- عضویت
- 5/9/23
- ارسال ها
- 223
- امتیاز واکنش
- 1,643
- امتیاز
- 153
- سن
- 22
- محل سکونت
- همدان
- زمان حضور
- 4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
جفتمون سر میز نشستیم.
کسری هم از اون دور اومد و کنار کیان نشست.
میز خیلی بزرگی بود؛ نزدیک بیست نفر پشت میز نشسته بودیم. روبهروم چندتا زوج دیگه بودن که همه توی حلق همدیگه بودن، اَه اَه جمع کنید بابا چندشا!
جلوی جمع آخه؟
مهتاب با لباس خدمتکار اومد و برای همه توی سوپخوریهای کوچیک سوپ ریخت و رفت.
یکی از...
کسری هم از اون دور اومد و کنار کیان نشست.
میز خیلی بزرگی بود؛ نزدیک بیست نفر پشت میز نشسته بودیم. روبهروم چندتا زوج دیگه بودن که همه توی حلق همدیگه بودن، اَه اَه جمع کنید بابا چندشا!
جلوی جمع آخه؟
مهتاب با لباس خدمتکار اومد و برای همه توی سوپخوریهای کوچیک سوپ ریخت و رفت.
یکی از...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: