نویسنده این موضوع
#پارت159
اسفندیاری شانه بالا انداخت:
- گفتم الان چندتا لیچار بارش میکنه، ولی اون اصلا بهش محل سگم نداد. یه جورایی اون رو در حدی نمیدید که باهاش دهن به دهن بشه.
اردلان سر تکان میدهد:
- پس با هر کسی که بدونه آدم درستیه، خودمونی میشه.
اسفندیاری همان طور که به سمت در میرفت، جواب داد:
- آره. خوب دیگه، وقت ملاقات هم...
اسفندیاری شانه بالا انداخت:
- گفتم الان چندتا لیچار بارش میکنه، ولی اون اصلا بهش محل سگم نداد. یه جورایی اون رو در حدی نمیدید که باهاش دهن به دهن بشه.
اردلان سر تکان میدهد:
- پس با هر کسی که بدونه آدم درستیه، خودمونی میشه.
اسفندیاری همان طور که به سمت در میرفت، جواب داد:
- آره. خوب دیگه، وقت ملاقات هم...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com