خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کدوم یک از گزینه‌ها در رمان خوب اعمال شده؟

  • جمله‌بندی و شیوه بیان

    رای: 12 60.0%
  • خط داستانی جدید و جذاب

    رای: 12 60.0%
  • توصیفات

    رای: 10 50.0%
  • واقعیت مداری رمان

    رای: 7 35.0%
  • غیرقابل پیش‌بینی بودن

    رای: 8 40.0%
  • زاویه دید مناسب

    رای: 9 45.0%

  • مجموع رای دهندگان
    20

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,913
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
باهم به سمت پلکان چپ رفته و به بقیه ملحق می‌شویم.
دیدن کل عمارت، سه ساعت زمان برد و این سه ساعت نهال کاملا با من بود و مداوم از همه جا عکس می‌گرفت و از پدر یا زیبا می‌خواست از او عکس بگیرند.
زیبا نیز چند عکس سلفی به همراه پدر گرفت و حتی یک بار نخواست من نیز همراهشان عکس بی‌اندازم که این، برای چندمین بار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، Fatima_sh و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,913
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
متعجب، زبانم قفل می‌کند.‌ من نهال را بخواهم؟ نهالی که برایم همانند خواهر است؟ واقعا دور از عقل است.
- این طور نیست. نهال مثل خواهرمه.
چشمانش را ریز می‌کند:
- واقعاً؟
سر تکان می‌دهم. او به سمتم خم می‌شود و با پوزخند می‌گوید:
- اگه هم می‌خواستیش، عمه‌ات قبول نمی‌کرد. هیچ کس دلش نمی‌خواد دخترش رو بده به یه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، Fatima_sh و 7 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,913
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
با رسیدنمان به خانه، پیاده می‌شوم. به سمت ساختمان رفته و سریع وارد اتاقم می‌شوم. به ساعت نگاهی انداخته و متوجه می‌شوم نزدیک به ساعت شش عصر است. استرس‌وار لـ*ـبم را می‌جوم و لباسی راحت بر تن می‌کنم. از پله‌ها پایین می‌روم و با دیدن زیبا که با تاپ و شلوار کنار پدر نشسته است، نفسم را بیرون می‌دهم. می‌خواهم دهان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,913
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبخند کوچکی می‌زنم و با استرس به سمتش می‌روم. به او رسیده و دستم را به سمتش می‌گیرم:
- سلام، خیلی خوش اومدی.
او نیز لبخند می‌زند:
- سلام آقا آرمان، چطوری؟
- مرسی، تو چطوری؟
لبانش را بالا داده و می‌گوید:
- هی، خوبم.
به سمت خانه اشاره می‌کنم:
- بریم‌ تو.
با هم به سمت خانه رفته و در را برایش باز می‌کنم و‌ عقب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، Fatima_sh و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,913
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهی به فیلم‌ها انداخته و در آخر دستش را روی یکی از آن‌ها می‌گذارد. فیلم را روی پخش گذاشته و خود به آشپزخانه برمی‌گردم. سریع یک نسکافه آماده و با تخمه‌ی سفید، کنار او برمی‌گردم. تیتراژ فیلم تمام شده بود.
اردلان نگاهش به کاسه‌ی تخمه می‌افتد. نیشش شل و سریع کاسه را جلو می‌کشد:
- به به!
لبخند می‌زنم و کم کم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، Fatima_sh و 7 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,913
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
لـ*ـبم را محکم گاز می‌گیرم و بشقاب‌های در دستم را روی کانتر می‌گذارم و می‌گویم:
- چیزی نیست که بگم اردلان، بیخیال.
می‌خواهم باز به سمت کابینت روم که اردلان راهم را سد می‌کند:
- کاملاً معلومه که چیزی هست. به خاطر همونم معتاد شدی. بهم بگو؛ من می‌تونم کمکت کنم.
کلمه معتاد همانند زنگ کلیسا در سرم تکرار می‌شود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، Fatima_sh و 7 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,913
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
با دیدن اردلان ایستاده، ابرویش بالا می‌رود. اردلان سریع سلام می‌کند. پدرم کم کم لبخندش عمق می‌گیرد و با او دست می‌دهد:
- سلام، چه عجب! ما دوستای آرمان خان رو‌ هم دیدیم.
اردلان نیم‌نگاهی به من انداخته و با لبخند و ادب می‌گوید:
- از سعادت ماست.
پدرم سر تکان می‌دهد و پالتویش را از تن خارج می‌کند و همان طور...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، Fatima_sh و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,913
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
همان طور که بازویم را در دست می‌فشارم، می‌گویم:
- میشه بیای دم دانشگاه، باهات کار دارم.
صدایش متعجب می‌شود:
- جان؟ ولی من الان...
طاقت از سر می‌دهم و سریع می‌گویم:
- کار واجب دارم.
حمید کمی مکث کرده و می‌گوید:
- باشه الان میام.
تماس را قطع می‌کند. موبایل همراه دستم به پایین سقوط می‌کند. سرم را روی فرمان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,913
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهش در نگاه بیچاره‌ام می‌چرخد و کمی از اخمش کم می‌شود:
- بیا برو ترک کن آرمان. تو این یه هفته هزار بار برات گفتم این راه درستی نیست که داری میری، ولی گوش نمیدی.
درست می‌گفت. در این یک هفته، هر روز در همین مورد صحبت می‌کرد و مدام در گوشم می‌گفت باید ترک کنی. شاید حق با او باشد، ولی من الان با این درد بد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,913
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 30 دقیقه
نویسنده این موضوع
در حال توضیح دادن هستم و متوجه‌ی نزدیک شدن دنیا به خود نمی‌شوم. وقتی به خود می‌آیم که دست دنیا به روی شانه‌ام قرار گرفته و چیزی نرم بر روی لـ*ـب‌هایم قرار می‌گیرد. انگار برق هزار ولتی به بدنم وصل شده است. صدایم در گلو خفه شده و چشمانم گرد می‌شود. چشمان او بسته و بیخیال در حال خود است.
کم کم به خود می‌آیم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Tiralin، YeGaNeH، YaSnA_NHT๛ و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا