خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
30
امتیاز واکنش
199
امتیاز
33
سن
18
زمان حضور
1 روز 8 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
با دو قدم بزرگ خودش رو بهم رسوند. یه نگاه خریدارانه به سر تا پام انداخت. با لبخند فوق جذابی سرش رو سمتم خم کرد.
- مثل همیشه... نفس گیر و خیره کننده.
لبخند محوی زدم و دستمو تو دستش گذاشتم.
- باور کنم از الان مال منی؟!
- الان نامزد می‌شیم عزیزم. اونم برای آشنایی بیشتر فقط.
وارد اتاقک اسانسور شدیم. با بسته شدن در دستاش رو از دو طرفم رد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Essence، Tiralin و 3 نفر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
30
امتیاز واکنش
199
امتیاز
33
سن
18
زمان حضور
1 روز 8 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
دست تو دست سامی به طرفی از باغ رفتیم که آبشار مصنوعی داشت. از دید جمع که مخفی شدیم، دستمو کشید و تو آ*غو*ش بزرگش گم شدم.
- واقعا داری عروس می‌شی؟
هومی گفتم که یکم از موهام رو کشید.
- یه وقت خجالت نکشیا!
به چشمای هم زل زدیم. ناگهان با هم خندیدیم. چشماش نم اشک گرفت.
- فکر می‌کردم اول من داماد می‌شم. ولی تو جلو زدی بزغاله!
تلخ خندید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Essence، -FãTéMęH- و 3 نفر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
30
امتیاز واکنش
199
امتیاز
33
سن
18
زمان حضور
1 روز 8 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقت اداری تموم شده بود. همیشه آخرین نفری که از کارخونه بیرون می‌رفت من بودم. منشی ازم خداحافظی کرد و از در فلزی بزرگ خارج شد. وسایلم رو جمع کردم. همین‌که خواستم بیرون برم صدایی شنیدم.
- خانم مولوی شما اون‌جایید؟
صدایی نیومد. بی‌خیالش شدم و کیفم رو برداشتم. وارد سرویس بهداشتی اتاق شدم و آبی به صورتم زدم. کارخونه اغلب گرم بود و سیستم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Essence، Tiralin و 3 نفر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
30
امتیاز واکنش
199
امتیاز
33
سن
18
زمان حضور
1 روز 8 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
با صدای گرفته از خواب گفتم:
- فکر کنم خیلی خوابیدیم.
سرمو رو سـ*ـینه‌ش فیکس کرد.
- اره، تا حالا این‌قدر آروم نخوابیده بودم.
- اوم... من یکم گرسنه‌م تو چطور؟
- منم هم.
- خب پاشو صبحونه بخوریم.
نگاه خبیثی بهم کرد.
- غذای من تو بـ*ـغلمه.
مشتی به بازوش زدم و از جا بلند شدم. خندید و گفتم:
- با این اداها شبیه پسرای هول می‌شی.
- بده دلم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Essence، Tiralin و 3 نفر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
30
امتیاز واکنش
199
امتیاز
33
سن
18
زمان حضور
1 روز 8 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای ضربان قلب مهبد زیر گوشم می‌پیچید و نفس‌هاش رو منی که سرم روی سـ*ـینه‌ش بود حس می‌کردم.
به شمشما‌دهای باغ نگاه کردم، اما حواسم به حرکت آروم انگشت‌های مهبد بین موهام بود. چشمام سنگین شد. حتی صدای زنگ تلفن مهبد باعث نشد از حالت کِرِخت مانندم دور بشم.
- آوا؟ آوا عزیزم؟ داری کابوس می‌بینی بیدار شو.
با حس خیسی صورتم چشمام تا آخرین حد ممکن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Essence، -FãTéMęH- و 3 نفر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
30
امتیاز واکنش
199
امتیاز
33
سن
18
زمان حضور
1 روز 8 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
- دستتو بذار بالای سرت... آها خوبه... حالا بچرخ سمت من و به رو به رو نگاه کن... آره عالی شد... صنوبر جان!... نورپردازی رو اوکی کن...
- سهیلا جون خیلی مونده؟
- نه صنوبر اخریشه. آوا جون خیلی قشنگ شدن ایشالا که راضی باشی.
دستی به لباس شب دکلته‌ی یاسی رنگم کشیدم. با لبخند محوی رو به سهیلا گفتم:
- صنوبر جون از دوستان دبیرستان منه، تعریف...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Essence، -FãTéMęH- و 3 نفر دیگر

آرال

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/6/24
ارسال ها
30
امتیاز واکنش
199
امتیاز
33
سن
18
زمان حضور
1 روز 8 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
استارت زدم. صدای موزیک آروم و بی‌کلامی تو ماشین پیچید. نفسی از هوای سرد گرفتم و به شکل بخار بیرون دادم. مقصد بعدیم هتل بود، تا خواستم پامو رو پدال گاز بذارم یکی به شیشه‌ی ماشین کوبید. صدای زنانه‌ای رو از پشت شیشه‌ی ماشین شنیدم.
- آوا؟ خودتی دختر؟
با تعجب به زن آشنای مقابلم نگاه کردم. از ماشین پیاده شدم و روبه‌روش ایستادم.
- وای نگاش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، ~MobinA~، -FãTéMęH- و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا