خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
بجایگاهی کز روزگار آدم باز

بر آن زمین ننشست و نرفت جز کافر

ز بهر آن بت، بتخانه ای بنا کردند

بصد هزار تماثیل و صد هزار صور

بکار بردند از هر سویی تقرب را

چو تخته سنگ بر آن خانه ، تخته تخته زر

به بتکده در، بت را خزینه ای کردند

در آن خزینه بصندوقهای پیل، گهر

گهر خریدند او رابشهرها چندان

که سیر گشت ز گوهر فروش، گوهر خر

برابر سر بت کله ای فرو هشتند

نگار کار به یاقوت و بافته به درر

ز زر پخته یکی جود ساختند او را

چو کوه آتش و گوهر برو بجای شرر

خراج مملکتی تاج و افسرش بوده ست

کمینه چیز وی آن تاج بود و آن افسر

پس آنگه آنرا کردند سومنات لقب

لقب که دید که نام اندرو بود مضمر

خبر فکندند اندر جهان که از دریا

بتی برآمد زینگونه و بدین پیکر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
مدبر همه خلقست و کردگار جهان

ضیا دهنده شمسست و نور بخش قمر

بعلم این بود اندر جهان صلاح و فساد

بحکم این رود اندر جهان قضا و قدر

گروه دیگر گفتند، نی که این بت را

برآسمان برین بود جایگاه و مقر

کسی نیاورد این را بدین مقام که این

ز آسمان بخودی خودآمده ست ایدر

بدین بگوید روز و بدان بگوید شب

بدین بگوید بحر و بدان بگوید بر

چو این ز دریا سر برزد و بخشک آمد

سجود کردنداین راهمه نبات و شجر

به شیر خویش مر اورا بشست گاو و کنون

بدین تقرب خوانند گاو را مادر

ز بهر سنگی چندین هزارخلق خدای

بقول دیو فرو هشته بر خطر لنگر

فریضه هر روز آن سنگ را بشستندی

به آب گنگ و به شیر و به زعفران و شکر

ز بهر شستن آب بت ز گنگ هر روزی

دو جام آب رسیدی فزون زده ساغر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
از آب گنگ چه گویم که چندفرسنگست

به سومنات بدانجایگاه زلت و شر

گه گرفتن خور صد هزار کودک و مرد

بدو شدندی فریاد خواه و پوزش گر

ز کافران که شدندی به سومنات به حج

همی گسسته نگشتی بره نفر ز نفر

خدای خوانند آن سنگ را همی شمنان

چه بیهده ست سخنست این که خاکشان بر سر

خدای حکم چنان کرده بودکان بت را

زجای برکندآن شهریار دین پرور

بدان نیت که مر او را بمکه باز برد

بکند واینک با ماهمی برد همبر

چو بت بکند از آنجا و مال و زر برداشت

بدست خویش به بتخانه در فکند آذر

برهمنان را چندانکه دید سر برید

بریده به، سر آن کز هدی بتابد سر

ز خون کشته کز آن بتکده بدریا راند

چو سرخ لاله شد، آبی چوسبز سیسنبر

ز بت پرستان چندان بکشت و چندان بست

که کشته بود و گرفته ز خانیان به کتر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
خدای داند کآنجا چه مایه مردم بود

همه در آرزوی جنگ و جنگ را از در

میان بتکده استاده سلیح بچنگ

چو روز جنگ میان مصاف، رستم زر

خدنگ ترکی بر روی و سر همی خوردند

همی نیامد بر رویشان پدید غیر

بجنگ جلدی کردند، لیکن آخر کار

بتیر سلطان بردند عمر خویش بسر

خدایگان را اندر جهان دو حاجت بود

همیشه این دو همی خواست زایزد داور

یکی که جایگه حج هندوان بکند

دگر که حج کند و بـ*ـو*سه بر دهد بحجر

یکی از آن دو مراد بزرگ حاصل کرد

دگر بعون خدای بزرگ کرده شمر

خراب کردن بتخانه خرد کار نبود

بدانچه کرده بیابد ملک ثواب و ثمر

چودل ز سوختن سومنات فارغ کرد

گرفت راه بدر باز رفتگان دگر

خمی ز گردش دریا براه پیش آمد

گسسته شد ز ره امید مردمان یکسر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
نبود رهبر کان خلق را بجستی راه

نبود ممکن کان آب را کنند عبر

سوی درازا یکماه راه ویران بود

رهی بصعبی و زشتی در آن دیار سمر

ز سوی پهنا چندانکه کشتیی دو سه روز

همی رود چو رود مرغ گرسنه سوی خور

درون دریا مد آمدی بروز دو بار

چنانکه چرخ زدی اندر آب او چنبر

چو مد باز شدی برکرانش صیادان

فرو شدندی وکردندی از میانه حذر

ملک چو حال چنان دید خلق را دل داد

براند و گفت که این مایه آبرا چه خطر

امید خویش بایزد فکند و پیش سپاه

فکند باره فرخنده پی بآب اندر

بفال نیک، شه پر دل آب را بگذاشت

روان شدند همه از پی شه آن لشکر

بر آمدند بر آن پی ز آب آن دریا

چنانکه گفتی آن آب بد همی فرغر

نه آنکه هیچکسی را بتن رسید آسیب

نه آنکه هیچ کسی را بجان رسید ضرر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
دو روز و دو شب از آنجا همی سپاه گذشت

