- عضویت
- 3/2/22
- ارسال ها
- 259
- امتیاز واکنش
- 1,519
- امتیاز
- 178
- محل سکونت
- نورِماه!
- زمان حضور
- 2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
شکلات رو به یه طرف دهنم میبرم و به پشتی صندلی تکیه میدم. پاهام رو روی هم میندازم. با لرزیدن گوشی روی میز، از فکر یزدان بیرون میام و گوشی رو به دست میگیرم. اسم صابر روی صفحه نقش بسته و من بدون تعلل تماس رو جواب میدم.
- جانم؟
صدای گرفتهی صابر خبر از روزهای بد میده:
- کارت تموم شد؟
پشت دستم رو به پیشونیم...
- جانم؟
صدای گرفتهی صابر خبر از روزهای بد میده:
- کارت تموم شد؟
پشت دستم رو به پیشونیم...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان ژیکان | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: