هیچکس نمیدانست، نه خانوادهام، نه دوستانم، هیچکس. همیشه بهشدت مریض بودم. هر از چند گاهی سعی میکردم ترک کنم؛ یک بار سه روز، یک بار چهار روز؛ اما آنقدر غمگین و بیمارم میکرد که ادامهدادنش غیرممکن بود. شبی خانه بودم و داشتم تلاش میکردم از مشکلاتم سر دربیاورم که یکی از دوستدخترهای سابقم با من تماس گرفت.
***
من مرکز توجه کائنات نبودم. آدمهای دیگری هم بودند که نیازها و علایقی داشتند که درست بهاندازهٔ من مهم هستند.
***
پاکماندن، تلاش زیاد و کسب دانش بود، این هیولا چیزی جز خاطرهٔ تلخِ محوی نبود. تنها برای زندهماندن، خود را تبدیل به بیماری حرفهای کرده بودم. بیایید ماستمالی نکنیم. در چهلونهسالگی، هنوز از تنهابودن میترسیدم. تنها که میشدم، ذهن دیوانهام (البته گفته باشم تنها در این زمینه دیوانه ها)
***
چرا دلم نخواهد تظاهر کنم یک نفر دیگر هستم؟
***
من مرکز توجه کائنات نبودم. آدمهای دیگری هم بودند که نیازها و علایقی داشتند که درست بهاندازهٔ من مهم هستند.
***
پاکماندن، تلاش زیاد و کسب دانش بود، این هیولا چیزی جز خاطرهٔ تلخِ محوی نبود. تنها برای زندهماندن، خود را تبدیل به بیماری حرفهای کرده بودم. بیایید ماستمالی نکنیم. در چهلونهسالگی، هنوز از تنهابودن میترسیدم. تنها که میشدم، ذهن دیوانهام (البته گفته باشم تنها در این زمینه دیوانه ها)
***
چرا دلم نخواهد تظاهر کنم یک نفر دیگر هستم؟
فرندز | متیو پری
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com