که مد نیامد و نگذشت آبش از میزر

جدا ز مردم بگذشت ز آب آن دریا

بر از دویست هزار اسب و اشتر واستر

بدین طریق زیزدان چنین کرامت یافت

تو این کرامت زاجناس معجزات شمر

جز اینکه گفتم، چندین غزات دیگر کرد

بباز گشتن سوی مقام عز و مقر

حصار کند هه را از بهیم خالی کرد

بهیم را بجهان آن حصار بود مفر

قوی حصاری بر تیغ نامدار کهی

میان دشتی سیراب نا شده ز مطر

میان سنگ، یکی کنده، کنده گرد حصار

نه زان عمل که بود کار کرد های بشر

نه راه یافته خصم اندر آن حصار بجهد

نه زان حصار فرود آمدی یکی بخبر

وز آن حصار به منصوره روی کرد و براند

بر آن شماره کجا راند حیدر از خیبر

خفیف چون خبر خسرو جهان بشنید

دوان گذشت و به جوی اندر اوفتاد و به جر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
بآب شور و بیابان پر گزند افتاد

بماندش خانه ویران ز طارم وز طزر

خفیف را سپه و پیل ومال چندان بود

که بیش از آن نبود در هوا همانا ذر

نداشت طاقت سلطان، ز پیش او بگریخت

چنان که زو بگریزند صد هزار دگر

نگاه کن که بدین یک سفر که کرد، چه کرد

خدایگان جهان شهریار شیر شکر

جهان بگشت و اعادی بکشت و گنج بیافت

بنای کفر بیفکند، اینت فتح و ظفر

زهی مظفر فیروز بخت دولت یار

که گوی برده ای از خسروان بفضل و هنر

از این هنر که نمودی و ره که پیمودی

شهان غافل سرمست راهمی چه خبر

تو برکناره دریای شور خیمه زدی

شهان نوشیدنی زده بر کناره های شمر

تو سومنات همی سوختی به بهمن ماه

شهان دیگر عود مثلث و عنبر

بوقت آنکه همه خلق گرم خواب شوند

تو در شتاب سفر بوده ای و رنج سهر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو آن شهی که ز بهر غزات رایت تو

به سومنات رود گاه وگه به کالنجر

خدایگانا زین پس چو رای غزو کنی

ببر سپاه کشن سوی روم و سوی خزر

به سند و هند کسی نیست مانده کان ارزد

کز آن تو شود آنجا بجنگ یک چاکر

خراب کردی و بیمرد خاندان بهیم

مگر کنی پس از این قصد خانه قیصر

سپه کشیدی زین روی تالب دریا

بجایگاهی کز آدمی نبود اثر

بما نمودی آن چیزها که یاد کنیم

گمان بریم که این در فسانه بود مگر

زمین بماند برین روی و آب پیش آمد

بهیچ روی ازین آب نیست روی گذر

اگر نه دریا پیش آمدی براه ترا

کنون گذشته بدی از شرط بندی و از بربر

ایا بمردی و پیروزی از ملوک پدید

چنان که بود به هنگام مصطفی حیدر

شنیده ام که همیشه چنین بود دریا

که بر دو منزل از آواش گوش گردد کر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
همی نماید هیبت، همی فزاید شور

همی بر آید موجش برابر محور

سه بار با تو بدریای بیکرانه شدم

نه موج دیدم و نه هیبت و نه شور ونه شر

نخست روز که دریا ترا بدید، بدید

که پیش قدر تو چون ناقصست و چون ابتر

بمال با تو نتاند شد، ار بخواهد، جفت

بقدر باتو و نیارد زد، ار بخواهد، بر

چو گرد خویش نگه کرد، مارو ماهی دید

بگرد تو مه تابان و زهره ازهر

ز تو خلایق راخرمی وشادی بود

وزو همه خطر جان و بیم غرق و غرر

چو قدرت تو نگه کرد و عجز خویش بدید

چو آبگینه شد آب اندرو زشرم و حجر

ز آب دریا گفتی همی بگوش آمد

که شهریارا دریا تویی و من فرغر

همه جهان ز تو عاجز شدند تا دریا

نداشت هیچکس این قدر و منزلت زبشر

بزرگوارا کاری که آمد از پدرت

بدولت پدر تو نبود هیچ پدر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
بملک داری تابود بود و وقت شدن

بماند از و بجهان چون تو یادگار پسر

همیشه تا نبود جان چو جسم و عقل چو جهل

همیشه تا نبود دین چو کفر و نفع چو ضر

همیشه تا علوی را نسب بودبه علی

همیشه تا عمری را شرف بود به عمر

خدایگانی جز مر ترا همی نسزد

خدایگان جهان باش و از جهان برخور

جهان و مال جهان سر بسر خنیده تست

بشهریاری و فیروزی از خنیده بچر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا