خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کدوم یک از گزینه‌ها در رمان خوب اعمال شده؟

  • جمله‌بندی و شیوه بیان

    رای: 12 60.0%
  • خط داستانی جدید و جذاب

    رای: 12 60.0%
  • توصیفات

    رای: 10 50.0%
  • واقعیت مداری رمان

    رای: 7 35.0%
  • غیرقابل پیش‌بینی بودن

    رای: 8 40.0%
  • زاویه دید مناسب

    رای: 9 45.0%

  • مجموع رای دهندگان
    20

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمی فکر می‌کنم و آرام می‌گویم:
- آره.
در ذهنم آن روز را مرور می‌کنم؛ همان روزی که در سن هفده سالگی، به مراسم ازدواج یکی از دوست‌های زیبا رفته بودیم. آن‌جا پسر یکی از دوستانش به همراه مادرش، کنار ما آمده و مشغول صحبت شدند. پسرش هم‌سن من بود و برای خودش بلبل زبانی بود؛ ولی من همانند او نمی‌توانستم حرف بزنم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، Fatima_sh و 7 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
خانم جلالی با اخم به اردلان نگاه می‌کند:
- مگه قراره کسی متوجه بشه؟
اردلان با اخمی وحشتناک می‌گوید:
- مگه نمی‌بینی همین الانم دارند نگاهتون می‌کنند؟
کلافه و سردرگم به آن‌ها زل زده‌ام و منتظرم بحثشان تمام شود.
خانم جلالی خونسرد می‌گوید:
- اصلا به تو چه که نخود هر آشی میشی؟
اردلان با خشم می‌خواهد چیزی بگوید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، Fatima_sh و 7 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
در را پشت سرش می‌بندد و دست به سـ*ـینه رو به من می‌گوید:
- مگه نگفته بودم حرف مهمی باهات دارم؟
وقتی تنها بودیم با من خودمانی صحبت می‌کرد و در جمع، رسمی. معلوم نبود با خود چندچند است.
از جایم بلند می‌شوم و کیفم را بر روی شانه انداخته و رو به رویش می‌ایستم:
- فراموش کردم.
پوزخند می‌زند:
- می‌خوای باور کنم؟
اخم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • خنده
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، Fatima_sh و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
خشک‌زده، دستان خانم جلالی از دستانم رها می‌شود و با استرس و ترس به عقب برمی‌گردم. کامران است که همانند یک دیو در درگاه در ایستاده و نگاهش بین من و خانم جلالی می‌چرخد. چندین نفر دیگر نیز پشت سرش ایستاده و با کنجکاوی داخل را دید می‌زدند. کامران با خشم دو قدم جلو می‌آید.
با ترس و دلهره سریع می‌گویم:
- بزار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
همان موقع صدای چندین نفر از بیرون می‌آید:
- چه خبره؟
بچه‌ها کنار می‌روند و زنی چادری و یک مرد با لباس حراست، در مقابل در قرار می‌گیرند. همین را کم داشتم.
چندی بعد، من، کامران و خانم جلالی مقابل رئیس حراست ایستاده و او با اخم در حال زیر و رو کردن پرونده‌هاست.
دستمال کاغذی خونی را در مشتم می‌فشارم. همان وقتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
سر تکان می‌دهم:
- نمی‌دونم چی شد که مثل دیوونه‌ها به صورتش سیلی زد و مانتوش رو پاره کرد.
اردلان پوفی کشیده و بازویم را می‌کشد:
- دیوونه‌ان اینا. بیا بریم سرویس، آبی صورتت بزن.
باهم هم قدم می‌شویم و من می‌گویم:
- ممنون که قضاوتم نکردی.
نگاهم می‌کند و متعجب می‌گوید:
- جان؟ نکنه فکر کردی منم مثل بقیه خیلی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
اردلان با اخم می‌گوید:
- منظورم این نبود.
یک قدم عقب می‌روم و می‌‌گویم:
- باید برم خونه. به خاطر همه چی ممنون. فردا می‌بینمت.
سریع از او فاصله گرفته و به سمت در خروجی دانشگاه قدم تند می‌کنم. بدبختی دیگرم این بود که عضلایم همه دادشان درآمده بود.
سریع سوار ماشین می‌شوم و اشک فراری بر روی گونه‌ام را با دست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
پوزخند می‌زنم:
- نه.
راهم را کج می‌کنم که او سریع می‌گوید:
- بابت کار دیروزم معذرت می‌خوام. زیادی دیوونه بازی در اوردم.
سرجایم خشکم می‌زند و کم کم باز اخم مهمان صورتم می‌شود و نگاهش می‌کنم و می‌گویم:
- باز می‌خوای مسخرم کنی؟
سرش را پایین می‌اندازد و پشیمان می‌گوید:
- نه، این بار جدی‌ام.
نگاهم می‌کند و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرم را تکان می‌دهم و او نیم‌نگاهی به کبودی زیر چشمم انداخته و می‌گوید:
- بهتر شدی؟
دستم را روی کبودی می‌کشم و لبخند می‌زنم:
- یه کم.
نهال سرش را با تاسف تکان می‌دهد:
- چه آدمایی پیدا می‌شند. من هنوز هنگم، وقتی هنوز مطمئن نشده، چطوری تو‌ رو گرفته زیر مشتش آخه؟
نگاهم را از او می‌گیرم‌. دیشب با دیدن صورتم،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
به سمت عقب چرخیده و با دیدن پدر، لبخند می‌زنم. پدر کنارمان می‌ایستد. پالتو کوتاه و شلوار جین سیاه، مثل همیشه خوشتیپش کرده است.
- شما چرا نرفتید؟
نهال با ناز می‌گوید:
- بده منتظرتون موندیم و همراه نیمه راه نشدیم؟
دایی می‌خندد و لپ نهال می‌کشد:
- ای کوچولوی زبون باز.
نهال با اخم مصنوعی می‌گوید:
- من کوچولو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 6 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا