خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

crying_lollipop

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/1/24
ارسال ها
55
امتیاز واکنش
412
امتیاز
63
سن
23
زمان حضور
1 روز 11 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
این دیگر چه گرفتاری بود؟ چرا حرفم را باور نمیکرد؟ خاک بر سر بی‌عرضه‌ام کنند که یک اینترنت نمی‌توانم برای موبایلم بزنم! در همین حین مادر داخل اتاق آمد:
- لباس‌هاتون رو جمع کردین؟
- آره.
و لباس‌ها و وسایل مورد نیازی که جمع کرده بودم، درون دست‌هایش قرار دادم تا در چمدان بگذارد. تا سر حد امکان سعی‌ می‌کردم به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، ZaHRa، Essence و 5 نفر دیگر

crying_lollipop

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/1/24
ارسال ها
55
امتیاز واکنش
412
امتیاز
63
سن
23
زمان حضور
1 روز 11 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
سری به نشانه‌ی تاسف تکان داده و داخل اتاقش رفت. لـ*ـب‌هایم را جمع کرده و داخل اتاقم شدم. سر سجاده‌ام نشسته بودم که رها از خواب بیدار شد:
- چرا بیدارم نکردی؟
- مامان صدامون کرد، احتمالا نشنیدی. منم تازه بیدار شدم.
نفسش را پوف مانند بیرون فرستاده و به طبقه‌ی پایین رفت. سجاده‌ام را جمع نموده و موبایلم را از شارژ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، ZaHRa، Tiralin و 5 نفر دیگر

crying_lollipop

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/1/24
ارسال ها
55
امتیاز واکنش
412
امتیاز
63
سن
23
زمان حضور
1 روز 11 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
تنها یک لیوان نوشابه‌ی مشکی برای خود ریخته و دوباره بر روی مبل نشستم. این حالت تهوع نمی‌گذاشت غذا از گلویم پایین رود. پس خوردن نهار را بی‌خیال شدم. بعد از دقایقی که خوردن نهار تمام شد، کنار مادر که بر روی صندلی میز تلفن نشسته بود رفته و بی حال نگاهش کردم:
- مامان، میشه برام نت بزنی؟
- برای خودم می‌زنم،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، ZaHRa، daryam1 و 5 نفر دیگر

crying_lollipop

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/1/24
ارسال ها
55
امتیاز واکنش
412
امتیاز
63
سن
23
زمان حضور
1 روز 11 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
چهره‌ام آویزان شد. سریع موضوع را برای نیما شرح دادم:
- من‌ میرم، بعدا دوباره با هم حرف می‌زنیم خب؟
- باز چی‌شده؟ کجا می‌خوای بری؟
- مادرم داره میره دکتر، گوشیش رو با خودش می‌بره. دیگه نمی‌تونم بیام تلـ*ـگرام...
- مگه نگفتی مادرت برات نت زده؟ هان؟ باز داری سرم کلاه میزاری؟
پیشانی‌ام را فشردم و کلافه نوشتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، ZaHRa، daryam1 و 5 نفر دیگر

crying_lollipop

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/1/24
ارسال ها
55
امتیاز واکنش
412
امتیاز
63
سن
23
زمان حضور
1 روز 11 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
و در دل تکرار کردم:
-« لطفا سریع‌تر...»
بعد از چند دقیقه‌ی طاقت‌فرسا بالاخره به دخترش زنگ زده و رمز مودم را از او می‌گیرد؛ اما از بس که شانس من زیباست، هر چه قدر رمز را وارد می‌کردم، خطا می‌داد. دیگر بد‌جور گریه‌ام گرفته بود. معلوم نبود پدر و مادر چه زمانی به خانه بر‌می‌گردند. ای خدا چقدر من بدبختم! با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، ZaHRa، Essence و 5 نفر دیگر

crying_lollipop

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/1/24
ارسال ها
55
امتیاز واکنش
412
امتیاز
63
سن
23
زمان حضور
1 روز 11 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
اما تمام‌شان قبل از ارسال پیام‌های من بود. همه‌ی پیام‌هایش با مضمون تهمت، دروغ، شکایت و این‌طور چیزها بود. نفسم را کلافه فوت کرده و بلند شدم. به اتاق رفتم و کنار رها که کنار تـ*ـخت بر روی زمین نشسته بود و موبایل مادر در بین دست‌هایش خود‌نمایی می‌کرد، نشستم. موبایلم را بر روی تـ*ـخت گذاشتم و تا زمانی که آنلاین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tiralin، YeGaNeH، ZaHRa و 5 نفر دیگر

crying_lollipop

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/1/24
ارسال ها
55
امتیاز واکنش
412
امتیاز
63
سن
23
زمان حضور
1 روز 11 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا زمانی شب دامن سیاه خود را بر روی آسمان پهن نماید با یک‌دیگر چت کردیم. دختر عموی مادر آمده بود خانه کمی شلوغ و پر سر و صدا شده بود. عمو جمشید یک نوه‌ی پسر زیبا داشت که تنها دو سال دارد. همه‌اش بازیگوشی می‌کند و این کمی در چت‌کردنم اختلال به وجود می‌آورد. سیاوش نوشت:
- چی‌شد؟ چرا دیر جواب می‌دی؟
- آخه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tiralin، Essence، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

crying_lollipop

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/1/24
ارسال ها
55
امتیاز واکنش
412
امتیاز
63
سن
23
زمان حضور
1 روز 11 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
موبایل را بالای سرم گذاشته و از جایم بلند شدم و به سرویس بهداشتی رفتم. بعد از آن به آشپزخانه رفته و یک لیوان آب خنک نوشیده و دوباره به اتاق باز‌گشتم. بر روی رخت‌خواب دراز کشیده و پتو را تا زیر گردنم بالا کشیدم:
- شب همگی بخیر.
پلک‌هایم را بر روی یک‌دیگر قرار داده و با فکر سیاوش به آ*غو*ش خواب پناه بردم.
***...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tiralin، Essence، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

crying_lollipop

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/1/24
ارسال ها
55
امتیاز واکنش
412
امتیاز
63
سن
23
زمان حضور
1 روز 11 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
- آخه تو عکس اصلا مشخص نبود چه رنگیه!
- باشه، حالا بزار من حدس بزنم... چشمای تو، عسلیه نه؟
- خیلی نزدیک گفتی؛ ولی قهوه‌ای روشنه...
- آها... خب تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Essence، YeGaNeH و 4 نفر دیگر

crying_lollipop

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/1/24
ارسال ها
55
امتیاز واکنش
412
امتیاز
63
سن
23
زمان حضور
1 روز 11 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
- آره، آفرین...
- اون یکی کیه؟ آبجیته؟
- آره، فکر نکنی چاقم! لباس زیاد پوشیدم، باد کردم.
- خیلی خوشگلی.
با ذوق تایپ کردم:
- ممنون، چشمات قشنگ می‌بینه.
البته یک دروغ ریزی این وسط به او گفتم. با آن‌که هنوز مجرد بودم و سنی هم نداشتم، اما یک کمی شکم و پهلو داشتم. اصلا یک ذات مزخرفی که داشتم آن بود که آب هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، Essence، مبینا گوهری و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا