- عضویت
- 11/2/23
- ارسال ها
- 113
- امتیاز واکنش
- 1,735
- امتیاز
- 168
- محل سکونت
- تبعیدگاه...
- زمان حضور
- 2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
مهمانها هر لحظه بیشتر و بیشتر میشدن توی جمع همه جور آدمی دیده میشد از پیرمرد پیرزن گرفته تا دختر و پسر! با لباسهای اسپرت و مجلسی.
ایستادم و خواستم دنبال دایی بگردم که چشمم به فخری افتاد. بهترین فرصت شاید همین باشه! لبخندی زدم و به سمتش قدم برداشتم.
من خون دایی تو رگهام جریان داره و از پس این کار بر میام، برای خر کردنش باید مثل...
ایستادم و خواستم دنبال دایی بگردم که چشمم به فخری افتاد. بهترین فرصت شاید همین باشه! لبخندی زدم و به سمتش قدم برداشتم.
من خون دایی تو رگهام جریان داره و از پس این کار بر میام، برای خر کردنش باید مثل...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com