خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر

خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر

بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم

رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر

سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت

تا نگویند فروهشت بر ما لنگر

رمضان پیری بس چابک و بس باخردست

کار بخرد همه زیبا بود و اندر خور

او شنیده ست که بسیار نشین را گویند

دیر بنشست برما و همی خورد جگر

چکنم قصه دراز، این بچه کارست مرا

سخنی باید گفتن که به ده دارد در

رمضان گر بشد از راه فراز آمد عید

عید فرخنده ز ماه رمضان فرخ تر

گاه آن آمد کز شادی پر گردد دل

وقت آن آمد کز باده گران گردد سر

مجلسی باید آراسته چون باغ بهشت

مطربی مدح امیرالامرا کرده زبر

باده صافی و پالوده و روشن چو گلاب

سـ*ـاقی دلبر و شایسته و شیرین چو شکر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
اثر غالیه عیدی نارفته هنوز

زان بنا گوش که با سیم زند رنگش بر

دست ها کرده برنگ نو و پاکرده ببند

زانکه چون چشم نگارست و چو زلف دلبر

هر نبیدی را بـ*ـو*سی ز لـ*ـب سـ*ـاقی نقل

فرخی تا بتوانی به جز این نقل مخور

این همه دارم و زین بیش به فر ملکی

که امام ملکانست به فضل و به هنر

پس چرا باشم غافل بنشینم بر خیر

ساقیا باده فراز آر و بنه شغل دگر

من و معشوق و می و رود و سرکوی سرود

بر سر کوی سرود است مرا گم شده خر

ای خوشا بامی ومعشوق سرودی که در آن

نعت آن قد بلند آید و آن سیمین بر

خوش بگوش آید شعری که در آن شعر بود

مدحت خسرو بانعت رخی همچو قمر

مطربا! آن غزل نغز دلاویز بیار

ور ندانی بشنو تا غزلی گویم تر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
ای دریغا دل من کان صنم سیمین بر

دل من برد و مرا از دل او نیست خبر

او دلی داشت گرامی و دلی دیگر یافت

کاشکی من دلکی یافتمی نیز دگر

دلفروشان خراسان را بازار کجاست

تا دلی یابم ازیشان چو دل خویش مگر

اندرین شهر کسی را دل افزونی نیست

ور بود نیز همانا نفروشند به زر

هر که او گرد بتان گشت چو من بیدل شد

حال ازینگونه ست اینجا، حذر ای قوم حذر

تو چگویی که من بیدل چون تانم گفت

مدحت خسرو عادل به چنین حال اندر

میر ابو احمدبن محمود آن شیر شکار

میر ابو احمد بن محمود آن شیر شکر

آنکه از شاهان بیشست به علم و به ادب

آنکه از میران بیشست به فضل و به هنر

به نهاد و خو و صورت بپدر ماند راست

پسر آنست پدر را که بماند بپدر

تا جهان گم نشود، گم نشود نام و نشان

پدری را که چنین داد خداوند پسر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
شکر باید کند ایزد را سلطان که کند

به چنین شاه نکو رسم پسندیده سیر

گر هنر باید، هست، ار که سخا باید هست

به قیاس عدد قطره باران به شمر

ایزد از چهره او چشم بدان دور کناد

خاصه امروز که امروز فزون دارد فر

ای سپندی ،منشین، خیز سپند آر سپند

تا ترا سازم از این چشم گرامی مجمر

ور بدست تو کنون اخگر افروخته نیست

ز آتش هیبت آن شه به فروزان اخگر

چشم بد را ز چنان شاه بگردان به سپند

کآفرین باد بر آن صورت نیکو منظر

نه شگفتست که از دیدن آن بار خدای

مرد کم بین را بفزاید در دیده بصر

دیدی امروز ملک را تو بآن دشت فراخ

پیش آن موکب و آن رایت فرخ پیکر

تو نگفتی بچه ماند، نه من ایدون گفتم

که بمه ماند و مه را ز ستاره لشکر

ماه از آن گفتم کاندر لغت و لفظ عرب

چشمه روز بود ماده و مه باشد نر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
مگرش دیدی شاهان کمر بسته گهی

دیده ای هیچ شهی بسته بدین زیب کمر؟

هر که شاهنشهی وملک همیخواهد جست

گو چو او باش و گرنه بشوو رنج مبر

ملک آن باشد کورا به سخن باشد دست

ملک آن باشد کورا به هنر باشد کر

او هنر دارد بایسته چو بایسته روان

او سخن راند پیوسته چو پیوسته درر

همه شاهان جهانرا چو همه در نگرم

بندگی باید کرد از بن دندان ایدر

ایدرست آنکه همه داشتنی جم پنهان

ایدرست آنکه همی جست بجهد اسکندر

ایدرست آنکه همی خوانند او را طوبی

ایدرست آنکه همی خوانند او را کوثر

شکر ایزد را کامروز بدانجایگهم

که شهان همه گیتی را آنجاست مفر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
برسد قافیه وشعر و بپایان نرسد

گر بگویم که چه کرد او به بت کالنجر

تا نباشد چو گل سیب گل آذرگون

تا نباشد چو گل نار گل نیلوفر

تانماند به گلاب آن عرق مرز نگوش

تا نماند به می قطر بلی سیسنبر

شادمان باد و بهرکام که دارد برساد

آن نکو خوی نکو منظر نیکو مخبر

شغل او با طرب و شغل عدو با غم دل

بخت او روز به و بخت عدو روز بتر

همچنین عید بشادی بگذاراد هزار

در جهانداری و در دولت پیروز اختر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرحبا ای بلخ بامی همره باد بهار

از در نوشاد رفتی یا زباغ نوبهار

ای خوشا آن نوبهار خرم نوشاد بلخ

خاصه اکنون کز در بلخ اندرون آمد بهار

هر درختی پرنیان چینی اندر سر کشید

پرنیان خرد نقش سبز بوم لعل کار

ارغوان بینی چو دست نیکوان پردستبند

شاخ گل بینی چو گوش نیکوان پر گوشوار

باغ گردد گلپرست و راغ گردد لاله گون

باد گردد مشکبوی و ابر مروارید بار

باغبان برگرفته دل بماه دی زگل

پر کند هر بامدادی از گل سوری کنار

بلخ بس خوشست، لیکن بلخیان را باد بلخ

مرمرا با شهرهای گوز گانانست کار

نو بهار بلخ را در چشم من حشمت نماند

نا بهار گوز گانان پیش من بگشود بار

باغ و وراغ و کوه و دشت گوز گانان سر بسر

حله دو روی را ماند ز بس نقش و نگار

هر چه زیور بود نوروز نو آیین آن همه

برد برگلهای باغ و راغ نوروزی بکار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
از دوران رشنه (؟) تاکهپایه های کرزوان

سبزه از سبزه نبرد، لاله زار از لاله زار

بیشه های کرزوان از لاله زار و شنبلید

گاه چون بیجاده گردد، گاه چون زرعیار

از فراوان گل که برشاخ درختان بشکفد

راست پنداری درختان گوهر آوردند بار

بامدادان بوی فردوس برین آید همی

از در باغ و در راغ و زکوه و جویبار

گل همی گل گردد وسنگ سیه یاقوت سرخ

زین بهار سبز پوش تازه روی آبدار

خوبتر زین گوز گانان را بهاری دیگرست

وین بهار اکنون پدید آید که آید شهریار

میر ابواحمد محمد شهریار دادگر

سر فراز گوهر و فخر بزرگان تبار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
آنکه دنیا را جمالست آنکه دین را قوتست

آنکه دولت را ثیابست آنکه شاهی را شعار

در بزرگی با تواضع، در سـ*ـیاست باسکون

درسخا باتازه رویی، در جوانی با وقار

پردل پردل ولیکن مهربان مهربان

قادر قادر ولیکن بردبار بردبار

خشت او از کوه برگیردهمی تیغ بلند

ناوک او کنگره برباید از برج حصار

همچنان ترسند چون کبکان ترسنده زباز

پیل ازو روز نبرد و شیر ازو روزشکار

ابر گوهر بار زرین کله بندد در هوا

گر ز دریای کفش خورشید بر گیرد بخار

مرد را اول بزرگی نفس باید پس نسب

هست اندر ذات او این هر دو معنی آشکار

آن همای رایت فرخنده او خفته نیست

آخراو خواهد بنای مملکت کرد استوار

بس نپاید کو بپرواز اندر آید نرم و خوش

گر بپرواز اندر آید مملکت گیرد قرار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,657
امتیاز
223
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 16 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
بر در بغداد خواهم دیدن اورا تا نه دیر

گرد بر گردش غلامان سرایی صد هزار

دولت سلطان قوی باد و سر تو سبز باد

کاینجهان با دولت وتیغ شما خوارست خوار

خوش نخسبم تا نبینم بر در میدان تو

خفته هر شب شهریاران جهانرا بنده وار

تا همی پیدا بود نیک از بد و نرم از درشت

همچو سنگ خاره از بیجاده و لیل از نهار

تا نباشد چون ستاک نسترن شاخ بهی

تا نباشد چون شکوفه ارغوان شاخ چنار

نیک بادت سال و ماه و نیک بادت روز شب

نیک بادت وقت وساعت نیک بادت روزگار

رنج و مکروه از تو دور و عدل و انصاف از تو شاه

دین و دنیا با تو جفت و بخت و دولت با تو یار

تا ز بهر خدمت درگاه تو هر چند گاه

شاه چین آید پیاده، شاه روم آید سوار

بر خور از نوروز خرم، بر خور از بخت جوان

بر خور از عمر گرامی، برخور از روی نگار

دشمنانت مستمند و مبتلا و ممتحن

دوستانت شادمان و شادکام و شادخوار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا