خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
380
امتیاز
63
سن
18
زمان حضور
1 روز 16 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
- اونا رو می‌بینی؟
به سه تا زنی که اطراف مرد بلند قدی عشوه میومدن، اشاره کرد.
- اون پسره وسطشون شهابه. همیشه سرگرمیش اینه برا این‌جور مهمونیا بره زن خیابونی گیر بیاره دورش چرخ بخورن!
سرش رو نزدیک گوشم اورد و بلند گفت:
- پسر خوبیه ولی یه خورده هَوَله!
چشمی دور سالن چرخوند.
- حیف شد!
- چی؟
- می‌گم حیف شد نیما رو نمی‌بینم.
- اون کیه؟
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: (SINA)، YeGaNeH، Dusha و 4 نفر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
380
امتیاز
63
سن
18
زمان حضور
1 روز 16 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
بی‌توجه به وسایل اتاق در تراس رو باز کردم. این‌جا صدای کمتری میومد. نفس عمیقی از هوای آزاد گرفتم. تراس بزرگ بود و دو تا اتاق از یه تراس مشترک استفاده می‌کردن. با صدای شکستن چیزی از سمت اتاق کناری به خودم اومدم. بی‌اختیار پاهام به اون سمت کشیده شدن.
- بسه عزیزم... لطفا...
با چشمای گِرد شده به تصویر مقابلم نگاه کردم. پرده‌ی اتاق کنار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: (SINA)، YeGaNeH، Dusha و 3 نفر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
380
امتیاز
63
سن
18
زمان حضور
1 روز 16 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
کفش‌هامو با خشم به گوشه‌ای پرت کردم. سرگردون دنبال جعبه‌ی قرص‌هام گشتم. آخرین بار کجا دیدمش؟ کشو رو باز کردم. انبوهی از بسته‌های قرصم خالی بود. همه رو روی زمین پخش کردم. بی‌اهمیت به این‌که بسته‌های قرصی که هفته‌ی پیش تو جعبه گذاشتم و حالا خالین، دست به سرم گرفتم و روی تـ*ـخت نشستم. در به صدا دراومد. شیدا بلافاصله داخل اومد.
- خانم؟ به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: (SINA)، YeGaNeH، Dusha و 4 نفر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
380
امتیاز
63
سن
18
زمان حضور
1 روز 16 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
یعنی مرگ این شکلی بود؟ چه تلخ! بد مزه‌تر از قهوه‌های سامی بود! اگه کسی غیر من می‌مرد می‌تونستم خودمو ببخشم؟ طولی نکشید که درد رو تو اعماق وجودم حس کردم...

دانای کل
دخترک بی‌جان‌تر از آن بود که چشمانش را باز کند. بوی خون در بینی‌اش می‌پیچید و صدای بوق چندین خودرو را می‌شنید، اما عکس العملی نشان نمی‌داد.
از دنیا بریده بود یا قهر کرده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: (SINA)، Tiralin، YeGaNeH و 3 نفر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
380
امتیاز
63
سن
18
زمان حضور
1 روز 16 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
بیست و شش سال؟! ولی من که بیست و چهار سالم بود. زن گله‌مند و با خشونت گفت:
- نگو این حرفو بزمجه. بچه‌م خوش قد و بالاست!
- خب حالا مامان جان. بیا یه نظر ببینش باز نصفه شبی نگی دلم هواشو کرده!
جواب زن رو نشنیدم. صداها مبهم شدن و انگار بوقی به صدا دراومد.
نور چشمامو زد. با کرختی چشم باز کردم. روپوش سفید رنگ مرد مقابلم اولین چیز بود که در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: (SINA)، Tiralin، YeGaNeH و 3 نفر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
380
امتیاز
63
سن
18
زمان حضور
1 روز 16 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرد با حرص اما ولوم کم گفت:
- بمیره... بمیره راحت شم از دستش... اصلا می‌خواست بمیره به خودم می‌گفت کارشو می‌ساختم...
پسر دیگه با میانجی‌گری گفت:
- ای بابا نگاش کن حجی بچه مثه سگ پشیمونه ببخشش سر جدت!
هر لحظه تعجبم بیشتر می‌شد. چرا باید پشیمون می‌بودم؟ اصلا اینا دیگه کین؟ آوا ملکان مگه کار نسنجیده‌ای انجام می‌ده که پشیمون بشه؟ نکنه منو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: (SINA)، Tiralin، YeGaNeH و 3 نفر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
380
امتیاز
63
سن
18
زمان حضور
1 روز 16 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
- من از چی شانس آوردم که از بچه شانس بیارم!
دکتر با چهره‌ی جمع شده گفت:
- واقعا چیزی یادت نمیاد؟
منگ شده گفتم:
- باور کنید من هیچ کدوم از این آدما رو نمی‌شناسم.
- باشه، بگو ببینم خودتو که می‌شناسی؟ اسمت چیه؟
- معلومه که می‌شناسم.
نگاهم رو چرخوندم. دو پرستار متعجب و کنجکاو، مرد حاجی نام با اخم، دو پسر لات با گیجی و زن که خودش رو مادر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Tiralin، ~MobinA~، YeGaNeH و یک کاربر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
380
امتیاز
63
سن
18
زمان حضور
1 روز 16 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
چطور ممکن بود؟ من آوام! پس مرد داخل آیینه کیه؟ چرا آین‌قدر ناآشناست؟ تنها گزینه‌ی روی میز این بود که دیوونه شدم.
دست‌های لرزونم رو از روشویی برداشتم. شیر آب زنگ‌زده رو باز کردم و مشتی آب خنک رو صورتم ریختم.
آب از ریش‌های بلند روی صورت مرد تو آیینه سرازیر شد. طولی نکشید که چشم‌های مرد داخل آیینه سرخ شد. رگ گردنش بالا زد و با عصبانیت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: (SINA)، YeGaNeH، Tiralin و 3 نفر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
380
امتیاز
63
سن
18
زمان حضور
1 روز 16 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از چند دقیقه در اتاق آروم باز شد. صدای تق تق پاشنه‌ی کفشش اعصاب ضعیف شده‌م رو علاقه‌مند می‌کرد. با طمأنینه قدم برمی‌داشت. کنار دیوار رفت و لامپ رو روشن کرد. کمی طول کشید که چشمام به نور عادت کنه.
به زنی که حدودا چهل سال می‌خورد داشته باشه، پوشیده در روپوش سفید، نگاه کردم. لـ*ـب‌های رژ زده‌ش رو تکون داد.
- سلام... من زهره افسری هستم، پزشک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: (SINA)، YeGaNeH، Tiralin و 3 نفر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
380
امتیاز
63
سن
18
زمان حضور
1 روز 16 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
به دمپایی‌های سفید و بزرگی که کنار دیوار بودن اشاره کرد. سمتشون رفتم و حین پوشیدنشون نگاهم به کمر مرد افتاد که شوکری دور کمربندش بسته شده بود. نمی‌شد بی‌گدار به آب زد. مرد بازوی آزاد از گچم رو گرفت و به طرف در رفت. حینی که به جلو هلم می‌داد خطاب به زن گفت:
- تا برمیگردیم یه فکری به حال اون تـ*ـخت کن.

فضای بیرون پرنورتر از داخل بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: ~MobinA~، (SINA)، YeGaNeH و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا