خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Mitra_Mohammadi

ناظر آزمایشی کتاب
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
30/9/23
ارسال ها
57
امتیاز واکنش
494
امتیاز
128
سن
21
زمان حضور
14 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
طاهر سرش را پایین انداخت و به گالش‌هایش خیره شد:
- اسمم فریدون، صدام می‌زنن فری حنجره صدا؛ اینجا همه من رو می‌شناسن.
ابرویی بالا انداخت و نیشخندی زد:
- ناگفته نماند، منم همه رو می‌شناسم. کاری باری داشتی راست همی خیابونم.
طاهر سر بلند کرد و با چشم‌های ریز شده‌ی فریدون روبه‌رو شد:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داهل | میترا محمدی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: zhina-، -DELI-، Delvin22 و 7 نفر دیگر

Mitra_Mohammadi

ناظر آزمایشی کتاب
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
30/9/23
ارسال ها
57
امتیاز واکنش
494
امتیاز
128
سن
21
زمان حضور
14 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
در لحظه پسرکی همسن و سال خودش مثله باد از جلوی جعبه عبور کرد و توجه‌ طاهر را به خود جلب کرد. خودش را در آ*غو*ش پدرش جای داد و با خنده کاغذی را به او نشان داد. طاهر اما آخرین باری را که پدرش او را به آ*غو*ش کشیده بود را به یاد نیاورد. خانومی کنار مرد نشست و تکه پرتغالی در دهان پسرک گذاشت. طاهر دندان روی هم سابید. بغضی کودکانه بر گلویش چنگ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داهل | میترا محمدی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: zhina-، -DELI-، Delvin22 و 6 نفر دیگر

Mitra_Mohammadi

ناظر آزمایشی کتاب
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
30/9/23
ارسال ها
57
امتیاز واکنش
494
امتیاز
128
سن
21
زمان حضور
14 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفس‌نفس می‌زد. دستی پشت گردنش کشید. عرق کرده بود. به دیوار گلی تکیه زد و روی زمین ولو شد. در عرض چند دقیقه آتشی که به جانش افتاده بود فروکش کرد و سرما به جانش افتاد‌. خوشحال بود. جایی در دلش خنک شده بود. خنده‌ای روی لـ*ـبش نشست. دندان‌هایش از شدت سرما بهم می‌خورد اما برایش مهم نبود. یاد آوری چهره‌ی خشمگین مرد، نگاه ترسیده‌ی زن و صورت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داهل | میترا محمدی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: zhina-، -DELI-، Delvin22 و 6 نفر دیگر

Mitra_Mohammadi

ناظر آزمایشی کتاب
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
30/9/23
ارسال ها
57
امتیاز واکنش
494
امتیاز
128
سن
21
زمان حضور
14 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفس‌نفس می‌زد. دستی پشت گردنش کشید. عرق کرده بود. به دیوار گلی پشت سرش تکیه زد و روی زمین ولو شد. در عرض چند دقیقه آتشی که به جانش افتاده بود فروکش کرد و سرما به جانش افتاد‌. خوشحال بود. جایی در دلش خنک شده بود. خنده‌ای روی لـ*ـبش نشست. دندان‌هایش از شدت سرما بهم می‌خورد اما برایش مهم نبود. یاد آوری چهره‌ی خشمگین مرد، نگاه ترسیده‌ی زن و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داهل | میترا محمدی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: zhina-، -DELI-، Essence و 6 نفر دیگر

Mitra_Mohammadi

ناظر آزمایشی کتاب
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
30/9/23
ارسال ها
57
امتیاز واکنش
494
امتیاز
128
سن
21
زمان حضور
14 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
با دور شدن آن دو غریبه، طاهر به داخل کوچه برگشت. هر چه می‌گذشت لرز بیش‌تری به تنش می‌نشست. اولین عطسه باعث سرازیر شدن آب بینی‌اش شد. با آستینش آب ‌بینی‌اش را پاک کرد. هر چه لباس در ساکش داشت را تن زد. به سختی نفسش بالا می‌آمد. روی ساکش نشست. کمی گرم شده بود اما هنوز هم می‌لرزید. ناگهان چشمانش سنگین شد و نفهمید چطور از فرت خستگی به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داهل | میترا محمدی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: zhina-، -DELI-، Essence و 6 نفر دیگر

Mitra_Mohammadi

ناظر آزمایشی کتاب
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
30/9/23
ارسال ها
57
امتیاز واکنش
494
امتیاز
128
سن
21
زمان حضور
14 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
طاهر اشکی که از چشم چپ‌اش جاری شد را با آستین پاک کرد:
- از کجا پیدات کنم؟ من که جایی رو بلد نیستم؛ کسی رو ندارم.
دخترک دست طاهر را بین دستانش پناه داد:
- منتظرم بمون؛ خدا یجوری سرنوشت هردومون رو رقم زده که، من و تو از یجا به بعد راه‌مون باهم یکی شه.
نگاه طاهر بین چشم‌های دخترک سوسو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان داهل | میترا محمدی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Essence، -FãTéMęH-، daryam1 و 6 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا