نویسنده این موضوع
کمی فکر میکنم و آرام میگویم:
- آره.
در ذهنم آن روز را مرور میکنم؛ همان روزی که در سن هفده سالگی، به مراسم ازدواج یکی از دوستهای زیبا رفته بودیم. آنجا پسر یکی از دوستانش به همراه مادرش، کنار ما آمده و مشغول صحبت شدند. پسرش همسن من بود و برای خودش بلبل زبانی بود؛ ولی من همانند او نمیتوانستم حرف بزنم و...
- آره.
در ذهنم آن روز را مرور میکنم؛ همان روزی که در سن هفده سالگی، به مراسم ازدواج یکی از دوستهای زیبا رفته بودیم. آنجا پسر یکی از دوستانش به همراه مادرش، کنار ما آمده و مشغول صحبت شدند. پسرش همسن من بود و برای خودش بلبل زبانی بود؛ ولی من همانند او نمیتوانستم حرف بزنم و...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com