وقتی فیلمنامهٔ دوستانی مثل ما را خواندم، این حس را داشتم که انگار یک نفر کل سال دنبالم بود، شوخیهایم را دزدیده بود، رفتارم را تقلید کرده بود و دیدگاه خسته، ولی بامزهام از زندگی را نسخهبرداری کرده بود. یکی از شخصیتها بیشتر از بقیه نظرم را جلب کرد: اینطور نبود که حس کنم میتوانم «چندلر» را بازی کنم، چندلر خودِ من بود.
***
اینها را نمینویسم تا همه برایم احساس ترحم کنند... این واژهها را مینویسم؛ چون عین حقیقتاند. مینویسمشان؛ چون ممکن است انسان دیگری مثل من گیج شده باشد، میداند باید نوشیدنی را ترک کند، تمام اطلاعات را دارد و عواقبش را خوب میداند؛ اما همچنان نمیتواند دست از نوشیدن بردارد.
***
نفس... عجب چیز شگفتانگیزی که همهمان دستکمش میگیریم.
***
اینها را نمینویسم تا همه برایم احساس ترحم کنند... این واژهها را مینویسم؛ چون عین حقیقتاند. مینویسمشان؛ چون ممکن است انسان دیگری مثل من گیج شده باشد، میداند باید نوشیدنی را ترک کند، تمام اطلاعات را دارد و عواقبش را خوب میداند؛ اما همچنان نمیتواند دست از نوشیدن بردارد.
***
نفس... عجب چیز شگفتانگیزی که همهمان دستکمش میگیریم.
فرندز | متیو پری
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com