در حال تایپ رمان ماهیت نهفته | Sajede Khatami کاربر انجمن رمان ۹۸

Sajede Khatami · 23/12/23

پارت نود و نه
پشت در اتاقش نفس عمیقی می‌گیرم تا التهاب و اضطرابی که جانم را فرا گرفته است کمی التیام بخشم!
برای در زدن دست پیش می‌برم؛ صدای بفرمایید ارمیا که بر می‌خیزد لبخند کوچکی بر لـ*ـب می‌رانم و دستگیره را به آرامی پایین می‌کشم!
با ورود من ارمیا نگاه از پنجره می‌گیرد و خیره چشم‌های من هنگامی‌که باعث بالا بردن ضربان قلبم شده است لـ*ـب...

Sajede Khatami · 23/12/23

پارت صد
کمی بعدتر هنگامی که ترنم راهی رفتن می‌شود مرا در آ*غو*ش می‌گیرد و گونه‌ام را به بـ*ـو*سه‌ای گرم می‌کند:
- فردا عصر وقتت خالیه؟
سر تکان می‌دهم:
- آره چطور؟
چشمکی می‌زند:
- منتظر باش یه برنامه‌های خوب تو راهه!
بی حرف با حفظ همان لبخند نگاهش می‌کنم تا آن‌وقت که در آسانسور زنجیره نگاهمان را می‌برد.
ترنم می‌رود و خانه‌ی مرا باز سکوتی...

Sajede Khatami · 24/12/23

پارت صد و یک
این دختر که در آینه‌ی مقابل ظاهر شده است
می‌تواند حتی غم را پشت آن آرایش غلیظ چهره‌اش پنهان کند تا مبادا کسی بفهمد که دردش از نبودن اوست!
اما چشم‌ها، صادقانه ترین عضوی‌ست که فقط با یک نگاه همه‌ی اسرار آدمی‌زاد را فاش می‌کنند.
و حال این نگاه من حتی زیر آن مژه‌های سنگین و بلند سیاه رنگ که به چشمانم چسبیده‌اند باز هم...

Sajede Khatami · 25/12/23

پارت صد و دو
برای قلبی که لِه شده باشد و رنج را به خوردش داده باشند ، برای گوش‌هایی که صدای شکستن غرورش را شنیده باشند. و برای قلبی که فرو ریختنش را با چشم دیده باشد حتی باید سریع‌تراز این هم دوید. آن‌قدر سریع تا دور شود از هیاهویی که در قلبش بر پا شده است.
و حال من می‌دوم! می‌دوم تا غم بیش از این در دلم رشد نکند. می‌دوم تا از یاد...

Sajede Khatami · 26/12/23

پارت صد و سه
فقط یک قدم مانده تا تنم تقدیم آن ماشین سیاه رو به رو شود که هم‌زمان با صدای فریادی آشنا از جلوی ماشین عقب کشیده می‌شوم.
شانه‌هایم از شدت برخورد دستانش سِر شده است و حالا جز صدای باران و بوق ممتدد ماشین گوش‌هایم صدای دیگری هم می‌شنود؛ مثل صدای فریادی که با دور شدن ماشین کمتر اما باز هم پرده‌ی گوش‌هایم را به لرزه در...

Sajede Khatami · 27/12/23

پارت صد و چهار
ساعتی پیش‌تر
این بار هم چیزی عوض نشده بود؛ من همان دختری بودم که به محض ورود به جمعی نا آشنا دست و پایش را گم می‌کرد و حس قضاوت توسط بقیه او را به شدت مضطرب می‌کرد.
برای بار هزارم پیش از آنکه از ماشین پیاده شوم رو به ترنم گفتم:
- مطمئنی ظاهرم خوبه؟
ترنم که در حال پایین شدن از ماشین بود همان‌طور که کیفش را بر می‌داشت...

Sajede Khatami · 29/12/23

پارت صد و پنج
چشم‌های خسته‌ام را نور کم‌رنگ خورشید به نوازش می‌گیرد؛ دستی بر موهای رنگ شده‌ام می‌کشد وزیر گوشم به آرامی نجوا می‌کند تا از خواب برخیزم.
پلک که می‌گشایم همه‌چیز برایم گنگ است؛ این خانه و این هوای گرگ و میشی که از پنجره پیداست! خستگی در تمام تنم رخنه کرده‌ است و تمام وجودم درد می‌کند.
گیج و متعجب سر تکان می‌دهم اما...

Sajede Khatami · 29/12/23

پارت صد و شش
لـ*ـب به دهان می‌کشم تا نگویم:
- مطمئنی؟ مطمئنی که از خوب بودن من خوشحالی؟
و به جایش به آرامی پلک باز می‌کنم و نگاه سوی او می‌رانم.
چشم‌هایم آ*غو*ش برای نگاه او باز می‌کندو در آن چشم‌های سیاه خسته‌ی سرخ شنا می‌کند؛ کاش از نگاه من غم را بفهمد همان‌طور که من خستگی و بی خوابی را از آسمان چشمانش شکار کرده‌ام.
به مبل اشاره می‌زند...

Sajede Khatami · 31/12/23

پارت صد و هفت
از مدرسه که بر می‌گردم خانه از وجودش خالی‌ست!
و من نیز تمام مدت را همچون دیوانه‌‌ای خیره می‌مانم به دیوار اتاق، با چشم‌های خیس و سرخ از خون، که حتی می‌توانند سفیدی دیوار را از خشمم به رنگ سرخ مزین کنند.
خشم در تک تک یاخته‌هایم نشسته و من به یاد نمی‌آورم تا پیش از این چنین حالی را برای خودم!
اما به هر حال دلیل این خشم و...

Sajede Khatami · 31/12/23

پارت صد و هشت
صدایش در گوش‌هایم زنگ می‌زد آن‌گاه که رو به مردی که به من تنه‌ای زده بود فریاد بلندی کشید:
- مردک احمق، معلوم هست داری چه غلطی می‌کنی؟
چشم باز کردم و به آرامی سر برگردانم؛ دست بر گردن هم انداخته‌ بودند؛ او مشت می‌کوبید بر صورت بزرگ مرد مقابلش و مرد هم به طبع مشتی هدیه‌ی شکمش می‌کرد.
با دست لباسم را تکاندم و قدمی به عقب...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

حامی انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین