خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کدوم یک از گزینه‌ها در رمان خوب اعمال شده؟

  • جمله‌بندی و شیوه بیان

    رای: 12 60.0%
  • خط داستانی جدید و جذاب

    رای: 12 60.0%
  • توصیفات

    رای: 10 50.0%
  • واقعیت مداری رمان

    رای: 7 35.0%
  • غیرقابل پیش‌بینی بودن

    رای: 8 40.0%
  • زاویه دید مناسب

    رای: 9 45.0%

  • مجموع رای دهندگان
    20

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفس عمیقی می‌کشم:
- لابد خواسته کمی تنها باشی.
نهال این بار بغض می‌کند:
- من نمی‌خوام تنها باشم، از تنهایی بدم میاد.
این بار من نیز بغض می‌کنم. من نیز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 7 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناخوداگاه لبخند می‌زنم و پیامش را باز می‌کنم. لبخندم بزرگ‌تر می‌شود وقتی که جک بی‌مزه‌اش را می‌خوانم. اصلا در انتخاب جک، خوب نبود.
- به چی می‌خندی؟
با صدای نهال، متوجه می‌شوم همه نگاهشان به من است. کمی دستپاچه می‌شوم و سریع توضیح می‌دهم:
- به جک بی‌مزه اردلان.
زیبا ابرو بالا می‌اندازد و پدر لبخند می‌زند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
پوفی می‌کشم و کنار پله‌هایی که به اتاق زیرشیروانی منتهی می‌شوند، می‌ایستم و به راهروی مقابل اشاره می‌کنم:
- برو اتاقت.
می‌خواهم از پله‌ها بالا روم که نهال سریع بازویم را می‌چسبد و مقابلم می‌ایستد:
- فقط به یه سوالم جواب بده.
فقط نگاهش می‌کنم و او با خنده می‌گوید:
- چه جوری این همه مدت بدون هیچ رابـ*ـطه‌ای سر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
زیبا با لبخندی بزرگ سمتم می‌چرخد و به در سیاه رنگ اشاره می‌کند:
- یه جعبه تو طبقه بالای کمددیواریه. قدم نمی‌رسه، بیا برام بیارش پایین.
خود با لبخندی بزرگ می‌چرخد و پا در اتاق می‌گذارد. آب دهانم را قورت می‌دهم و از لای در به داخل اتاق نگاه می‌کنم. تـ*ـخت با ملافه‌های طلایی رنگ مقابل چشمانم قرار دارند. مردد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفس عمیقی کشیده و از ماشین پیاده می‌شوم. نگاهم را به در سیاه رنگ که میان یک دیوار دایره‌ای شکل محصور شده است، می‌دهم. نمای سنگ سفید با چراغ‌های زرد و سفید، زیبایش کرده است. نرده‌های نک‌تیزی، کل دیوار حیاط را پوشش داده‌اند که حکم دزدگیر را دارند. نگاهم را از دیوار گرفته و موبایلم را از پالتو خاکستری رنگم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
گیسو لبخندی بزرگ بر لبان کوچک ولی درشتش می‌نشاند و دستم را محکم در دست گرفته و سرش را کج می‌کند که موهای پر کلاغی و فرفری‌اش در هوا تابی می‌خورد. رو به من می‌گوید:
- بیا بریم تو آرمان جونم.
دستم را به سمت داخل کشانده و وارد خانه می‌شویم. اولین چیزی که چشمانم را به خود جذب می‌کند، لوستر‌های طلایی و زنجیری...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
اردلان سر به تاسف تکان می‌دهد:
- یه قوم از دستش عاصی‌اند.
لبخند کوچکی می‌زنم:
- انرژی میده به آدم.
اردلان می‌خندد:
- نه بابا، مثل این که توهم ازش خوشت اومده، بیا بگیرش و ببرش تا از دستش راحت شیم.
فقط می‌خندم و او از جا بلند می‌شود:
- برم ببینم این مامان ما کجا موند. فقط رفته بود مثلا فسنجون درست کنه.
سریع...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
مادرش می‌خندد و رو به من می‌گوید:
- بعضی مواقع حرف‌هایی می‌زنه که اصلا به سنش نمی‌خوره.
لبخند کوچکی می‌زنم و نمی‌دانم در جواب چه بگویم. دستانم را درهم قفل می‌کنم و عرق نشسته بر روی آن‌ها نشان از اضطرابم می‌دهد. اردلان نیم نگاهی به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
با خنده می‌گوید:
- چه جورم.
به پشتی مبل تکیه می‌دهم:
- بهت نمیاد.
شانه بالا می‌اندازد:
- همه چیز رو که نباید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,343
امتیاز واکنش
15,914
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 17 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از شام، پدر اردلان، برای گذاشتن ظرف‌ها در ماشین ظرفشویی به همسرش کمک می‌کند و ما بر روی مبل‌های راحتی می‌نشینیم.
گیسو تبلتش را آورده و عکس‌های مختلفی از خود را در مکان‌های مختلف نشانم می‌دهد و من با لبخند همراهی‌اش می‌کنم. دختر شیرین زبانی است که زیادی از او خوشم آمده است. با آن سن کمش، خوب بلد بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، YeGaNeH و 5 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا