خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجب رمان؟

  • عالی

    رای: 4 100.0%
  • خوب

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    4
وضعیت
موضوع بسته شده است.

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهم افتاد به کسی که جلوی ماشین بود.
ناخودآگاه ابروهام بالا رفتن و با تعجب زل زدم بهش.
این، این‌جا چیکار می‌کرد؟ یهو اخمام توی هم رفتن.
خودش بود.
با همون تیپ و قیافه همیشگیش.
هنوزم مثل قدیم جذاب بود. خدا می‌دونست با دیدنش چه خاطراتی برام تداعی شد‌.
زیر لـ*ـب زمزمه کردم:
- شاهین!
هنوز به خودم نیومده بودم که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: Deana، ~Hasti~، Delvin22 و 12 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناراحت برگشتم به سمتش، چرا ساکت بود و حرفی نمی‌زد؟
- من، من واقعا متاسفم جناب سرگرد.
آروم بود:
- مشکلی نیست. فقط یه چیزی خانوم شکیبا؛ راجع به این مسئله‌ای که باهاتون صحبت کردم فعلا به کسی چیزی نگید، لطفا بین خودمون بمونه تا تحقیقاتم رو شروع کنم.
سرمو تکون دادم:
- بله حتما؛ خیالتون راحت حواسم هست.
یه کارت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: Deana، ~Hasti~، Delvin22 و 11 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
پوزخندی زد:
- به لطف دوستتون، بله!
سعی کردم با آرامش باهاش حرف بزنم:
- من بخاطر رفتار غزل واقعا متأسفم. بعد از مرگ فرهاد یه خورده دچار اختلالات روانی شده.
حرفم‌ رو تایید کرد:
- بله می‌دونم! بخاطر همون هم بود که ازش شکایت نکردم. وگرنه الان راست‌راست توی خیابونا نمی‌چرخید. یاد می‌گرفت مثل لاتای کوچه خیابون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: Deana، ~Hasti~، Delvin22 و 12 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبخند زوری زدم:
- جناب سرگرد با اجازتون من می‌رم. به یکی از پرستارا می‌سپرم آمپول کزاز بهتون بزنن. من همین‌جام، از بیمارستان بیرون نمی‌رم. می‌رم ببینم غزل در چه حاله. اگه کاری داشتید این‌جا همه من‌ رو می‌شناسن. به هرکی بگید به من خبر می‌ده.
چهره‌ش قدردان بود:
- برای همه چیز ممنون خانوم شکیبا!
لبخندی زدم‌ و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: Deana، ~Hasti~، MARIA₊✧ و 12 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
این بو، مطمئنم یه جا این بو رو حس کردم.
یه جای قدیمی و آشنا. وای! زمزمه کردم:
- شاهین!
دستم‌ رو از روی صورتم برداشتم.
شاهین روی تـ*ـخت اون گوشه نشسته بود و به من لبخند می‌زد.
اَه کوفت! چرا متوجه‌ی حضورش نشدم؟ شاهین با لبخند سلام کرد، اما من به جای سلام با عصبانیت گفتم:
- چی می‌خوای این‌جا؟
از روی تـ*ـخت پایین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: Deana، ~Hasti~، MARIA₊✧ و 12 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناراحت سرمو پایین انداختم:
- منو ببخشید جناب سرگرد.
یهو انگار عصبی شد:
- می‌شه این‌قدر جناب سرگرد، جناب سرگرد نکنی؟
ناخونام‌ رو کف دستم فشار دادم:
- اوه بله، معذرت می‌خوام آقای پویامنش؛ من واقعا قصد جسارت نداشتم فقط خواستم اون عوضی دست از کتک زدنتون برداره.
چرخید و زل زد توی چشمام:
- با حرفی که تو زدی، فکر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: Deana، ~Hasti~، MARIA₊✧ و 10 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
سعی کرد فراموش کنه:
- آره خلاصه؛ غزل گفت که این ۳ روز آخر فرهاد همش تلفنی با یه نفر جر و بحث می‌کرده، می‌گفت ازش پرسیدم که کیه گفته یکی از سهام‌دارای شر‌کت پدرشه، مثل این‌که غزل یه‌ بار صداش‌ رو شنیده که یه زن پشت خط بوده.
مشکوک نگاش کردم و طاقت نیاوردم ساکت بمونم:
- ببخشید که من بازم وسط حرفتون می‌پرم،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: Deana، ~Hasti~، Delvin22 و 11 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
با تعجب بهش خیره شدم. این چی داشت می‌گفت؟
آروم زمزمه کردم:
- تیم؟
سرش رو تکون داد و گفت:
- خب، یه ماموریت پیش‌رو داریم که‌ احتمالا طولانی و خطرناک باشه‌، مافوقم بهم دستور داده تا همراه خودمون یه پزشک هم ببریم. خب منم تنها پزشکی که می‌شناسم تویی! به حرفه‌ای بودنت شک ندارم، تو... ‌
یکم مکث کرد و دوباره ادامه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: Deana، ~Hasti~، Delvin22 و 11 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
توی ماشین هانیه نشسته بودم.
هانیه مشغول رسوندن من به فرودگاه بود و منم مشغول سر و کله زدن با اضطرابی عجیب‌ و غریب.
خوبه این همه پیش اون سرگرده قپی اومدم که من ضعیف نیستم و نمی‌ترسم! هنوز نرفتم دارم سکته می‌کنم! نصف راه‌ رو با سکوت طی کردیم، انگار هانیه هم ذهنش درگیر بود.
یهو لـ*ـب باز کرد:
- افسون یه چیزی بهت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: Deana، ~Hasti~، Delvin22 و 10 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
به هیچ‌کس راجع به این قضیه که دارم با کی و برای چی می‌رم بندرعباس نگفته بودم.
به همه گفتم یه سمینار اون‌جاست و منم مجبورم که برم. حتی وقتی به مامانم زنگ زدم هم چیزی نگفتم.
روی یکی از صندلی‌ها نشستم و با چشم دنبال سرگرد گشتم، خبری ازش نبود. انگار هنوز نیومده بود.‌
از اون دور دو تا پسر دیدم که دارن به سمتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • قهقهه
Reactions: masera، Deana، ~Hasti~ و 11 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا