خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MĀŘÝM

مدیر آزمایشی تالار دین و مذهب
ناظر کتاب
مدیر آزمایشی
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
760
امتیاز واکنش
7,695
امتیاز
263
محل سکونت
خونه ام :/
زمان حضور
44 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرحوم شیخ مفید رضوان اللّه تعالى علیه حکایت نموده است :
روزى شخصى از حضرت جوادالا ئمّه ، امام محمّد تقى علیه السلام سؤ ال شد: چرا اکثر مردم از مرگ مى ترسند و و از آن هراسناک مى باشند؟
امام جواد علیه السلام در پاسخ اظهار داشت : چون مردم نسبت به مرگ نادان هستند و از آن اطّلاعى ندارند، وحشت مى کنند.
و چنانچه انسان ها مرگ را مى شناختند و خود را از بنده خداوند متعال و نیز از دوستان و پیروان و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام قرار مى دادند، نسبت به آن خوش بین و شادمان مى گشتند و مى فهمیدند که سراى آخرت براى آنان از دنیا و سراى فانى ، به مراتب بهتر است .
پس از آن فرمود: آیا مى دانید که چرا کودکان و دیوانگان نسبت به بعضى از داروها و درمان ها بدبین هستند و خوششان نمى آید، با این که براى سلامتى آن ها مفید و سودمند مى باشد؛ و درد و ناراحتى آن ها را برطرف مى کند؟
چون آنان جاهل و نادان هستند و نمى دانند که دارو نجات بخش خواهد بود.
سپس افزود: سوگند به آن خدائى ، که محمّد مصطفى صلى الله علیه و آله را به حقّانیّت مبعوث نمود، کسى که هر لحظه خود را آماده مرگ بداند و نسبت به اعمال و رفتار خود بى تفاوت و بى توجّه نباشد، مرگ برایش بهترین درمان و نجات خواهد بود.
و نیز مرگ تاءمین کننده سعادت و خوش بختى او در جهان جاوید مى باشد؛ و او در آن سراى جاوید از انواع نعمت هاى وافر الهى ، بهره مند و برخوردار خواهد بود.(۲۲)
بخشش امام و سؤ ال خدا
مرحوم شیخ طوسى و کلینى ، به نقل از علىّ بن ابراهیم قمّى و او به نقل از پدرش ، ابراهیم بن هاشم حکایت نماید:
روزى در محضر مبارک امام محمّد جواد علیه السلام بودم ، شخصى به نام صالح بن محمّد - که از طایفه واقفیّه بود - وارد مجلس امام علیه السلام شد و اظهار داشت :
یابن رسول اللّه ! مبلغى به مقدار ده هزار دینار از وجوهات شرعیّه نزد من بوده است که مؤ منین ، آن ها را در اختیار من قرار داده بودند تا تحویل شما دهم


چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد علیه السلام

 

MĀŘÝM

مدیر آزمایشی تالار دین و مذهب
ناظر کتاب
مدیر آزمایشی
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
760
امتیاز واکنش
7,695
امتیاز
263
محل سکونت
خونه ام :/
زمان حضور
44 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
ولیکن من آن ها را مصرف خود و دیگران کرده ام ، اکنون تقاضامندم مرا حلال نمائید.
حضرت فرمود: حلال کردم .
ابراهیم بن هاشم گوید: همین که آن شخص از مجلس حضرت جواد بلند شد و بیرون رفت ، امام علیه السلام مرا مخاطب قرار داد و فرمود: اى ابوهاشم ! وقتى حقوق و اموال ما به دست یکى از این افراد مى رسد - که در حقیقت ، آن اموال مربوط به تمامى اهل بیت و ذرّیّه رسول اللّه علیهم السلام ؛ و نیز اَیتام و مساکین است - در هر راهى که خواستند مصرف مى کنند؛ و سپس در مجلس ما حضور مى آیند و اظهار مى دارند: یاابن رسول اللّه ! تقاضا داریم که از ما بگذر و ما را حلال گردانى .
و حضرت سپس افزود: آن ها فکر مى کنند که ما نمى گوئیم ، حلال کردیم ، ولى به خدا قسم ، در روز قیامت تمامى این افراد مورد مؤ اخذه و بازخواست خداوند متعال قرار خواهند گرفت و در سؤ ال و جواب سختى ، واقع خواهند شد.(۲۳)




توطئه دشمن دوست نما و جعل نامه
مرحوم راوندى و دیگر بزرگان حکایت کرده اند:
روزى از روزها معتصم عبّاسى تعدادى از اطرافیان و وزیران خود را احضار کرد و در جمع آن ها اظهار داشت :
باید امروز شهادت و گواهى دهید که ابوجعفر، محمّد بن علىّ بن موسى الرّضا امام جواد علیه السلام تصمیم شورش و قیام علیه حکومت من را دارد؛ و در این رابـ*ـطه باید نامه هائى با مهر و امضاء تنظیم کنید.
پس از آن ، دستور داد تا حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام را احضار نمایند، و چون حضرت وارد مجلس خلیفه گردید، معتصم آن حضرت را مخاطب قرار داد و گفت : شنیده ام مى خواهى بر علیه حکوت من قیام و شورش کنى ؟
امام علیه السلام فرمود: به خدا قسم ، چنین کارى نکرده ام و قصد آن را هم نداشته ام .
معتصم گفت : خیر، بلکه فلانى و فلانى و فلانى بر این کار شاهد و گواه هستند، و سپس آن افراد را در مجلس احضار کرد و آن ها - به دروغ شهادت دادند و - گفتند: بلى ، صحیح است ، اى خلیفه ! ما شهادت مى دهیم که محمّد جواد علیه السلام تصمیم چنین کارى را دارد و این هم تعدادى نامه است که از دست بعضى دوستانش گرفته ایم .

منبع: پرسمان


چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد علیه السلام

 

MĀŘÝM

مدیر آزمایشی تالار دین و مذهب
ناظر کتاب
مدیر آزمایشی
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
760
امتیاز واکنش
7,695
امتیاز
263
محل سکونت
خونه ام :/
زمان حضور
44 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
در این هنگام حضرت دست هاى مبارک خود را به سوى آسمان بلند نمود و اظهار داشت : خداوندا، اگر آن ها دروغ مى گویند، هم اینک هلاک و نابودشان گردان .
در همین حال تمام افراد متوجّه شدند که ناگهان دیوارها و سقف به لرزه در آمد؛ و هرکس که از جاى خود حرکت مى کرد، بر زمین مى افتاد.
معتصم تا چنین حادثه خطرناکى را دید، گفت : یاابن رسول اللّه ! من از آنچه انجام داده ام ، پشیمان هستم و توبه مى کنم ، دعا کن خداوند این خطر را از ما برطرف گرداند.
آن گاه امام علیه السلام اظهار نمود: خداوندا، این ساختمان و زمین را بر آن ها ساکن و آرام گردان ، خدایا تو خود بهتر مى دانى که آنان دشمن تو و دشمن من مى باشند.
پس ساختمان آرام گرفت و خطر برطرف شد.(۲۴)
طرح دو مسئله عجیب و حیرت انگیز
بنابر آنچه که در تواریخ و روایات آمده است ، ظلم و جنایات خلفاء بنى العبّاس نسبت به اسلام و نیز اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به مراتب بیشتر و خطرناکتر از ظلم و جنایات خلفاء بنى امیّه بوده است .
بنى امیّه به زور سرنیزه و شمشیر حکومت غاصبانه خود را نگه مى داشتند و همگان متوجّه خطر آن ها بودند.
ولى بنى عبّاس با مکر و حیله و تزویر جلو مى رفتند؛ و با پنبه سَر مى بریدند و همه افراد متوجّه خطر آن ها نمى شدند.
یکى از آن خلفاء، ماءمون عبّاسى بود، پس از آن که امام علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام را مسموم و شهید کرد، به علل و دلایل مختلف شیطانى دختر خود، امّالفضل را به ازدواج فرزند آن حضرت ، امام محمّد جواد علیه السلام درآورد.
و از سوئى دیگر هر لحظه به شیوه هاى گوناگون سعى در خورد کردن و تضعیف روحیّه آن امام مظلوم را داشت ؛ ولى قضیّه ، معکوس در مى آمد که تاریخ شاهد این مدّعى است ، و در ذیل به نمونه اى از آن شیوه ها اشاره مى شود:


چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد علیه السلام

 

MĀŘÝM

مدیر آزمایشی تالار دین و مذهب
ناظر کتاب
مدیر آزمایشی
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
760
امتیاز واکنش
7,695
امتیاز
263
محل سکونت
خونه ام :/
زمان حضور
44 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
روزى ماءمون عبّاسى عدّه اى از علماء و حکما و قضات را جهت بحث با امام محمّد جواد علیه السلام - که در سنین ۹ سالگى بود - به دربار خود دعوت کرد، که از جمله دعوت شدگان یحیى بن اکثم بود، که با توطئه اى از قبل تعیین شده خطاب به ماءمون کرد و گفت :
یا امیرالمؤ منین ! آیا اجازه مى فرمائى از ابوجعفر، محمّد جواد سؤ الى را جویا شوم ؟
ماءمون گفت : از خود حضرت اجازه بگیر.
یحیى بن اکثم ، امام جواد علیه السلام را مخاطب قرار داد و عرضه داشت : اى سرورم ! آیا اجازه مى فرمائى که سؤ ال کنم ؟
حضرت جواد علیه السلام فرمود: آنچه مى خواهى سؤ ال کن .
یحیى پرسید: نظر شما درباره شخصى که احرام حجّ بسته است و در حین احرام حیوانى را شکار کند، چیست ؟
حضرت فرمود: منظورت چیست ؟
آیا حیوان را در داخل حرم و یا بیرون از آن شکار کرده است ؟
آیا عالِم به مسئله بوده ، یا جاهل ؟
آیا از روى عمد و توجّه آن را شکار کرده ؟
آیا به تکلیف رسیده بوده یا نابالغ بوده است ؟
آیا دفعه اوّل شکار او بوده و یا آن که به طور مکرّر در حرم شکار انجام داده است ؟
و آیا شکار پرنده بوده ، یا غیر پرنده ؟
آیا شکار از حیوانات کوچک بوده ، یا از حیوانات بزرگ ؟
آیا در شب شکار کرده است ، یا در روز؟
آیا در احرام عمره شکار کرده ، یا در احرام حَجّة الا سلام ؟
و آیا آن شخص از گنـ*ـاه خود پشیمان شده بود، یا خیر؟
با طرح چنین فرع هائى از مسائل ، یحیى بن اکثم متحیّر و سرافکنده شد و عاجز و درمانده گشت ؛ و در میان تمام حضّار خجالت زده و شرمسار گردید.
و چون جمعیّت مجلس را ترک کردند و خلوت شد، امام علیه السلام به تقاضاى ماءمون ، جواب تمام فروع آن مسائل را به طور کامل بیان نمود.
سپس ماءمون خطاب به حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام کرد و گفت : یاابن رسول اللّه ! اکنون شما سؤ الى را براى یحیى بن اکثم مطرح نما، تا جواب آن را بگوید.


چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد علیه السلام

 

MĀŘÝM

مدیر آزمایشی تالار دین و مذهب
ناظر کتاب
مدیر آزمایشی
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
760
امتیاز واکنش
7,695
امتیاز
263
محل سکونت
خونه ام :/
زمان حضور
44 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
حضرت پس از اجازه از یحیى ، فرمود: بگو، جواب این مسئله چگونه است :
شخصى در اوّل روز به زنى نگاه کرد؛ ولى نگاهش حرام بود.
و چون مقدارى از روز گذشت ، آن زن بر این شخص حلال گشت .
وقتى ظهر شد زن حرام گردید؛ و نزدیک عصر نیز حلال شد.
هنگامى که خورشید غروب کرد، زن دو مرتبه بر او حرام گشت .
همین که مقدارى از شب گذشت حلال گردید.
و همچنین در نیمه شب آن زن بر او حرام گردید.
و در هنگام طلوع سپیده صبح نیز بر آن شخص حلال گشت ؟
یحیى گفت : سوگند به خداى یکتا، جواب و علّت آن را نمى دانم ، و چنانچه صلاح مى دانى ، خودتان بیان فرما؟
امام جواد علیه السلام فرمود: آن زن کنیز مردى بود، که نگاه کردن دیگران به او حرام بود، چون مقدارى از روز سپرى شد، شخصى آن کنیز را خریدارى نمود و بر او حلال شد، هنگام ظهر کنیز را آزاد کرد و بر او حرام گردید.
پس چون عصر فرا رسید آن کنیز را به ازدواج خود درآورد؛ و نیز بر او حلال شد، هنگام غروب خورشید زن را ظهار کرد و از جهت زناشوئى بر او حرام گشت .
پس از گذشت پاسى از شب با پرداخت کفّاره ظهار آن کنیز را مَحرم خود ساخت ؛ و در نیمه شب او را طلاق رجعى داد و باز بر او حرام گردید؛ و هنگام طلوع سپیده صبح نیز بدون جارى کردن عقد عقد به او رجوع کرد و حلال گردید.(۲۵)
شیفته خوشگل ها نشد و در دام شیاطین نیفتاد
محمّد بن ریّان - که یکى از علاقه مندان به ائمّه اطهار علیهم السلام است - حکایت کند:
ماءمون - خلیفه عبّاسى - در طىّ حکومت خویش ، نیرنگ و حیله هاى بسیارى به کار گرفت تا شاید بتواند امام محمّد تقى علیه السلام را در جامعه بدنام و تضعیف کند.
ولیکن او هرگز به هدف شوم خود دست نیافت ، به این جهت نیرنگ و حیله اى دیگر در پیش گرفت .
روزى به ماءمورین خود دستور داد تا امام جواد علیه السلام را احضار نمایند؛ و از طرفى دیگر نیز دویست کنیز زیبا را دستور داد تا خود را آرایش ‍ کردند و به دست هر یک ظرفى از جواهرات داد، که هنگام نشستن حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام در جایگاه مخصوص خود، بیایند و حضرت را متوجّه خود سازند.


چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد علیه السلام

 

MĀŘÝM

مدیر آزمایشی تالار دین و مذهب
ناظر کتاب
مدیر آزمایشی
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
760
امتیاز واکنش
7,695
امتیاز
263
محل سکونت
خونه ام :/
زمان حضور
44 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتى مجلس مهیّا شد و زن ها با آن شیوه و شکل خاصّ وارد شدند، حضرت کوچک ترین توجّهى به آن ها نکرد.
چند روزى بعد از آن ، ماءمون شخصى به نام مخارق - که نوازنده و خواننده و به عبارت دیگر دلقک بود و ریش بسیار بلندى داشت - را به حضور خود فرا خواند.
هنگامى که مخارق نزد ماءمون قرار گرفت او را مخاطب قرار داد و گفت : اى خلیفه ! هر مشکلى را که در رابـ*ـطه با مسائل دنیوى داشته باشى ، حلّ خواهم کرد.
و سپس آمد و در مقابل امام محمّد جواد علیه السلام نشست و ناگهان نعره اى کشید، که تمام اهل منزل اطراف او جمع شدند و او مشغول نوازندگى و ساز و آواز شد.
آن مجلس ساعتى به همین منوال سپرى گشت ؛ و حضرت بدون کم ترین توجّهى سر مبارک خویش را پائین انداخته بود و کوچک ترین نگاه و اعتنائى به آن ها نمى کرد.
پس نگاهى غضبناک به آن دلقک نوازنده نمود و سپس با آواى بلند او را مخاطب قرار داد و فرمود:
((اتّق اللّه یا ذالعثنون )) از خدا بترس ؛ و تقواى الهى را رعایت نما.
ناگهان وسیله موسیقى که در دست مخارق بود از دستش بر زمین افتاد و هر دو دستش نیز خشک شد؛ و دیگر قادر به حرکت دادن دست هایش ‍ نبود.
و با همین حالت شرمندگى از آن مجلس ، و از حضور افراد خارج گشت ؛ و به همین شکل - فلج و بیچاره - باقى ماند تا به هلاکت رسید و از دنیا رفت .
و چون ماءمون علّت آن را از خود مخارق ، جویا شد، که چگونه به چنین بلائى گرفتار شد؟
مخارق در جواب ماءمون گفت : آن هنگامى که ابوجعفر، محمّد جواد علیه السلام فریادى بر من زد، ناگهان چنان لرزه اى بر انـ*ـدام من افتاد که دیگر چیزى نفهمیدم ؛ و در همان لحظه ، دست هایم از حرکت باز ایستاد؛ و در چنین حالتى قرار گرفتم .(۲۶)


چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد علیه السلام

 

MĀŘÝM

مدیر آزمایشی تالار دین و مذهب
ناظر کتاب
مدیر آزمایشی
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
760
امتیاز واکنش
7,695
امتیاز
263
محل سکونت
خونه ام :/
زمان حضور
44 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
سه نوع استدلال بر اثبات امامت در نوجوانى
مرحوم کلینى ، و عیّاشى و دیگر بزرگان آورده اند:
مدّتى پس از آن که حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام به شهادت رسید، شخصى به نام علىّ بن حسّان نزد امام محمّد جواد علیه السلام حضور یافت و عرضه داشت :
یاابن رسول اللّه ! مردم نسبت به مقام و موقعیّت شما که در عُنفوان جوانى امام و حجّت خدا بر آن ها مى باشى ، مشکوک هستند و ایجاد شبهه مى کنند؟!
حضرت جوادالائمّه علیه السلام لـ*ـب به سخن گشود و اظهار داشت : چرا مردم چنین مطالبى را بر علیه من ایراد مى کنند؟
و سپس افزود: خداوند متعال بر حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله این آیه شریفه قرآن را فرستاد: قل هذه سبیلى اءدعوا إ لى اللّه على بصیرة اءنا و من اتّبعنى (۲۷).
یعنى ؛ بگو: اى پیامبر! این روش من است که مردم را به سوى خداى یکتا دعوت مى کنم با هر که از من تبعیّت و پیروى کند.
بعد از آن ، امام جواد علیه السلام فرمود: به خدا قسم ، کسى غیر از علىّ بن ابى طالب از پیغمبر خدا صلوات اللّه علیهما تبعیّت نکرد؛ و در آن زمان ۹ سال داشت و من نیز اکنون ۹ ساله هستم .(۲۸)
همچنین مرحوم کلینى و برخى دیگر از بزرگان آورده اند:
شخصى خدمت امام محمّد جواد علیه السلام شرفیاب شد و اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! عدّه اى از مردم نسبت به موقعیّت شما ایجاد شبهه مى کنند؟!
امام جواد علیه السلام در پاسخ چنین فرمود: خداوند متعال به حضرت داوود علیه السلام وحى فرستاد که فرزندش ، سلیمان را خلیفه و وصىّ خود قرار دهد، با این که سلیمان کودکى خردسال بود و گوسفندچرانى مى کرد.
و این موضوع را برخى از علماء و بزرگان بنى اسرائیل نپذیرفتند و در اءذهان مردم شکّ و شُبهه ایجاد کردند.
به همین جهت ، خداوند سبحان به حضرت داوود علیه السلام وحى فرستاد که عصا و چوب دستى اعتراض کنندگان و از سلیمان هم بگیر و هر کدام را با علامتى مشخّص کن که از چه کسى است ؛ و سپس آن ها را شبان گاه در جائى پنهان نما.


چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد علیه السلام

 

MĀŘÝM

مدیر آزمایشی تالار دین و مذهب
ناظر کتاب
مدیر آزمایشی
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
760
امتیاز واکنش
7,695
امتیاز
263
محل سکونت
خونه ام :/
زمان حضور
44 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
فرداى آن روز به همراه صاحبان آن ها بروید و چوب دستى ها را بردارید، با توجّه به این نکته ، که چوب دستى هرکس سبز شده باشد همان شخص ، جانشین و خلیفه و حجّت بر حقّ خدا خواهد بود.
و همگى این پیشنهاد را پذیرفتند؛ و چون به مرحله اجراء در آوردند، عصاى سلیمان سبز و داراى برگ و ثمر شد.
پس از آن ، همه افراد قبول کردند و پذیرفتند که او حجّت و پیامبر خدا مى باشد.(۲۹)
همچنین علىّ بن أ سباط حکایت کند:
روزى به همراه حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام از شهر کوفه خارج شدیم و حضرت سوار الاغ بود.
در مسیر راه به گلّه گوسفندى برخوردیم که گوسفندى از آن گلّه عقب مانده بود و سر و صدا مى کرد.
امام علیه السلام توقّف نمود و سپس به من دستور داد که چوپان را نزد حضرتش احضار نمایم ، پس من رفتم و چوپان را خبر دادم ؛ و او نیز آمد.
هنگامى که چوپان نزد حضرت وارد شد، امام علیه السلام به او فرمود: این گوسفند مادّه از تو گلایه و شکایت دارد؛ و مدّعى است که تو تمام شیر آن را مى دوشى ، به طورى که وقتى نزد صاحبش بازمى گردد، شیرى در پستانش نیست .
و مى گوید: چنانچه از ظلمى که نسبت به آن انجام مى دهى ، دست برندارى و به خیـ*ـانت خود ادامه بدهى ، از خدا مى خواهم تا عمر تو را کوتاه گرداند.
چوپان اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! من شهادت بر یگانگى خداوند متعال و رسالت حضرت محمّد صلى الله علیه و آله مى دهم ؛ و این که تو وصىّ و جانشین او هستى .
و سپس افزود: خواهشمندم بفرما علم و معرفت نسبت به سخن این برّه را از کجا و چگونه فرا گرفته اى ؟
حضرت فرمود: ما - اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام - خزینه داران علوم و غیب ها و نیز حکمت هاى الهى هستیم ، همچنین جانشینان پیامبران و وارثان آن ها مى باشیم ؛ و خداوند متعال ما را بر دیگر بندگانش گرامى و مورد توجّه خاصّ قرار داده است ، او از فضل و کرمش همه علوم را به ما آموخته است .(۳۰)


چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد علیه السلام

 

MĀŘÝM

مدیر آزمایشی تالار دین و مذهب
ناظر کتاب
مدیر آزمایشی
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
760
امتیاز واکنش
7,695
امتیاز
263
محل سکونت
خونه ام :/
زمان حضور
44 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
شفابخش و درمان اءمراض
حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام همانند دیگر ائمّه اطهار و انبیاء عظام علیهم السلام در تمام علوم و کمالات نسبت به دیگر انسان ها برتر و والاتر بود، همچنین آن حضرت در تشخیص مرض ها و چگونگى درمان آن ها به طور معجزه آسا و خارق العاده عمل مى نمود.
در این رابـ*ـطه ، مرحوم راوندى و دیگر بزرگان به نقل از شخصى به نام علىّ بن اءبى بکر حکایت کرده اند:
روزى به محضر مبارک امام محمّد جواد علیه السلام شرفیاب شدم و اظهار داشتم : یاابن رسول اللّه ! کنیزى دارم که ناراحتى درد پا دارد، خواهشمندم چنانچه ممکن است براى معالجه و درمان او مرا راهنمائى بفرما؟
حضرت فرمود: او را نزد من بیاور، هنگامى که کنیز را خدمت آن حضرت آوردم ، از او سؤ ال نمود: ناراحتى تو چیست ؟
کنیز در پاسخ گفت : ران پایم به شدّت درد مى کند به طورى که توان حرکت ندارم .
بعد از آن امام علیه السلام از روى لباس هاى کنیز، دستى روى پاى او کشید و در همان لحظه ، کنیز گفت : درد پایم خوب شد و ناراحتى که داشتم ، برطرف گردید و بعد از آن هم هیچ موقع احساس درد و ناراحتى نکرده ام .(۳۱)
همچنین مرحوم بحرانى و ابن شهرآشوب و دیگران به نقل از شخصى به نام اءبوسلمه حکایت کنند:
مدّت زمانى بود که سخت ناشنوا شده بودم و هیچ صدائى را نمى شنیدم تا آن که روزى خدمت حضرت ابوجعفر، امام جواد علیه السلام شرف حضور یافتم .
همین که بر آن حضرت وارد شدم ، متوجّه شد که من ناشنوا هستم ، به همین جهت با اشاره به من خطاب کرد و فرمود: نزدیک بیا، وقتى نزدیک امام علیه السلام رفتم ، حضرت دست مبارک خویش را بر سر و گوش من کشید؛ و فرمود: بشنو و خوب توجّه و دقّت کن .
اءبوسلمه افزود: سوگند به خداوند، بعد از آن تمام صداها و سخن ها را خوب مى شنیدم و هیچ گونه ناراحتى و مشکلى نداشتم و حتّى سخن ها و صداهاى آهسته را که دیگران به سختى متوجّه مى شدند، من خیلى خوب و آسان مى شنیدم و متوجّه مى شدم .(۳۲)


چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد علیه السلام

 

MĀŘÝM

مدیر آزمایشی تالار دین و مذهب
ناظر کتاب
مدیر آزمایشی
  
عضویت
23/8/20
ارسال ها
760
امتیاز واکنش
7,695
امتیاز
263
محل سکونت
خونه ام :/
زمان حضور
44 روز 8 ساعت 57 دقیقه
نویسنده این موضوع
در یک شب اماکن متبرکه از شام تا مکه
علىّ بن خالد - که یکى از راویان حدیث و از شخصیّت هاى معروف شهر بغداد است - حکایت کند:
شنیدم مردى از اهالى شهر شام به اتّهام آگاهى از علم غیب و غیب گوئى زندانى شده است ، من به همین جهت وقت ملاقات با آن زندانى را گرفتم ؛ و چون با او ملاقات کردم و جریان اتّهام و زندانى شدنش را از خودش سؤ ال کردم ، چنین اظهار داشت :
من در شهر شام سکونت دارم و در آن مکان معروف ،که سر مقدّس امام حسین علیه السلام را دفن کرده اند، مرتّب عبادت مى کردم و دعا مى خواندم .
در یکى از شب ها که مشغول عبادت و راز و نیاز بودم ، ناگاه شخصى نزد من آمد و فرمود: برخیز و همراه من بیا.
و من نیز همراه وى حرکت کردم ، بعد از لحظه اى خود را در مسجد کوفه دیدم ، پس با یکدیگر نماز خواندیم و زیارت کردیم و چون برخاستیم و چند قدم حرکت نمودیم ، دیدم که در مسجدالنّبى صلى الله علیه و آله کنار قبر مطهّر آن حضرت هستیم ، پس سلام کردیم و زیارت خواندیم .
و چون نماز زیارت را به جا آوردیم ، قدمى برداشتیم که بیرون برویم ، ناگهان متوجّه شدم که در مکّه معظّمه مى باشیم .
پس اعمال و مناسک خانه خدا را نیز انجام دادیم ؛ و چون از اعمال و زیارت کعبه الهى فارغ شدیم ، دوباره خود را به همراه آن شخص در همان مکان معروف در شهر شام دیدم .
چون یک سال از این قضیّه گذشت ، باز همان شخص ، نزد من آمد و به همراه یکدیگر مسافرت به اماکن متبرّکه را به همان شکل طىّالا رض انجام دادیم .
و هنگامى که او خواست از نزد من برود و جدا شود، پرسیدم : شما کیستى ؟
و گفتم : تو را به حقّ آن کسى که چنین قدرت و توان را به شما عطا نموده است ، قسم مى دهم که مرا آگاه سازى ؟
آن شخص در جواب فرمود: من محمّد بن علىّ بن موسى بن جعفر علیهم السلام هستم .


چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد علیه السلام

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا