خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا بـرده به تاراج
ای موی پریشان تو دریای خروشان
بگذار مرا غرق کند این شب مواج
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج
ای کشته ی سوزانده ی بر باد سپرده
جز عشق نیاموختی از قصه ی حلاج
یک بار دگر کاش به ساحل برسانی
صندوقچه ای را که رها گشته در امواج ..


اشعار فاضل نظری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
ما گشته ایم نیست تو هم جستجو مکن
آن روزها گذشت ، دگر آرزو مکن

دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن

در چشم دیگران منشین در کنار من
ما را در این مقایسه بی آبرو مکن

راز من است غنچه ی لـ*ـب های سرخ تو
راز مرا برای کسی بازگو مکن

دیدار ما تصور یک بی نهایت است
با یکدگر دو آینه را روبرو مکن ..
***
غمخوار من به خانهی غمها خوش آمدی
با من به جمع مردم تنها خوش آمدی

بین جماعتی که مرا سنگ میزنند
میبینمت برای تماشا خوش آمدی

راه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من، به آخرین شب دنیا خوش آمدی

پایان ماجرای من و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی

با برف پیریام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی

ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی !


اشعار فاضل نظری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار
چنین چرا دلتنگم، چنین چرا بیزار

زمین از آمدن برف تازه خشنود است
من از شلوغی بسیار ردّپا بیزار

قدم زدم! ریههایم شد از هوا لبریز
قدم زدم! ریههایم شد از هوا بیزار

اگرچه میگذریم از کنار هم آرام
شما ز من متنفر، من از شما بیزار

به مسجد آمدم و ناامید برگشتم
دل از مشاهده تلخی ریا بیزار

صدای قاری و گلدستههای پژمرده
اذان مرده و دلهای از خدا بیزار

به خانهام بروم؟! خانه از سکوت پر است
سکوت میکند از زندگی مرا بیزار

تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست !
از این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار


اشعار فاضل نظری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
گرچه شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینمت که غریبانه اشک میریزی !

هنوز غصهی خود را به خنده پنهان کن !
بخند! گرچه تو با خنده هم غمانگیزی

خزان کجا، تو کجا تک درخت من باید
که برگ ریخته بر شاخهها بیاویزی

درخت، فصل خزان هم درخت میماند
تو « پیش فصل » بهاری، نهاینکه پاییزی

تو را خدا به زمین هدیه داده ، چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی ..

خدا دلش نمیآمد که از تو جان گیرد
وگرنه از دگران کمنداشتی چیزی ..


اشعار فاضل نظری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعد تو بر هیچکس آسان نگرفت ..

چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند
شعلهای بود که لرزید، ولی جان نگرفت

دل به هرکس که رسیدیم سپردیم ولی
قصهی عاشقی ما سر و سامان نگرفت

تاج سر دادمش و سیم و زر، اما از من
عشق جز عمر گرانمایه به تاوان نگرفت

مثل نوری که به سوی ابدیت جاریست
قصهای با تو شد آغاز که پایان نگرفت ..


اشعار فاضل نظری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
هر گاه یک نگاه به بیگانه می کنی
خون مرا دوباره به پیمانه می کنی

ای آنکه دست بر سر من می کشی ! بگو
فردا دوباره موی که را شانه می کنی ؟

گفتی به من نصیحت دیوانه گان مکن
باشد ، ولی نصیحت دیوانه می کنی

ای عشق سنگدل که به آیینه سر زدی
در سـ*ـینه ی شکسته دلان خانه می کنی ؟

بر تن چگونه پیله ببافم که عاقبت
چون رنگ رخنه در پر پروانه می کنی

عشق است و گفته اند که یک قصه بیش نیست
این قصه را به مرگ خود افسانه می کنی ..


اشعار فاضل نظری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده ست
آسمانا! کاسه ی صبر درختان پر شده ست

زندگی چون ساعت شماطه داره کهنه ای
از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده ست

چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای می نوشم ولی از اشک،فنجان پر شده ست

بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند
دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده ست

دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر
شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده ست

شهر گفتم!؟ شهر! آری شهر! شهر
از خیابان! از خیابان! از خیابان پر شده ست ..


اشعار فاضل نظری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
به دریا می زنم ! شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر

من از روزی که دل بستم به چشمان تو می دیدم
که چشمان تو می افتند دنبال دلی دیگر

به هر کس دل ببندم بعد از این خود نیز می دانم
به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر

من از آغاز در خاکم نمی از عشق می بینم
مرا می ساختند ای کاش ، از آب و گلی دیگر

طوافم لحظه دیدار چشمان تو باطل شد
من اما همچنان در فکر دور باطلی دیگر

به دنبال کسی جامانده از پرواز می گردم
مگر بیدار سازد غافلی را ، غافلی دیگر


اشعار فاضل نظری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
از صلح میگویند یا از جنگ میخوانند ؟!
دیوانهها آواز بیآهنگ میخوانند

گاهی قناریها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ میخوانند

کنج قفس میمیرم و این خلق بازرگان
چون قصهها مرگ مرا نیرنگ میدانند

سنگم به بدنامی زنند اکنون ولی روزی
نام مرا با اشک روی سنگ میخوانند

این ماهی افتاده در تنگ تماشا را
پس کی به آن دریای آبیرنگ میخوانند ..


اشعار فاضل نظری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک
لم تقُل شی سوا قُم یا اخا ادرک اخاک

مشک دور از دست گریان است و قدری دورتر
مانده در صحرا لبی خندان و جسمی چاک چاک

عِندَما کُل یرون الموت اَحلی مِن عَسَل
خاک گلگون را نمی شویند جز با خون پاک

کُل من فِی الموکَب قال خَذینی یا سیوف
تشنگان عشق را از جان فدا کردن چه باک

یَلمع النّور الَذی سَماه مِصباح الهدی
تا قیامت می درخشد این چراغ تابناک

داوری عادل تر از تاریخ در تاریخ نیست
نور هرگز در شب ظلمت نمی گردد هلاك ..


اشعار فاضل نظری

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا