خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجب رمان؟

  • عالی

    رای: 4 100.0%
  • خوب

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    4
وضعیت
موضوع بسته شده است.

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
عصبی شدم از تصمیم‌های زورکی و دیکتاتوریش:
- بعد ببخشید این‌همه دروغ جایزه؟
پوزخندی زدم و تکرار کردم:
- زن و شوهر! چه غلطا!
سرگرد به زورجلوی خنده‌ش‌ رو گرفت و سر تأسفی تکون داد و تکیه داد به صندلی.
فکر کنم می‌خواست بخوابه. منم با اخم نگاهم‌ رو ازش گرفتم‌ و پشت چشمی نازک کردم.
کسری آروم خندید:
- نگاه به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: masera، Deana، ~Hasti~ و 9 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
پاکت رو باز کردم و اولین تیکه چیپس رو گذاشتم دهنم، بعد هم گرفتم سمت کسری و بعد هم سمت سرگرد.
سرگرد یه تیکه چیپس برداشت و رو به‌ من گفت:
- مگه دکترا هم چیپس می‌خورن؟
مثل بچه‌ها با دهن پُر جوابش‌ رو دادم:
- نه فقط پلیسا می‌خورن!
سرگرد تا اومد جواب من رو بده کسری جلوش‌ رو گرفت:
- دو دقیقه به هم نپرید خواهشا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: masera، Deana، YeGaNeH و 9 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
یه‌کم که گذشت، ثنایی ماشین رو نگه‌ داشت و اول پیاده شد بعد هم در رو برای ما باز کرد.
اول من و سرگرد پیاده شدیم و بعد هم کسری.
نگاهم افتاد به ساختمونی که روبه‌روش بودیم.
یه هتل آپارتمان خیلی بزرگ و مجلل.
سرگرد دستم‌ رو بلاخره ول کرد و رفت سمت پذیرش تا اتاق بگیره، آخیش!
دستم یه هوایی بخوره.
استخونام داشت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • خنده
Reactions: masera، Deana، ~Hasti~ و 9 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
من و کسری اول رفتیم، پشت سرمون هم سرگرد با وسایلا اومد.
کلید انداخت و در رو باز کرد.
سه‌تامون رفتیم تو اتاق. خدایی اتاق بزرگ و خوبی بود.
توی اتاق خوابش یه تـ*ـخت دو نفره بود و توی یه اتاق دیگه‌ش دو تا تـ*ـخت تک‌نفره.
رفتم سراغ اتاقی که تـ*ـخت دونفره داشت و بهش زل زدم.
سرگرد که اومد و اتاق رو دید شروع کرد به غرغر به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • خنده
Reactions: masera، Deana، ~Hasti~ و 8 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
- مهم نیست! اومدم بهت بگم که یکم بیشتر از همیشه به خودت برس!
حرصم گرفت:
- امر دیگه‌ای قربان؟ فکر کردی من زیر دستتم که این طور دستور...
پرید وسط حرفم:
- تو زن یه آدم خلافکار و پولداری، باید یکم فرق کنی با آدمای معمولی، چهره‌ت باید یکم زنونه‌تر باشه.
اِ، برای این گفت پس!
من چه زود جبهه گرفتم!
دستم رو بالا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: masera، Deana، ~Hasti~ و 7 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد رفتم توی کمد سراغ لباس، یه مانتوی خیلی دخترونه‌طور و عروسکی بیرون آوردم.
رنگش سبزِ مغزپسته‌ای بود که واقعا دوستش داشتم.
شلوار مشکی کوتاه و تنگم‌ رو با یه شال طرح‌دار که ترکیبی از رنگ سبز و مشکی بود پوشیدم.
یکی از ادکلنای خوش‌بوم‌ رو زدم و رفتم جلوی آیینه.
یه تیکه از موهای فرفریم رو کج ریختم توی صورتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: masera، Deana، ~Hasti~ و 8 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
کامرانی نشست و پشت سرش ما سه‌ تا هم نشستیم روی مبل روبه‌روش.
من و سرگرد کنار هم نشستیم و سرگرد دستاش رو توی دستام قفل کرد.
ای بابا، چه اجباریه حالا بگی زن دارم؟
این‌همه قاچاقچی مجرد هست.
سعی می‌کردم حرفاشون‌ رو بفهمم، ولی واقعا نمی‌فهمیدم.
بحث راجع به خرید مواد وارداتی کامرانی بود.
بیشتر سرم‌ رو انداختم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: masera، Deana، ~Hasti~ و 9 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
کسری رفت سمت یخچال و درش‌ رو باز کرد:
- عالی شد، ‌‌یخچال خالیه که. حالا شام چی بخوریم؟
کیان جواب داد:
- سلف پایینه، غذا هم رو اتاق دادن.
کسری خوشحال رفت سمت در:
- خب پس بیاید تا لباسامون‌ رو عوض نکردیم بریم بخوریم.
من همون‌طور که می‌رفتم سمت اتاق جواب دادم:
- من میلم نمی‌کشه شماها برید.
کسری دست به سـ*ـینه به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: masera، ~Hasti~، Delvin22 و 7 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
با چشمام دنبال کسری گشتم. اگه قراره تنها نرم باید کسری هم باشه. کسری واقعا با یادآوری فرهاد وایب خوبی به من منتقل می‌کرد....

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: masera، ~Hasti~، Delvin22 و 6 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
- من و هانیه و فرهاد و شاهین چهار‌تا دانشجوی پزشکی بودیم، دانشگاه شیراز درس می‌خوندیم. اون دوران، وقتی فهمیدیم هممون از تهران اومدیم بیشتر باهم آشنا شدیم و یه جور اکیپ شدیم، البته خب من تو اون جمع با فرهاد راحت‌تر بودم؛ چون می‌دونستم باباهامون همکارن و رفیقن، از بچگی یه آشنایی باهاش داشتم. یکم که گذشت، من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: masera، ~Hasti~، Delvin22 و 7 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا