خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

شمارهٔ ۱۶۵
ماهی که ز رخسارش فتنه‌ست به چین اندر
وز طرهٔ طرارش رخنه‌ست بدین اندر

افسون لـ*ـب عیسی دارد به دهان اندر
برهان کف موسی دارد به جبین اندر

کز نوک سلیمانی بر طرف کمر دارد
وز ننگ سلیمان را دارد به نگین اندر

از طلعت و رخسارش خورشید چو مظلومان
افتد ز فلک هر دم پیشش به زمین اندر

خرم بود آن روزی کز بهر طرب دارم
زلفش به یسار اندر ساغر به یمین اندر​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و نگار 1373

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

شمارهٔ ۱۶۶
غریبیم چون حسنت ای خوش پسر
یکی از سر لطف بر ما نگر

سفر داد ما را چو تو تحفه‌ای
زهی ما بر تو غلام سفر

نظرمان مباد از خدای ار به تو
جز از روی پاکیست ما را نظر

دل تنگ ما معدن عشق تست
که هم خردی و هم عزیزی چو زر

هنوز از نهالت نرسته‌ست گل
هنوز از درختت نپختست بر

ببندد به عشق تو حورا میان
گشاید ز رشگ تو جوزا کمر

نباشد کم از ناف آهو به بوی
کرا عشق زلف تو سوزد جگر

نگارا ز دشنام چون شکرت
که دارد ز گلبرگ سوری گذر

عجب نیست گر ما قوی دل شدیم
که این خاصیت هست در نیشکر

بینداز چندان که خواهی تو تیر
که ما ساختیم از دل و جان سپر

تو بر ما به نادانی و کودکی
چو متواریان کرده‌ای رهگذر

بدین اتفاقی که ما را فتاد
مکن راز ما پیش یاران سمر

مدر پردهٔ ما که در عشق تو
شدست این سنایی ز پرده به در

که از روی نسبت نیاید نکو
پدر پرده‌دار و پسر پرده‌در

دل و جان و عقل سناییت را
ربودی بدان غمزهٔ دل شکر​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و نگار 1373

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۱۶۷
تا کی از نامـ*ـوس هیهات ای پسر
بامدادان جام می هات ای پسر

ساغری پر کن ز خون رز مرا
کاین دلم خون شد ز غمهات ای پسر

خوش بزی با دوستان یک دم بزن
دل بپرداز از مهمات ای پسر

بر نشاط و خرمی یک دم بزی
وقت کن ایام و ساعات ای پسر

هر کجا دلدادهٔ آواره‌ای
بینی او را کن مراعات ای پسر

چند بر طاعات ما راحت کنی
نیست ما را برگ طاعات ای پسر

عاشقان سرخوش را وقت صبوح
سود کی بخشد مقالات ای پسر

هر زمان خوانی خراباتی مرا
چند باشی زین محالات ای پسر

کاشکی یک دم گذارندی مرا
در صف اهل خرابات ای پسر​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و نگار 1373

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

شمارهٔ ۱۶۸
راحتی جان را به گفتار ای پسر
آفتی دل را به کردار ای پسر

هر چه باید داری از خوبی ولیک
نیست کردارت چو گفتار ای پسر

مهر و ماهی گر بدندی مهر و ماه
سرو قد و لاله رخسار ای پسر

بشکنی بازار خوبان جهان
چون فرود آیی به بازار ای پسر

خلقی از کار تو سرگردان شدند
تا کجا خواهد شدن کار ای پسر

همچو یعقوبند گریان زان که تو
یوسف عصری به دیدار ای پسر

عشق تو چون پای بند خلق شد
دست را آهسته بردار ای پسر

عاشق‌ست اکنون سنایی بر تو زار
رحم کن بر عاشق زار ای پسر​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و نگار 1373

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

شمارهٔ ۱۶۹
صبح پیروزی برآمد زود بر خیز ای پسر
خفتگان از خواب ناپاکی برانگیز ای پسر

مجلس ما از جمال خود برافروز ای غلام
می ز جام خسروانی در قدح ریز ای پسر

یک زمان با ما به خلوت می بخور خرم بزی
یک زمان با ما به کام دل برآمیز ای پسر

عاشقان را از کنار و بـ*ـو*سه دادن چاره نیست
دل بنه بر بـ*ـو*سه دادن هیچ مستیز ای پسر

گر ز بهر بـ*ـو*سه دادن در تو آویزد کسی
روز محشر همچو خصمان در من آویز ای پسر

گر توانی کرد با ما زندگی زینسان درآی
ور نه زود از پیش ما برخیز و بگریز ای پسر​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و نگار 1373

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

شمارهٔ ۱۷۰
حلقهٔ زلف تو در گوش ای پسر
عالمی افگنده در جوش ای پسر

کیست در عالم که بیند مر ترا
کش بجا ماند دل و هوش ای پسر

هم تویی ماه قدح‌گیر ای غلام
هم تویی سرو قباپوش ای پسر

سرو در بر دارم و مه در کنار
چون ترا دارم در آ*غو*ش ای پسر

بر جفا کاری چه کوشی ای غلام
بر وفاداری همی کوش ای پسر

امشب ای دلبر به دام آویختی
کز برم بگریختی دوش ای پسر

بـ*ـو*سهٔ نوشین همی بخش از عقیق
بادهٔ نوشین همی نوش ای پسر

کم کن این آزار و این بدها مجوی
میر داد اینجاست خاموش ای پسر​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و نگار 1373

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

شمارهٔ ۱۷۱
باز در دام بلای تو فتادیم ای پسر
بر سر کویت خروشان ایستادیم ای پسر

زلف تو دام است و خالت دانه و ما ناگهان
بر امید دانه در دام اوفتادیم ای پسر

گاه با چشم و دل پر آتش و آب ای نگار
گاه با فرق و دو لـ*ـب بر خاک و بادیم ای پسر

تا دل ما شد اسیر عقرب زلفین تو
همچو عقرب دست‌ها بر سر نهادیم ای پسر

از هـ*ـوس بر حلقهٔ زلفین تو بستیم دل
تا ز غم بر رخ ز دیده خون گشادیم ای پسر​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و نگار 1373

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

شمارهٔ ۱۷۲
ماه مجلس خوانمت یا سرو بستان ای پسر
میر میران خوانمت یا شاه میدان ای پسر

آب حیوان داری اندر در و ور جان ای پسر
در و مرجان خوانمت یا آب حیوان ای پسر

باغ خندانی به عشرت ماه تابانی به لطف
باغ خندان خوانمت یا ماه تابان ای پسر

رامش جانی به لطف و فخر حورانی به حسن
فخر حوران خوانمت یا رامش جان ای پسر

درد و درمانی به غمزه شکر و شهدی به لـ*ـب
شهد و شکر خوانمت یا درد و درمان ای پسر​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و نگار 1373

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

شمارهٔ ۱۷۳
من ترا ام حلقه در گوش ای پسر
پیش خود میدار و مفروش ای پسر

جام می بستان ز سـ*ـاقی ای صنم
بـ*ـو*سه‌ای ده زان لـ*ـب نوش ای پسر

چنگ بستان و قلندروار زن
تا به جان باز آورم هوش ای پسر

آنچه هجران تو با ما کرد دی
با خیالت گفته‌ام دوش ای پسر​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و نگار 1373

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

شمارهٔ ۱۷۴
چون سخنگویی از آن لـ*ـب لطف باری ای پسر
پس به شوخی لـ*ـب چرا خاموش داری ای پسر

در ره عشق تو ما را یار و مونس گفت تست
زان بگفتی از تو می‌خواهم یاری ای پسر

دیر زی در شادکامی کز اثرهای لطیف
مونس عقلی و جان را غمگساری ای پسر

تلخ گردد عیش شیرین بر بتان قندهار
چون به گاه بذله زان لـ*ـب لطف باری ای پسر

بامداد از رشک دامن را کند خورشید چاک
روی چون ماه از گریبان چون برآری ای پسر

سر بسان سایه زان بر خاک دارم پیش تو
کز رخ و زلف آفتاب و سایه داری ای پسر

سرکشان سر بر خط فرمان من بنهند باش
تا به گرد مه خط مشکین برآری ای پسر

ار نبودی ماه رخسار تو تابان زیر زلف
با سر زلف تو بودی دهر تاری ای پسر

کودکی کان را به معنی در خم چوگان زلف
همچو گویی روز و شب گردان نداری ای پسر

شد گرفتار سر زلف کمند آسای تو
روز دعوی کردن مردان کاری ای پسر

شد شکار چشم روبه باز پر دستان تو
صدهزاران جان شیران شکاری ای پسر

ماه روی تو چو برگ گل به باغ دلبری
شد شکفته بر نهال کامگاری ای پسر

بس دلا کز خرمی بی برگ شد زان برگ گل
آه اگر بر برگ گل شمشاد کاری ای پسر

کی شدندی عالمی در عشق تو یعقوب‌وار
گر نه از یوسف جهان را یادگاری ای پسر

چون سنایی را به عالم نام فخر از عشق تست
ننگ و عار از وصلت او می چه داری ای پسر​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و نگار 1373
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا