خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
علی پاسخی برای حرف کمند پیدا نکرد. بی‌حرف، سرش را پایین انداخت و حین این‌که به سمت آشپزخانه گام برمی‌داشت، گفت:
- بیا صبحانه کمندم.
کمند، با رفتن پدرش بغض نشسته در گلویش را فرو فرستاد و سپس برخاست. نگاهش را به عقربه‌های ساعت که عدد شش را نشان می‌داد دوخت. می‌توانست دو‌ساعتی را بخوابد و بعد، مشغول کشیدن طرح...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، MaRjAn و ZaHRa

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
آب دهانش را فرو فرستاد و به صفحه‌ی گوشی‌اش چشم دوخت. استرس، بیخ گلویش را گرفته و نفس کشیدن را برای او سخت کرده بود. دستی به زیر مقنعه‌ی مشکی‌اش کشید و اجازه داد باد پاییزی به زیر گلویش بخورد و کمی از التهاب درون او بکاهد.
تابلو و طراحی سیاه و سفیدی که از اسحاق کشیده بود را در دستش جا‌به‌جا کرد و مجدد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، MaRjAn و ZaHRa

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
اسحاق که از کادویی که گرفته بود، راضی به نظر می‌رسید، با لبخندی که عمق گرفته و چین و چروک‌های گوشه‌ی چشمش را به رخ کمند می‌کشید، گفت:
- نمی‌دونم جواب این محبت‌تون رو چه جوری بدم.
- نیازی به جبران نیست!
بعد از اتمام حرفش، کمند گامی به عقب برداشت و گفت:
- خب، کلاسم دیر می‌شه، خدانگهدار.
- صبر کنین.
کمند لپش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، MaRjAn و ZaHRa

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
خیالِ کمند راحت شد و نفس حبس شده‌اش را آزاد کرد.
- امروز می‌خواستم برم پرورشگاه، فکر نکنم فرصتی باقی بمونه.
- خب پس همدیگه رو پرورشگاه می‌بینیم، ساعت چند میرین؟
کمند از روی تـ*ـخت برخاست و حین این‌که مجدد مانتوی انتخابی‌اش را جلوی آیینه برانداز می‌کرد، گفت:
- ساعت چهار.
- خب پس، فعلا.
و سپس صدای بوق در گوشش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
جعبه‌ی درون دستش بیش از اندازه سنگین بود و برای همین، دو دستی آن‌را گرفته بود. در دل دعا می‌کرد که ای کاش نگهبان، نگاهی به بیرون می‌انداخت و جعبه را از دست او می‌گرفت. ناگهان سایه‌ی کسی را کنارش دید و ثانیه‌ای بعد، جعبه از دست او گرفته شد.
کمند سرش را به راست چرخاند و اسحاق را دید که کنار او با لبخند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرش را به طرفین تکان داد و سپس، مسیر باقی‌مانده تا درب پرورشگاه را طی کرد. در چارچوب در ایستاد و محو تصویر روبه‌رویش شد. بچه‌ها به دور اسحاق حلقه زده بودند و لبخند، بر روی لـ*ـب‌ همه‌ی آن‌ها، دیده می‌شد.
- سلام، خوش اومدید.
با شنیدن صدای نگهبان، کمند دل از تصویر روبه‌رویش کَند و به سمت نگهبان چرخید. جواب سلام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از اتمام حرفش، دستش را به زیر چانه‌ی گرد پسر گذاشت و سرش را بالا آورد.
- نمی‌خوای بری؟
- نه، چون نمی‌فهمم چی می‌گن، چرا می‌خندن و این اذیتم می‌کنه!
کمند دم عمیقی گرفت. به خوبی غم نشسته در چشم‌های امیر را درک می‌کرد. آب دهانش را فرو فرستاد و ادامه داد:
- چون می‌خندن، تو اذیت می‌شی؟
- چون نمی‌دونم به چی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
- مهم نیست.
کمند آب دهانش را فرو فرستاد. نمی‌دانست چه بگوید، اگر نغمه این‌جا بود حتما می‌گفت این مرد، قصد دزدیدن کمند و فروختن کلیه‌هایش را دارد!
در دل، لعنتی به تفکرات نغمه فرستاد و دم عمیقی گرفت‌. سکوت بین‌شان طولانی‌تر از حد انتظار شده بود. اسحاق در دوراهی گیر کرده و کمند، خودش را مشغول دیدن محوطه کرده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
تابلو را دقیقا جلوی در، جایی بین دو راه پله که به طبقه‌های بالا می‌رسید قرار داده بودند. صدای بچه‌ها از طبقه‌ی بالا به گوش می‌رسید و در این پایین، جز چند گلدان، تابلوی کمند و یک در که تابلوی بالای آن نشان می‌داد که متعلق به مدیریت است، وجود نداشت.
- جای خوبی نصب شده؟
اسحاق پشت سر کمند ایستاد و چون، یک سر و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
با ایستادن ماشین جلوی پایش، دم عمیقی گرفت و بعد از گشودن درب، بر روی صندلی عقب نشست. دلش می‌خواست الان بر روی تختش دراز می‌کشید، دستمال زرد رنگی که اسحاق به او داده بود را زیر بینی‌اش می‌گرفت و حین این‌که بوی آن را به مشام می‌کشید، به اتفاقات امروز فکر می‌کرد، اما حال می‌بایست به خرید برود و کاری که پدرش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MaRjAn
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا