خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
مده اما نشان زین بیش و روزگار مبر

که اژدها شود ار روزگار یابد مار

خزاین ملکان جمله در خزاین تست

سلیح شاهان در قلعه های تست انبار

سپاه دین، سپه ایزدست و بر سپهش

پس از محمد مرسل تویی سپهسالار

عدوی تو، عدوی ایزدست و دشمن دین

سپاه ایزد را بر عدوی دین بگمار

فریضه باشد بر هر موحدی که کند

بطاقت و بتوان با عدوی تو پیکار

اگر خدای بخواهد بمدتی نزدیک

مراد خویش بر آری ز دشمن غدار

چه کار بودکه تو سوی او نهادی روی

که کام خویش بحاصل نکردی آخر کار

چه وقت بودو کی آنگه که لشکر تو نبود

چنین که هست کنون، همچو آهنین دیوار

بعرضگاه تو لشکر چنانکه یار نبود

هزار و هفتصدو اند پیل بد شمار

بر آن سپاه خدایت همی مظفر کرد

که کس ندانست آنرا همی شمار و کنار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
ز دست آن ملکان درهمی ربودی ملک

که داشت هر یک همچون علی تکین دو هزار

علی تکین را پیش تو ای ملک چه خطر

گرفت گیرش و درمرغزار کرده بدار

خدای داند کاین پیش تو همی گویم

تنم ز شرم همی گردد ای امیر نزار

ز تو چو یاد کنم وز ملوک یاد کنم

چنان بودکه کنم یاد با نبی اشعار

همیشه تا که بود در جهان عزیز درم

چنانکه هست گرامی و پر بها دینار

خدایگان جهان باش و ز جهان برخور

بکام زی و جهان را بکام خویش گذار

بدولت و سپه و ملک خویش کام روا

ز نعمت و ز تن و جان خویش بر خوردار

بزی تودر طرب و عیش و شادکامی و لهو

عدو زید بغم و درد و انده وتیمار

خجسته بادت نوروز و نیک بادت روز

تو شاد خوار و بداندیش خوار و انده خوار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر

سخن نوآر که نو را حلاوتیست دگر

فسانه کهن و کارنامه بدروغ

بکار ناید رو در دروغ رنج مبر

حدیث آنکه سکندرکجا رسید و چه کرد

ز بس شنیدن گشته ست خلق را ازبر

شنیده ام که حدیثی که آن دوباره شود

چوصبرگردد تلخ ،ار چه خوش بودچو شکر

اگر حدیث خوش و دلپذیر خواهی کرد

حدیث شاه جهان پیش گیرو زین مگذر

یمین دولت محمود شهریار جهان

خدایگان نکو منظر و نکو مخبر

شهی که روز و شب او را جز این تمنانیست

که چون زند بت و بتخانه بر سر بتگر

گهی ز جیحون لشکر کشد سوی سیحون

گهی سپه برد از باختر سوی خاور

ز کارنامه او گر دو داستان خوانی

بخنده یاد کنی کارهای اسکندر

بلی سکندر سرتاسر جهان را گشت

سفر گزید و بیابان برید و کوه و کمر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
ولیکن اوزسفر آب زندگانی جست

ملک، رضای خدا و رضای پیغمبر

و گر تو گویی در شأنش آیتست رواست

نیم من این را منکر که باشد آن منکر

بوقت آنکه سکندر همی امارت کرد

نبد نبوت را بر نهاده قفل بدر

بوقت شاه جهان گر پیمبری بودی

دویست آیت بودی بشأن شاه اندر

همه حدیث سکندر بدان بزرگ شده ست

که دل بشغل سفر بست و دوست داشت سفر

اگر سکندر با شاه یک سفر کردی

ز اسب تازی زود آمدی فرودبه خر

درازتر سفر او بدان رهی بوده ست

که ده زده نگسسته ست و کردر از کردر

ملک سپاه براهی برد که دیو درو

شمیده گردد و گمراه و عاجز و مضطر

چنین سفر که شه امسال کرد، در همه عمر

خدای داند کو را نیامده ست بسر

گمان که برد که هرگز کسی ز راه طراز

بسومنات بود لشکر و چنین لشکر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
نه لشکری که مر آن را کسی بداند حد

نه لشکری که مر آنراکسی بداند مر

شمار لـ*ـختی از آن بر تر از شمار حصی

عداد برخی از آن برتر از عداد مطر

بلشکر گشن و بیکران نظر چه کنی

تودوری ره صعب و کمی آب نگر

رهی که دیو درو گم شدی بوقت زوال

چومرد کم بین در تنگ بیشه وقت سحر

درازتر ز غم مستمند سوخته دل

کشیده تر ز شب دردمند خسته جگر

بصد پی اندر، ده جای ریگ چون سرمه

بده پی اندر، صد جای سنگ چون نشتر

چوچشم شوخ همه چشمه های او بی آب

چو قول سفله همی کشتهای او بی بر

هوای او دژم وباد او چو دود جحیم

زمین او سیه و خاک او چوخاکستر

همه درخت و میان درخت خار کشن

نه خار بلکه سنان خلنده و خنجر

نه مرد را سر آن کاندر آن نهادی پی

نه مرغ رادل آن کاندر آن تنبلی پر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
همی ز جوشن برکند غیبه جوشن

همی ز مغفر بگسست رفرف مغفر

سوار با سر اندر شدی بدو و ازو

برون شدی همه تن چون هزار پای بسر

هزار خار شکسته درو و خسته ازو

بچند جای سرو روی و پشت و پهلو و بر

کمر کشان سپه را جدا جدا هر روز

کمر برهنه بمنزل شدی ز حلیه زر

چو پای باز در آن بیشه پر جلاجل بود

ستاکهای درخت از پشیزهای کمر

گهی گیاهی پیش آمدی چو نوک خدنگ

گهی زمینی پیش آمدی چو روی تبر

در آن بیابان منزلگهی عجایب بود

که گر بگویم کس را نیاید آن باور

بگونه شب، روزی برآمد ازسر کوه

که هیچگونه بر آن کارگر نگشت بصر

نماز پیشین انگشت خویش رابردست

همی ندیدم من این عجایبست و عبر

عجب تر آنکه ملک را چنین همی گفتند

که اندرین ره مار دو سر بود بیمر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
ترا بزرگ سپاهیست وین دراز رهیست

همه سراسر پر خار و مار و لوره و جر

بشب چو خفته بود مرد سر برآرد مار

همی کشد بنفس خفته تا برآید خور

چوخور برآید و گرمی بمرد خفته رسد

سبک نگردد زان خواب تا گه محشر

خدایگان جهان زان سخن نیندیشید

سپه براند بیاری ایزد داور

بدین درشتی و زشتی رهی که کردم یاد

گذاره کرد بتوفیق خالق اکبر

پیادگان را یک یک بخواند و اشتر داد

بتوشه کرد سفر بر مسافران چو حضر

جمازه ها را در بادیه دمادم کرد

بآب کرد همه ریگ آن بیابان تر

بساخت از پی پس ماندگان و گمشدگان

میان بادیه ها حوضهای چون کوثر

همه سپه را زان بادیه برون آورد

شکفته چون گل سیراب وهمچو نیلوفر

بدان ره اندر چندین حصار و شهر بزرگ

خراب کرد و بکند اصل هر یک از بن و بر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
نخست لدروه کز روی برج وباره آن

چو کوه کوه فروریخت آهن و مرمر

حصار او قوی و باره حصار قوی

حصاریان همه برسان شیر شرزه نر

مبارزانی همدست و لشکری همپشت

درنگ پیشه به فر و شتاب کار به کر

نبرد کرده و اندر نبرد یافته دست

دلیر گشته و اندر دلیری استمگر

چو چیکودر که چه صندوقهای گوهر یافت

بکوه پایه او شهریار شیر شکر

چو کوه البرز، آن کوه کاندرو سیمرغ

گرفت مسکن و بازال شد سخن گستر

چگونه کوهی چونانکه از بلندی آن

ستارگان را گویی فرود اوست مقر

مبارزانی بر تیغ او بتیغ گذاشت

که هر یکی را صد بنده بود چون عنتر

چو نهر واله که اندر دیار هند بهیم

به نهر واله همی کرد بر شهان مفخر

بزرگ شهری ودرشهر کاخهای بزرگ

رسیده کنگره کاخها به دو پیکر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
بدخل نیک و بتربت خوش و بآب تمام

به کشتمند وبباغ و ببوستان برور

دویست پیل دمان پیش وده هزار سوار

نود هزار پیاده مبارز و صفدر

همیشه رای بهیم اندرو مقیم بدی

نشسته ایمن و دل پر نشاط و ناز و بطر

چومندهیر که در مندهیر حوضی بود

چنانکه خیره شدی اندرو دو چشم فکر

چگونه حوضی چونانکه هر چه بندیشم

همی ندانم گفتن صفاتش اندر خور

ز دستبرد حکیمان برو پدید نشان

زمال های فراوان برو پدید اثر

فرات پهنا حوضی بصد هزار عمل

هزار بتکده خرد گرد حوض اندر

بزرگ بتکده ای پیش و درمیانش بتی

بحسن ماه ولیکن بقامت عرعر

دگر چو دیو لواره که همچو دیو سپید

پدید بود سر افراشته میان گذر

درو درختان چون گوز هندی و پوپل

که هر درخت بسالی دهد مکرر بر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
یکی حصار قوی بر کران شهر و درو

ز بت پرستان گرد آمده یکی معشر

بکشت مردم و بتخانه ها بکندو بسوخت

چنانکه بتکده دارنی و تانیسر

نرست ازو بره اندر مگر کسی که بماند

نهفته زیر خسی چون بهیم شوم اختر

نهفتگانرا ناجسته زان قبل بگذاشت

که شغل داشت جز آن، آن شه فریشته فر

کسیکه بتکده سومنات خواهد کند

به جستگان نکند روزگار خویش هدر

ملک همی بتبه کردن منات شتافت

شتاب او هم ازین روی بوده بود مگر

منات و لات و عزی در مکه سه بت بودند

ز دستبرد بت آرای آن زمان آزر

همه جهان همی آن هر سه بت پرستیدند

جز آن کسی که بدو بود از خدای نظر

دو زان پیمبر بشکست و هر دو را آنروز

فکنده بود ستان پیش کعبه پای سپر

منات را ز میان کافران بدزدیدند

بکشوری دگر انداختند از آن کشور


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا