خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Mitra_Mohammadi

شاعر آزمایشی + ناظر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
30/9/23
ارسال ها
151
امتیاز واکنش
992
امتیاز
188
سن
21
زمان حضور
24 روز 3 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
طاهر سرش را پایین انداخت و به گالش‌هایش خیره شد:
- اسمم فریدون، صدام می‌زنن فری حنجره صدا؛ اینجا همه من رو می‌شناسن.
ابرویی بالا انداخت و نیشخندی زد:
- ناگفته نماند، منم همه رو می‌شناسم. کاری باری داشتی راست همی خیابونم.
طاهر سر بلند کرد و با چشم‌های ریز شده‌ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داهل | میترا محمدی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، امیری ز، Thr و 11 نفر دیگر

Mitra_Mohammadi

شاعر آزمایشی + ناظر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
30/9/23
ارسال ها
151
امتیاز واکنش
992
امتیاز
188
سن
21
زمان حضور
24 روز 3 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
در لحظه پسرکی همسن و سال خودش مثله باد از جلوی جعبه عبور کرد و توجه‌ طاهر را به خود جلب کرد. خودش را در آ*غو*ش پدرش جای داد و با خنده کاغذی را به او نشان داد. طاهر اما آخرین باری را که پدرش او را به آ*غو*ش کشیده بود را به یاد نیاورد. خانومی کنار مرد نشست و تکه پرتغالی در دهان پسرک گذاشت. طاهر دندان روی هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داهل | میترا محمدی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، Thr، zhina- و 8 نفر دیگر

Mitra_Mohammadi

شاعر آزمایشی + ناظر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
30/9/23
ارسال ها
151
امتیاز واکنش
992
امتیاز
188
سن
21
زمان حضور
24 روز 3 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفس‌نفس می‌زد. دستی پشت گردنش کشید. عرق کرده بود. به دیوار گلی تکیه زد و روی زمین ولو شد. در عرض چند دقیقه آتشی که به جانش افتاده بود فروکش کرد و سرما به جانش افتاد‌. خوشحال بود. جایی در دلش خنک شده بود. خنده‌ای روی لـ*ـبش نشست. دندان‌هایش از شدت سرما بهم می‌خورد اما برایش مهم نبود. یاد آوری چهره‌ی خشمگین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داهل | میترا محمدی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، امیری ز، Thr و 9 نفر دیگر

Mitra_Mohammadi

شاعر آزمایشی + ناظر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
30/9/23
ارسال ها
151
امتیاز واکنش
992
امتیاز
188
سن
21
زمان حضور
24 روز 3 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفس‌نفس می‌زد. دستی پشت گردنش کشید. عرق کرده بود. به دیوار گلی پشت سرش تکیه زد و روی زمین ولو شد. در عرض چند دقیقه آتشی که به جانش افتاده بود فروکش کرد و سرما به جانش افتاد‌. خوشحال بود. جایی در دلش خنک شده بود. خنده‌ای روی لـ*ـبش نشست. دندان‌هایش از شدت سرما بهم می‌خورد اما برایش مهم نبود. یاد آوری چهره‌ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داهل | میترا محمدی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، امیری ز، Thr و 9 نفر دیگر

Mitra_Mohammadi

شاعر آزمایشی + ناظر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
30/9/23
ارسال ها
151
امتیاز واکنش
992
امتیاز
188
سن
21
زمان حضور
24 روز 3 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
با دور شدن آن دو غریبه، طاهر به داخل کوچه برگشت. هر چه می‌گذشت لرز بیش‌تری به تنش می‌نشست. اولین عطسه باعث سرازیر شدن آب بینی‌اش شد. با آستینش آب ‌بینی‌اش را پاک کرد. هر چه لباس در ساکش داشت را تن زد. به سختی نفسش بالا می‌آمد. روی ساکش نشست. کمی گرم شده بود اما هنوز هم می‌لرزید. ناگهان چشمانش سنگین شد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داهل | میترا محمدی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، امیری ز، Thr و 9 نفر دیگر

Mitra_Mohammadi

شاعر آزمایشی + ناظر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
30/9/23
ارسال ها
151
امتیاز واکنش
992
امتیاز
188
سن
21
زمان حضور
24 روز 3 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
طاهر اشکی که از چشم چپ‌اش جاری شد را با آستین پاک کرد:
- از کجا پیدات کنم؟ من که جایی رو بلد نیستم؛ کسی رو ندارم.
دخترک دست طاهر را بین دستانش پناه داد:
- منتظرم بمون؛ خدا یجوری سرنوشت هردومون رو رقم زده که، من و تو از یجا به بعد راه‌مون باهم یکی شه.
نگاه طاهر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داهل | میترا محمدی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، امیری ز، Thr و 10 نفر دیگر

Mitra_Mohammadi

شاعر آزمایشی + ناظر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
30/9/23
ارسال ها
151
امتیاز واکنش
992
امتیاز
188
سن
21
زمان حضور
24 روز 3 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
طاهر انگار که خواب دیده بود. به آنی زمان برایش متوقف شد. همه‌چیز لحظه‌ای برایش تار شد. پلکی زد. مجتبی را دید که سرش را به دیوار گلی تکیه داده و به او نگاه می‌کند. نگاهی افتاده و پر ترحم!
حالی شبیه به حال خودش را داشت. انگار او هم زمانی به قول‌های فرشته‌ای خیالی دل‌بسته بود. شاید حال طاهر را در آن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داهل | میترا محمدی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: مبینا زارع، YeGaNeH، امیری ز و 9 نفر دیگر

Mitra_Mohammadi

شاعر آزمایشی + ناظر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
30/9/23
ارسال ها
151
امتیاز واکنش
992
امتیاز
188
سن
21
زمان حضور
24 روز 3 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
ممد دستمالی در آب نمک ولرم زد و روی پیشانی گرم طاهر گذاشت. مجتبی روی زانوانش روبه‌روی طاهر نشست. مهتاب از پنجره‌ی کوچک دخمه را روشن کرده بود. مجتبی کف دست طاهر را در دست گرفت و هم‌زمان کف دست خودش را بالا آورد.
برعکس دست‌های کثیف و تار بسته‌ی مجتبی، دست‌های طاهر از تمیزی برق می‌زد. ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داهل | میترا محمدی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، امیری ز، Thr و 8 نفر دیگر

Mitra_Mohammadi

شاعر آزمایشی + ناظر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
30/9/23
ارسال ها
151
امتیاز واکنش
992
امتیاز
188
سن
21
زمان حضور
24 روز 3 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
شاغلام بدون حرف اضافه‌ای به آن‌ها پشت کرد:
- بفرستش بره، بوی شر می‌ده‌.
طاهر چشم‌هایش گرد شد و به مجتبی نگاه کرد. مجتبی لـ*ـب‌هایش را با آب دهانش تر کرد:
- تک و تنها، بی‌همدم و سر پناه از خونش زده بیرون. آقا؛ تیز و بزه. امون بدی راش می‌ندازم نوکرتم.
شاغلام از دخمه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داهل | میترا محمدی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Thr، Essence و 6 نفر دیگر

Mitra_Mohammadi

شاعر آزمایشی + ناظر آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
30/9/23
ارسال ها
151
امتیاز واکنش
992
امتیاز
188
سن
21
زمان حضور
24 روز 3 ساعت 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
ممد راهش را به سمت قنات کج کرد:
- غمت نباشه، ساکت رو از زیر زمینم که شده واست میارم.
روی زانوانش نشست و دبه را آب کرد. طاهر آبی به سر و صورتش زد. خنکی آب در آن آفتاب، کمی از حرارت بدنش کم کرد. طاهر کلافه گفت:
- کی می‌رسیم پس؟
ممد دبه را برداشت و بلند شد:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داهل | میترا محمدی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، امیری ز، Thr و 8 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا