خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کدوم یک از گزینه‌ها در رمان خوب اعمال شده؟

  • جمله‌بندی و شیوه بیان

    رای: 12 60.0%
  • خط داستانی جدید و جذاب

    رای: 12 60.0%
  • توصیفات

    رای: 10 50.0%
  • واقعیت مداری رمان

    رای: 7 35.0%
  • غیرقابل پیش‌بینی بودن

    رای: 8 40.0%
  • زاویه دید مناسب

    رای: 9 45.0%

  • مجموع رای دهندگان
    20

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهش می‌چرخد و روی پودرهای پخش شده‌ی روی زمین می‌افتد. چینی به ابرویش می‌دهد و با تأسفی مصنوعی می‌گوید:
- آخی، دیگه جواب نمیده؟
آب دهانم را قورت می‌دهم و زانوهایم را بیشتر می‌فشارم. او با خنده‌ای بلند روی تـ*ـخت می‌نشیند و پا رو پا انداخته و پای سفیدش را به نمایش می‌گذارد. دستانش را تکیه‌گاه خود قرار داده و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: مبینا زارع، Fatima_sh، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
زانوهایم را پایین آورده و دستم برای گرفتن آن بسته جلو می‌رود، ولی او دستش را پس می‌کشد و می‌گوید:
- اول خواهش کن.
ناباور می‌گویم:
- چی؟
دست به سـ*ـینه می‌گوید:
- ازم خواهش کن عزیزم. تا از درد نمردی زود باش.
چانه‌ام می‌لرزد و نگاهم را از او می‌گیرم‌. آخرین تکه‌ی غرورم را بشکنم؟
او بلند می‌شود. با ترس نگاهش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: مبینا زارع، Fatima_sh، YeGaNeH و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
پوست لـ*ـبم را می‌کنم:
- همون حرف‌های تو ماشین.
ناباور می‌گوید:
- دیوونه شدی؟
موهایم را به هم می‌ریزم و می‌گویم:
- تازه سر عقل اومدم.
کمی مکث می‌کنم و سریع می‌گویم:
- می‌خوام ترک کنم.
چند لحظه صدایی از اردلان نمی‌آید و یکدفعه با ذوق می‌گوید:
- جون من راست میگی؟
فکر نمی‌کردم این قدر خوشحال شود. ذوقش برایم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Fatima_sh، ZaHRa و 7 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
احساس راحتی زیادی می‌کردم. از این که قرار بود پاک شوم، حس خوبی در وجودم پیچیده بود. انگار حس حقارت مقابل زیبا، یک تلنگر برای بیدار شدنم بود.
سریع به خانه برمی‌گردم و در اتاق منتظر آمدن پدر می‌مانم. تا شب به در و دیوار زل می‌زنم و بلاخره صدایش شنیده می‌شود. سریع از اتاق بیرون می‌زنم و پا در سالن پایین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Fatima_sh، ZaHRa و 7 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
با بغض کنارش می‌نشینم و دست دور شانه‌اش می‌اندازم:
- بابا نکن این کار رو. همش تقصیر منه، شما مقصر نیستی.
سرش را بلند می‌کنم و اشک چکیده بر روی گونه‌اش، باعث چکیدن اشک خودم می‌شود. اصلا دوست نداشتم بار دیگر او را شکسته ببینم:
- بابا خواهش می‌کنم، نمی‌خوام با این حال ببینمت.
او لبخند می‌زند و اشکش را پاک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Fatima_sh، ZaHRa و 7 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبخند کوچکی می‌زنم:
- صبح توهم بخیر. ممنون که اومدی.
چشمک می‌زند:
- مگه میشه سر عقل اومدنت رو از نزدیک نبینم؟
می‌خندم و همان‌موقع صدای پدر می‌آید:
- سلام.
اردلان با ادب جواب می‌دهد:
- سلام آقای ارجمند، حال شما؟
پدر با لبخند جواب می‌دهد:
- ممنون، چه دوست خوبی داره آرمان که روزهای سخت کنارشه.
اردلان لبخند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Fatima_sh، ZaHRa و 7 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
با دیدن چشمان بازم، لبخندی بر لبان نازکش می‌نشاند:
- به به، بلاخره بیدار شدی!؟
لبخند کوچکی می‌زنم و نگاهم در صورت سبزه‌اش می‌چرخد. جلوی موهایش کمی ریخته بود و از نظر خودش به خاطر ژنتیک خانوادگی بود. می‌گفت تمام مردهای خانواده، تا سی سالگی جلوی موهایشان می‌ریزد.
با صدایش به خود می‌آیم:
- خیلی دل نگرونت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، YeGaNeH، YaSnA_NHT๛ و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
ذوق نهفته در صدایم باعث خنده هر دو نفرشان می‌شود. آقای تیموری با خنده می‌گوید:
- چه عجب! ما بلاخره صدای شما رو شنیدیم.
ذوق زده می‌گویم:
- واقعا موافقت کرده؟
تیموری سر به تاسف تکان می‌دهد:
- یعنی فقط نقاشی تو رو سر ذوق میاره؟
وقتی نگاه پر از ذوق من را می‌بیند، می‌گوید:
- بله موافقت کرده. پدرت این قدر اومد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Fatima_sh، ZaHRa و 7 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
سریع بلند می‌شوم و خود را در آ*غو*شش می‌اندازم. مکان امن این روزهایم. در این یک ماه چه روزهای سختی که با فکر به او سر کرده بودم. تنها کسی که من را عمیقاً دوست داشت. چه شب‌هایی که با گریه و درد صدایش کرده بودم و او اجازه ورود نداشت و فقط مواقع زمان ملاقات می‌آمد و آ*غو*ش گرمش را تقدیمم می‌کرد و من تمام دردهای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: مبینا زارع، Fatima_sh، YeGaNeH و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
در باز می‌شود و دو پرستار با لباس‌های سراسر سرمه‌ای‌رنگ داخل می‌آیند و پشت بندش یک مرد با روپوش سفید داخل می‌آید و با اخم می‌گوید:
- ببندینش به تـ*ـخت.
من با ترس بیشتر در خود جمع می‌شوم و با اشک و‌ بغض می‌گویم:
- نه، خواهش می‌کنم. خفه میشم. دیگه خفه میشم. من رو نبندید، نبندید.
آن‌ها گوش نمی‌دهند و بازوهایم را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: مبینا زارع، Fatima_sh، YeGaNeH و 6 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا