خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
قطره‌های آب روی مژه‌های بلندم چسبیده بودن و قصد جدا شدن نداشتن. با پشت دستم، دستی به چشم‌هام می‌کشم و بعد از دست‌شویی بیرون میام و راهی اتاق می‌شم. چادرم رو از سرم درمیارم و روی تـ*ـخت می‌ندازم. نگاهم روی چادرم زوم میشه. همیشه دوست داشتم پوششم رو خودم اتتخاب کنم؛ اما این چادر رو از شش سالگی به اجبار سرم کردن؛...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، YeGaNeH، M O B I N A و 5 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
آخرین دونه‌ی سیب رو می‌شورم و بعد شیر آب رو می‌بندم. دست‌هام رو به دهنم نزدیک می‌کنم و با بخار دهنم سعی می‌کنم از سردی دست‌هام کم کنم. با صدای باز شدن در، موهام رو به داخل شالم می‌فرستم و بعد آب‌کش رو بر‌می‌دارم. با دیدن سایه‌ی حاج بابا، سرجام می‌ایستم و منتظر به در خیره میشم. صدای احوال پرسی حاج بابا به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، فاطمـ♡ـه و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
لباسم رو تنم می‌کنم و بعد از اتاق می‌رم بیرون. حاج بابا مثل همیشه جلوی تلویزیون نشسته بود و صبا مشغول انداختن سفره بود. نگاهم رو از حاج بابا می‌گیرم و وارد آشپزخونه می‌شم و بشقاب سبزی و پارچ دوغ رو برمی‌دارم و بعد روی سفره می‌ذارم. حاج بابا از روی مبل بلند می‌شه و سر سفره می‌شینه. نفس عمیقی می‌کشم و از ته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، فاطمـ♡ـه و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلافه پوفی می‌کشم و به آخرین بازدید ترنم نگاه می‌کنم. آنلاین بود و پیام من رو سین نزده بود. گوشه‌ی لـ*ـبم رو گاز می‌گیرم و اینترنت گوشی رو خاموش می‌کنم و چشم‌هام رو می‌بندم. بعد از یک روز خسته کننده به یک استراحت زیاد نیاز داشتم. پتو رو روی خودم می‌کشم و به خواب می‌رم.
***

- صنم بلندشو کلی کار داریم.
چشم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، فاطمـ♡ـه و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
ذهنم به اتفاق امروز و حرف حاج بابا پَر می‌کشه؛ با این‌که آسیبی ندیده بودم؛ اما حرفی که حاج بابا زد مثل این بود که با چوب محکم توی سرم زده باشه. بغض بدی توی گلوم جا خوش می‌کنه. تا حالا ندیدم که حاج بابا طرف من‌ رو بگیره؛ حتی اگه من مقصر نباشم! آرزوی این‌که حاج بابا هوام رو مثل بقیه‌ی پدرها داشته باشه رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، فاطمـ♡ـه و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستی به کش موهام می‌کشم و بعد اون‌ها رو محکم می‌کنم و از آشپزخونه بیرون می‌رم و به مامان نگاه می‌کنم. برقی که توی چشم‌های مامان بود غیرقابل انکار بود. وارد اتاق می‌شم و گوشیم رو از روی تـ*ـخت برمی‌دارم. اینترنتش رو روشن می‌کنم و باز سیل پیام‌ها سرازیر می‌شه. وارد واتس‌آپ میشم و بعد چت ترنم رو باز می‌کنم. مثل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، فاطمـ♡ـه و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
ظرف شیرینی رو روی میز می‌ذارم و بعد روی مبل رو‌به‌روی خاله می‌شینم. دوقولو‌های خاله درحال بالا و پایین پریدن بودن و ثنا دختر بزرگ خاله با مامان مشغول حرف زدن بود. نگاهی به لباس‌های تنم می‌اندازم، جوراب شلواری مشکی رنگی زیر دامن سرمه‌ای رنگم پوشیده بودم. لباس سرمه‌ای رنگی هم پوشیده بودم که بلندیش تا روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، فاطمـ♡ـه و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
از روی مبل بلند می‌شم و بعد راهم رو‌ به سمت آشپزخونه کج می‌کنم. وارد آشپزخونه می‌شم و دستم‌ رو به زیر شالم می‌رسونم و کمی اون رو آزاد می‌کنم. احساس خفگی بهم دست داده بود. به سمت یخچال می‌رم و بطری آب رو بیرون میارم. سر بطری رو باز می‌کنم و بعد بدون این‌که لیوان بردارم از سر بطری آب می‌خورم. با پشت دستم به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، فاطمـ♡ـه و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
صبا قدمی به جلو برمی‌داره و بعد آروم می‌گه:
- دعواشون نشه.
دستم رو به پیشونیم می‌کشم و آروم لـ*ـب می‌زنم:
- سابقه‌ی دعوا نداشتن!
با شنیدن صدای پا، از ادامه دادن حرفم صرف نظر می‌کنم و بعد به سمت ظرف‌های روی کابینت می‌رم و بشقاب‌های گل سرخی رو برمی‌دارم و داخل کمد می‌ذارم.
- صنم، لباس‌هات رو بپوش باید بریم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، فاطمـ♡ـه و 4 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
توی کوچه پس کوچه‌های ذهنم دنبال شخصی به نام یاسمن می‌گردم و درنهایت دو جفت چشم آهویی که متعلق به یاسمن بود رو به یاد میارم. با یادآوری خال بالای لـ*ـبش، دقیق‌تر صورتش رو به یاد میارم و بعد گوشه چادرم رو جمع می‌کنم و می‌گم:
- ببخشید که نشناختمتون.
ماسک روی صورتش رو پایین می‌کشه و بعد می‌گه:
- خدا ببخشه دخترم،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، فاطمـ♡ـه و 4 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا