو شد ، صبح دلتنگی بخیر
عقل برمی گشت راهی را که دل پیموده بود

عقل کامل بود ، فاخر بود ، حرف تازه داشت
دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود

عقل منطق داشت ، حرفش را به کرسی می نشاند
دل سراسر دست و پا می زد ، ولی بیهوده بود

حرف منّت نیست اما صد برابر پس گرفت
گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود

من کی ام ؟! باغی که چون با عطر عشق آمیختم
هر اناری را که پروردم به خون آلوده بود ...


اشعار فاضل نظری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
فردا اگر بدون تو باید به سر شود
فرقی نمی کند شب من کی سحر شود

شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست
بگذار عمر بی تو ، سراپا هدر شود

رنج فراق هست و امید وصال نیست
این" هست و نیست " کاش که زیر و زبر شود

رازی نهفته در پس حرفی نگفته است
مگذار درد دل کنم و دردسر شود ...

ای زخم دلخراش لـ*ـب از خون دل ببند
دیگر قرار نیست کسی با خبر شود

موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است
بگذارگفتگو به زبان هنر شود ...


اشعار فاضل نظری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
روزی که ارغوان به تو نفروخت گلفروش
پیراهنی به رنگ گل ارغوان بپوش

از یاد بردن غم عالم میسر است
اکنون که با نوشید*نی نشد شوکران بنوش

گیرم که مثل موری از این سنگ بگذری
کوهی ست پشت سنگ ، از این بیشتر مکوش

چون نی نفس کشیدن ما ناله کردن است
در شور نیز ناله ما می رسد به گوش

آتش بزن به سـ*ـینه آتش گرفته ام
آتش گرفته را مگر آتش کند خموش ..


اشعار فاضل نظری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
این طرف مشتی صدف آنجا كمی گل ریخته
موج ، ماهیهای عاشق را به ساحل ریخته

بعد از این در جام من تصویر ابر تیره ایست
بعد از این در جام دریا ماه كامل ریخته

مرگ حق دارد كه از من روی برگردانده است
زندگی در كام من زهر هلاهل ریخته

هر چه دام افكندم ، آهوها گریزانتر شدند
حال صدها دام دیگر در مقابل ریخته

هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست
هر كجا پا میگذارم دامنی دل ریخته

زاهدی با كوزهای خالی ز دریا بازگشت
گفت خون عاشقان منزل به منزل ریخته !


اشعار فاضل نظری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
تقدیر، نه در رمل نه در کاسه ی چینی ست ؟!
آینده ی ما دورتر از آینه بینی ست

ما هر چه دویدیم، به جایی نرسیدیم
ای باد! سر انجام تو هم گوشه نشینی ست

از خاک مرا برد و به افلاک رسانید
این است که من معتقدم؛ عشق زمینی ست

یک لحظه به بخشایش او شک نتوان کرد
با این همه تردید ، در این باره یقینی ست

شادم که به هر حال به یاد توأم، اما
خون می خورم از دست تو و باز غمی نیست ..


اشعار فاضل نظری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند
زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند

ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب
وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند

سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند ؟

یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند

هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست
خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند

مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام
ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند ؟

فرصت امروز هم با وعده فردا گذشت
بی وفا ! امروز با فردا چه فرقی می کند ..


اشعار فاضل نظری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
بهار پشت زمستان بهار پشت بهار
دلم گرفت از این گردش و از این تکرار

نفس کشیدن وقتی که استخوان به گلو
نگاه کردن وقتی که در نگاهت خار

اگر به شهر روی طعنه های رهگذران
اگر به خانه بمانی غم در و دیوار

نمانده است تو را در کنار همراهی
که دوستان تو را میخرند با دینار

نه دوستان؛ صفحاتی ز هم پراکنده
که جمع کردنشان در کنار هم دشوار

به صبرشان که بخوانی به جنگ مشتاق اند
به جنگشان که بخوانی نشسته اند کنار

تو از رعیت خود بیمناکی و همه جا
رعیت است که تشویش دارد از دربار

کتاب کهنه تاریخ را نخوانده ببند
دلم گرفت از این گردش و از این تکرار ..


اشعار فاضل نظری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
در این دریا، چه می جویند ماهی های سرگردان
مرا آزاد می خواهی ؟ به تنگ خویش برگردان

مرا از خود رها کردی و بال پر زدن دادی
اگر این است آزادی مرا بی بال و پر گردان

دعای زنده ماندن چیست ؟ وقتی عشق با ما نیست
خداوندا دعای دوستان را بی اثر گردان

من از دنیا به جادوی تو دل خوش کرده ام ای عشق
طلسمی را که بر من بسته بودی، بسته تر گردان

به جای اینکه هیزم بر اجاقی تازه بگذاری
همین خاکستر افسرده را زیر و زبر گردان

من از سرمایه ی عالم همین یک " قلب " را دارم
اگر چیزی دگر مانده است، آن را هم هدر گردان

در این دوزخ به جز تردید راهی تا حقیقت نیست
مرا در آتش تردیدهایم شعله ور گردان ...


اشعار فاضل نظری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
ای زندگی بردار دست از امتحانم
چیزی نه میدانم نه میخواهم بدانم

دلسنگ یا دلتنگ، چون کوهی زمینگیر
از آسمان دلخوش به یک رنگینکمانم

کوتاهی عمر گل از بالانشینیست
اکنون که میبینند خارم، در امانم

دلبستهی افلاکم و پابستهی خاک
فوارهای بین زمین و آسمانم

آن روز اگر خود بال خود را میشکستم
اکنون نمیگفتم بمانم یا نمانم

قفل قفس باز و قناریها هراسان
دلکندن آسان نیست ! آیا میتوانم ؟


اشعار فاضل نظری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
بعد یک سال بهار آمده، می بینی که ؟
باز تکرار به بار آمده، می بینی که ؟

سبزی سجده ی ما را به لبی سرخ فروخت
عقل با عشق کنار آمده، می بینی که ؟

آن که عمری به کمین بود، به دام افتاده
چشم آهو به شکار آمده، می بینی که ؟

حمد هم از لـ*ـب سرخ تو شنیدن دارد
گل سرخی به مزار آمده، می بینی که ؟

غنچه ای مژده ی پژمردن خود را آورد
بعد یک سال بهار آمده، می بینی که ؟
***
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است، من اما نگرانم

در فکر تو بستم چمدان راو همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم

چیزی که میان تو و من نیست غریبی است
صد بار تورا دیده ام ای غم به گمانم ؟!

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

از سایه ی سنگین تو من کمترم آیا ؟!
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم

ای عشق ! مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم ...


اشعار فاضل نظری

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا