خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
فکر این‌که یزدان بهم ابراز علاقه کرده باعث میشه بندبند وجودم به لرزه بیوفته!
- کجا میری صنم؟
بدون اینکه به یزدان نگاه کنم، به یاسمن که پلاستیک خوراکی به دستش بود نگاه می‌کنم و میگم:
- صابر زنگ زد، باید برم.
دستم رو روی شونه‌ی یاسمن می‌ذارم و سرم رو به سمت یزدان می‌چرخونم. متعجب به یزدان نگاه می‌کنم که چیزی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
لـ*ـبم رو با زبونم تَر می‌کنم و میگم:
- مامان کجاست؟
به دستم فشاری وارد می‌کنه و لـ*ـب می‌زنه:
- رفت توی محوطه.
پلاستیک رو روی پای صابر می‌ذارم و بلند میشم:
- من برم پیش مامان، یه کیک بخور ضعف نکنی.
نیم نگاهی به صابر می‌ندازم و بعد به سمت در ورودی اورژانس حرکت می‌کنم. در باز میشه و هم‌زمان با من هومان قدمی به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
بدون این‌که نگاهم رو از چشم‌هاش بردارم لـ*ـب می‌زنم:
- با فکر کردن حالت خوب میشه؟
سرش رو به معنی تایید بالا و پایین می‌کنه. لـ*ـب‌هام رو رو هم فشار میدم و به این فکر می‌کنم که چی حالم رو خوب می‌کنه. با یادآوری زخم‌هایی که با تیغ روی دستم می‌زدم، آروم میگم:
- فهمیدم.
دست‌های هومان از روی شونه‌هام برداشته میشه و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشم از مادری که روی زمین نشسته بود و مشت بر سر خودش میزد می‌گیرم و به سمت صابر که کنار مامان نشسته بود قدم برمی‌دارم. بدون این‌که به مامان توجه کنم روی صندلی، کنار صابر می‌شینم.
صابر کیکی که به دست داشت رو به سمتم می‌گیره و میگه:
- بیا بقیه‌‌اش مال تو.
دستم رو جلو می‌برم و کیک رو از دستش می‌گیرم.
زبونم رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
تعارف رو کنار می‌ذارم و میگم:
- اگه زحمتی نیست براتون، صبا خونه تنها بود فکر کنم خواب رفته.
لبخندی روی لـ*ـبش می‌نشونه و حین این‌که به سمت در خونشون قدم برمی‌داره میگه:
- چه زحمتی دخترم، الان امید رو صدا می‌زنم.
مجدد دستم رو رو زنگ می‌ذارم، دلشوره به سراغم میاد و حالت تهوع امونم رو می‌بره. دستم رو این.قدر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
سیلی محکم‌تری به صورتش می‌زنم و وقتی هیچ‌ عکس‌العملی از جانب صبا نمی‌بینم،‌ پیشونیم رو روی پیشونیش می‌ذارم و با بغض میگم:
- لعنتی چرا؟
دستم رو به مچ دست بریده شده‌‌اش می‌رسونم، خون با شدت از دستش بیرون میزنه و‌ من سریع گوشه‌ی روتختی رو پاره می‌کنم و به دور دستش می‌بندم.
- ببین صبا، الان خوب میشی. الان خون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
با حس سوزش توی دستم چشم‌هام رو باز می‌کنم. نوری که از لامپ بالای سرم به چشم‌هام می‌خوره باعث میشه مجدد پلک‌هام رو ببندم. بعد از چندثانیه مجدد پلک‌هام رو باز می‌کنم و این‌بار با دقت به اطراف نگاه می‌کنم. از فضای سفید رنگ اطرافم متوجه میشم که روی تـ*ـخت بیمارستانم و سوزش توی دستم نشون میده که سرم بهم وصل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
به در نگاه می‌کنم و منتظر می‌مونم تا فردی که پشت در ایستاده، وارد بشه. آب دماغم رو بالا می‌کشم و به پاهای بدون جورابم نگاه می‌کنم.
- سلام.
با شنیدن صدای آشنایی سرم رو بالا میارم. یزدان و یاسمن با لباس‌های مشکی وارد اتاق شده بودن. یاسمن سریع به سمتم میاد و محکم من رو بـ*ـغل می‌کنه. صدای گریه‌اش تعجبم رو زیاد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
با شنیدن صدای در سریع ازم فاصله می‌گیره و به سمت در قدم برمی‌داره. صدای پر از بغض یاسمن تازه یادم می‌ندازه من عزیز از دست دادم و الان باید عذاداری کنم.
- گفتی بهش؟
بغض توی گلوم سنگینی می‌کنه؛ اما شکسته نمی‌شه. شونه‌هام خم میشن؛ اما کمرم از این درد نمی‌شکنه! پلک‌هام رو می‌بندم و زیر لـ*ـب زمزمه می‌کنم:
- دمت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
258
امتیاز واکنش
1,517
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پله‌ها رو دونه‌دونه بالا میرم و دست صابر رو رها نمی‌کنم.
زبونم رو رو لـ*ـبم می‌کشم و میگم:
- اون روز رسیدم بالای سرش نفس نمی‌کشید، خداروشکر که سالمه.
قطره‌ی اشکی از گوشه‌ی چشمم سُر می‌خوره و پایین میاد. آخرین پله رو هم رد می‌کنم و منتظر به صابر چشم‌ می‌دوزم.
انگشت اشاره‌‌اش رو به سمت دری که متعلق به سومین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، YeGaNeH و M O B I N A
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا