خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
هیچ‌کس نمی‌دانست، نه خانواده‌ام، نه دوستانم، هیچ‌کس. همیشه به‌شدت مریض بودم. هر از چند گاهی سعی می‌کردم ترک کنم؛ یک بار سه روز، یک بار چهار روز؛ اما آن‌قدر غمگین و بیمارم می‌کرد که ادامه‌دادنش غیرممکن بود. شبی خانه بودم و داشتم تلاش می‌کردم از مشکلاتم سر دربیاورم که یکی از دوست‌دخترهای سابقم با من تماس گرفت.
***
من مرکز توجه کائنات نبودم. آدم‌های دیگری هم بودند که نیازها و علایقی داشتند که درست به‌اندازهٔ من مهم هستند.
***
پاک‌ماندن، تلاش زیاد و کسب دانش بود، این هیولا چیزی جز خاطرهٔ تلخِ محوی نبود. تنها برای زنده‌ماندن، خود را تبدیل به بیماری حرفه‌ای کرده بودم. بیایید ماست‌مالی نکنیم. در چهل‌ونه‌سالگی، هنوز از تنهابودن می‌ترسیدم. تنها که می‌شدم، ذهن دیوانه‌ام (البته گفته باشم تنها در این زمینه دیوانه ها)
***
چرا دلم نخواهد تظاهر کنم یک نفر دیگر هستم؟


فرندز | متیو پری

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH-، YeGaNeH و ~MobinA~

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
در لیوانم نوشابهٔ رژیمی خنک و در جیبم بستهٔ کامل سیگار مارلبورو است. گاهی اوقات، همین چیزها بس است، گاهی اوقات
***
حس کرده‌اید که طی دوران کووید یک سری از آدم‌ها احساس می‌کردند دارند یک روز تکراری را بارها و بارها تجربه و زندگی می‌کنند؟
***
فصل پخش سریال‌های جدید سال ۱۹۹۴ آخرین هنرپیشه‌اش را هم انتخاب کرد: متیو پری در نقش چندلر بینگ.
***
نمی‌توانم دست بکشم و اگر نمی‌توانستم، خیلی زود کنترل اوضاع را به دست بگیرم، من را می‌کُشت. هیولایی در ذهنم داشتم، هیولایی که می‌خواست تنها گیرم بیاورد و متقاعدم کند آن نوشیدنی یا قرصِ اول را بخورم تا بعد هیولا بتواند من را به غل‌وزنجیر بکشد


فرندز | متیو پری

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH-، YeGaNeH و ~MobinA~

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
هیچ آدمی که مشکل اعتیاد دارد، بعد از ترک‌کردن، نتوانسته وقتی در مهمانی است کمی بنوشد و چیزی‌اش نشود. بیماری همیشه سر بلند می‌کند.
***
هنوز تازیانهٔ الکلیسم به من نخورده بود. برای همین آن شب اول منجر به نوشیدن منظم نشد؛ اما احتمالاً بذرش را کاشت.
***
بیشتر اوقات، این افکار دردناک دائمی همراهم است: من کافی نیستم، مهم نیستم، زیادی محتاج محبتم. این افکار ناراحتم می‌کنند. به عشق نیاز دارم؛ اما به آن اعتماد ندارم. اگر نقشم را رها کنم، چندلرِ درونم را بی‌خیال شوم، و خودِ واقعی‌ام را نشانتان دهم، ممکن است من را ببینید؛ اما بدتر از آن، ممکن است من را ببینید و بگذارید بروید و من نمی‌توانم این را تحمل کنم. من را می‌کُشد. دیگر نمی‌توانم. من را تبدیل می‌کند به ذره‌ای غبار و محوم می‌کند.
***
به قول روان‌کاوم: «واقعیت چیزیه که فقط به‌مرور زمان به مذاق آدم خوش می‌آد» و من نتوانسته بودم از آن خوشم بیاید.


فرندز | متیو پری

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH-، YeGaNeH و ~MobinA~

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
و این‌گونه بود که چندلر متولد شد. این نقش مال من بود و دیگر کسی جلودارم نبود.
***
طی آن دوره، با حداقل پنج خانم آشنا شدم که می‌توانستم با آن‌ها ازدواج کنم، صاحب فرزند شوم. اگر یک بار این کار را کرده بودم، الان در خانه‌ای بزرگ با چشم‌انداز اقیانوس، تنها و بی‌کس ننشسته بودم و تنها کسانی که می‌دیدم، همراه ترک اعتیادم و پرستار و دو بار در هفته، باغبان نبودند. تازه اغلب می‌دوم بیرون و صد دلار به باغبان می‌دهم تا برگ‌روب لعنتی‌اش را خاموش کند. (توانستیم انسان را به ماه بفرستیم؛ ولی نمی‌توانیم یک برگ‌روب بی‌سروصدا درست کنیم؟)
***
همه‌چیز در زندگی داشتم. اما همه‌اش فریب بود. هیچ‌چیزی قرار نبود حالم را خوب کند. سال‌ها طول کشید تا بتوانم حتی به ایدهٔ وجودداشتنِ راه‌حل فکر کنم. لطفاً حرفم را بد برداشت نکنید.
***
آن‌ها ذهنی ندارند که مرگشان را بخواهد.
***
ناامید شدم. وقتی فیلم‌نامهٔ دوستانی مثل ما را خواندم، این حس را داشتم که انگار یک نفر کل سال دنبالم بود، شوخی‌هایم را دزدیده بود، رفتارم را تقلید کرده بود و دیدگاه خسته، ولی بامزه‌ام از زندگی را نسخه‌برداری کرده بود. یکی از شخصیت‌ها بیشتر از بقیه نظرم را جلب کرد: این‌طور نبود که حس کنم می‌توانم «چندلر» را بازی کنم، چندلر خودِ من بود.


فرندز | متیو پری

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH-، YeGaNeH و ~MobinA~
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا