خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناگهان منشی جلوی چشم‌های متعجب کمند، دست‌هایش را محکم به هم دیگر کوبید و خودش را در آ*غو*ش حامد انداخت. کمند با دهان باز به او چشم دوخته و دست‌های حامد، کنار بدنش ثابت نگه داشته شده بودند.
منشی با خوشحالی گفت:
- وای حامد، خیلی خوشحالم.
حامد درمانده نگاهش را سرتاسر دفتر چرخاند و گفت:
- حکیمه می‌شه ولم کنی؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MaRjAn و Essence

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
هرچه که به طبقه‌ی پایین نزدیک‌تر میشد، لبخند روی لـ*ـبش بیشتر عمق می‌گرفت. حالش بی‌دلیل خوب بود و دلیلش را مثل همیشه نمی‌دانست، ترجیح داد بعدا به دلیلی که باعث لبخند روی لـ*ـبش شده فکر کند!
کوله‌ی روی شانه‌اش را مرتب کرد و سپس از درب اصلی خارج شد. نور آفتاب به صورتش تابید و باعث شد برای مدت کوتاهی، چشم‌هایش را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MaRjAn و Essence

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای خنده‌ی نغمه در گوش کمند پیچید و باعث شد او هم، طرحی از لبخند بر روی لـ*ـب بنشاند.
- الان طرف فکر می‌کنه یه وزغ دیده!
کمند به سمت ایستگاه اتوبوس گام برداشت و زمزمه کرد:
- نغمه فکر کنم تا ابد این‌جوری بمونم.
- چه‌جوری؟
- نتونم درست با آدما ارتباط برقرار کنم، با شنیدن یه حرف دست‌پاچه نشم و کلی چیزای دیگه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
کش و قوسی به بدنش داد و سپس، در جواب حامد یک «ممنونم» تایپ کرد. بعد از این‌که پیام را ارسال کرد از جای برخاست و به سمت آینه گام برداشت. دخترکی با لباس فرم مدرسه، در آینه به او لبخند میزد. دختری که این‌بار، اثری از غم در چشم‌هایش نبود!
دم عمیقی گرفت و سپس، قید ماندن در اتاقش را زد و بعد از برداشتن گوشی‌اش،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
بدون مکث به سمت کمد رفت و اولین مانتویی که به چشمش خورد را برداشت. شال یاسی با خط‌های سفید، دومین چیزی بود که به دست می‌گرفت و صدای بسته شدن درب کمد، خبر از اتمام کارش می‌داد.
بعد از زدن یک رژ، گوشی‌اش را به دست گرفت و از اتاق بیرون رفت. مدت زمانی که برای آماده شدن طی می‌کرد روز به روز کمتر می‌شد و دلیلش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبخندی تلخ بر روی لـ*ـب‌های کمند نشست و نگاهش را از آن‌ها گرفت‌ و به طنین آهنگی که از ضبط ماشینی که روبه‌روی‌شان قرار داشت گوش سپرد.
«رو همه دنیا دارم چشم‌هام رو می‌بندم
برگرد نذار اینا به اشک‌هام بخندن!
همه میگن گذاشته رفته
تو رفتنی نیستی چرا نمی‌خوان بفهمن؟!»
غم بزرگی بر روی قلبش سایه انداخت و چشم‌هایش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
- وصیت مامان؟
علی سرش را پایین انداخت، زبانی بر روی لـ*ـب‌هایش کشید و گفت:
- آره، همیشه می‌گفت هروقت که من نبودم از این خونه، از این محله، حتی شده از این شهر برین!
کمند بغض کرد و به قطره اشکی اجازه‌ی چکیدن داد. یعنی آخر قصه‌ی همه‌ی آدم‌ها همین بود؟ یعنی همه روزی، برای این‌که به یاد گذشته نیوفتند، از خاطرات...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
مدت زمانی که برای رسیدن به خانه‌ی جدید صرف شد، همسان برق و باد برای کمند گذشت و وقتی به خود آمد که جلوی درب ساختمانی سه طبقه با نمای سنگ‌ سفید ایستاده بود.
پدرش دستی به پشت گردنش کشید و بعد از زدن ریموت ماشین، کنار کمند ایستاد و گفت:
- بریم؟
کمند چشم از ساختمان گرفت و سرش را به نشانه‌ی تأیید بالا و پایین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
حین این‌که موهای ریخته شده در پیشانی‌اش را مرتب می‌کرد، عقب گرد کرد و به سمت مؤسسه گام برداشت. برخلاف مؤسسه آبرنگ که روز اول کاری‌اش با استرس زیادی به اتمام رسید، امروز هیچ تنشی را در خود احساس نمی‌کرد. هرچه که به آموزشگاه نزدیک‌تر میشد، لبخند روی لـ*ـبش عمق می‌گرفت. با دیدن مرد مکانیک که روبه‌روی آموزشگاه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
حکیمه با دیدن او لبخندی زد و به مکالمه‌ی تلفنی‌اش پایان داد و با لبخند گفت:
- سلام.
سپس از روی صندلی برخاست و حین این‌که به سمت درب کلاسی که حدس میزد باید آن‌جا تدریس کند، گام برمی‌داشت می‌گفت:
- حامد امروز نیست، می‌تونی تو کلاس منتظر بمونی تا بقیه بچه‌ها بیان.
کمند لبخندی زد و به دنبال حکیمه به راه افتاد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا