خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
380
امتیاز
63
سن
18
زمان حضور
1 روز 16 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
به طرف در حموم پرواز و قفلش کردم. به سریع‌ترین شکلی که می‌تونستم، دکمه‌های درشت پیراهن آستین‌دار سفیدی که تنم بود رو باز کردم. بدون این‌که به بدن تغییر شکل یافتم نگاه کنم پیراهنو در اوردم و زیر دوش آب سرد ایستادم. چطور می‌تونستم با چنین تغییر بزرگی کنار بیام؟! بعد بستن چشمام شلوار کثیف شده رو از پا خارج کردم. حوله و شلواری که از اول...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، MaRjAn، ~MobinA~ و 2 نفر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
380
امتیاز
63
سن
18
زمان حضور
1 روز 16 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
حیرت زده قدمی به جلو برداشتم و سمتش برگشتم. سعی کردم دستم نزدیک به جیبی که شوکر داخلش بود بشه. اولین چیزی که نظرم رو جلب کرد کلاه بافت قرمز رنگی بود که زنگوله‌های کاموایی همرنگش ازش آویزون شده بود.
بهت زده به مرد جوونی که لباس سفید تیمارستان تنش بود نگاه کردم. مرد لبخند دندون‌نمایی زد و قدمی عقب رفت. حالا صورت سبزه‌ش به چشم میومد اما...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، MaRjAn، ~MobinA~ و 2 نفر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
380
امتیاز
63
سن
18
زمان حضور
1 روز 16 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلاه بافتو رو سرم گذاشتم و به طرفش چرخیدم.
- بهم میاد؟
خندید.
- زشت‌تر شدی.
به چشمای براقش آخرین نگاه رو انداختم و به در سر چسبوندم. صدایی نمیومد. معلوم نبود این‌جا تیمارستانه یا مرده‌شور خونه؟ هیچ آدمی پیدا نمی‌شد و این برای فرار من بهتر بود.
دوباره با احتیاط راه رفته رو به سمت راه پله برگشتم و درِ کنارشو باز کردم. سالن تاریکی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، MaRjAn، -FãTéMęH- و 2 نفر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
380
امتیاز
63
سن
18
زمان حضور
1 روز 16 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
فوری به همون سمت رفتم. پشت یکی از باجه‌ها که با صفحه‌های چوبی از هم جدا شده بودن جا گرفتم.
سیستم رو روشن کردم و اسم شرکت رو سرچ کردم. با دیدن صفحه‌ی اول و سر تیتر سایت خشکم زد. نمی‌دونم چقدر به صفحه خیره شدم که خاموش شد. با کرختی دوباره صفحه رو با دست سالمم روشن کردم.
- مرگ جان گداز سرکار خانم آوا ملکان را صمیمانه به خانواده ی داغ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~MobinA~، YeGaNeH، MaRjAn و 2 نفر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
380
امتیاز
63
سن
18
زمان حضور
1 روز 16 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
- مقصدت کجاس مادر؟
فقط تو سکوت با بی‌حالی نگاهش کردم. واقعا مقصدم کجا بود؟ به کجا پناه می‌بردم؟ چرا این سرگردونی تمومی نداشت؟ از جا بلند شدم. دست شکسته‌م کاملا بی‌حس بود. سرمای شدیدی رو گوشام حس می‌کردم. کلاه کمی دورتر از من افتاده بود. کمی خم شدم و از زمین برش داشتم. کاملا برفی شده بود. بی‌اهمیت روی سرم گذاشتم و از جا بلند شدم. صدای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Tiralin، -FãTéMęH- و ~MobinA~

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
380
امتیاز
63
سن
18
زمان حضور
1 روز 16 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
برای هزارمین بار به سختی پلک باز کردم. چندان فرقی هم بین باز و بسته بودن چشمام نداشت. چه شروع پر نوری! اتاق پر بود از تاریکی. انگار بازم اومدم سر جای اولم. طولی نکشید که در اتاق باز شد. اولین چیزی که حس کردم، بوی غذایی بود که به دماغم خورد. با ولع آب دیگه دهنمو قورت دادم. بازم همون زن رو مخ با کفشای میخیش، باعث نشد دلم نخواد از اون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، Tiralin، -FãTéMęH- و یک کاربر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
380
امتیاز
63
سن
18
زمان حضور
1 روز 16 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
- خب اقای روشن... متوجه‌ حرفام می‌شی؟
با صدای دکتر از فکر دیروز بیرون و به خودم اومدم.
- چی؟
- عرض کردم من مانعی برای ترخیص شما نمی‌بینم... این چند وقتی که این‌جا بودید روند بهبودی عالی پیش رفته...
نفسی گرفت:
- تنها مشکلی که هست حافظه‌تونه، که اونم گذر زمان درستش می‌کنه... حالا با خیال راحت می‌تونین برین خونه...
خونه؟! کدوم خونه؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Tiralin، -FãTéMęH-، ~MobinA~ و یک کاربر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
51
امتیاز واکنش
380
امتیاز
63
سن
18
زمان حضور
1 روز 16 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از نیم ساعت تاکسی نگه داشت. با اشاره‌ی زن از ماشین پیاده شدم. پول رو حساب کرد و به طرف در رنگ و رو رفته‌ای رفت. سیمی که به گوشه‌ی در وصل بود رو کشید و در باز شد. عجب امکاناتی!
- بیا تو مادر...
داخل خونه شدم. مدل قدیمی خونه خیلی تو چشم می‌زد. یه حوض سیمانی وسط حیاط کوچیک، باغچه‌ای که دو سه تا نهال و یه درخت توت بزرگ داشت و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، -FãTéMęH-، ~MobinA~ و یک کاربر دیگر

آرالی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/24
ارسال ها
9
امتیاز واکنش
28
امتیاز
3
سن
18
زمان حضور
2 ساعت 36 دقیقه
متفکر سری تکون دادم.
- اوهوم که این طور...
دست به چونه پرسیدم:
- اسم دقیقم چی بود؟ همه سیا صدام می‌زنن... سیامک؟
- بمیرم برات که اسمتم یادت نیست. سیاوشی داداش...
- اها. خب... چرا خودکشی کردم؟
افسوس وار ناله‌ای کرد.
- مفصله مرد...
- بگو.
- باشه اول اون چایی رو بده بیاد...
با مکث گفت:
- می‌گم یعنی تو از خونوادتم چیزی یادت نیس؟
سری...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، -FãTéMęH-، MaRjAn و یک کاربر دیگر

آرالی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/24
ارسال ها
9
امتیاز واکنش
28
امتیاز
3
سن
18
زمان حضور
2 ساعت 36 دقیقه
دو ساعتی می‌گذشت که پیام رفته بود. با این‌که یکی دو بار دیده بودمش ولی حس خوبی بهش داشتم. انگار چندین ساله که می‌شناسمش و مورد اعتمادمه. حجم اطلاعاتی که بهم داده بود اون‌قدر بود که تمام دو ساعت رو متفکر کنار بخاری کِز کردم. حالا من سیاوش روشن بودم و باید یه فکری به حال زندگی داغون این بشر می‌کردم. برای رسیدن به هدفم و پیدا کردن آدمی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH-، Tiralin، MaRjAn و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا