- عضویت
- 31/1/24
- ارسال ها
- 176
- امتیاز واکنش
- 1,249
- امتیاز
- 118
- سن
- 24
- زمان حضور
- 1 روز 20 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
سیاوش نفسش را رو به بیرون فوت کرد. کارهای حساب و کتاب را انجام داد و از مغازه خارج شدیم. دیگر عمرا بروم جایی شلوار بگیرم، عمرا؛ اما بالاخره این شلوار را سیاوش برایم خریده بود و باید با جان و دل ازش مراقبت میکردم.
بعد از دور دور کردن در بازار بالاخره...
بعد از دور دور کردن در بازار بالاخره...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: