خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی دم نگهبانی رسید اثری از مهسا و بقیه نبود. آهش را از سـ*ـینه بیرون ریخت و در دل برایشان خط و نشان کشید. همیشه همین بودند. حساب باز کردن روی آن‌ها ریسک بزرگی بود. درست سر بزنگاه پشت آدم را خالی می‌کردند. حیف رفاقت با این حذب بادها از ملزومات رسیدن به هدفش بود وگرنه هیچ علاقه‌ای به دوستی با آن‌ها نداشت. سوار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، *ELNAZ*، Elaheh_A و 6 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
سر صبح بود اما انگار امروز خورشید از شانه چپ بلند شده بود. عصبی می‌تابید! انگار که سر هر کدام از پرتوهایش مته‌ای تیز با نوک الماس داشت و استخوان و محتویات درون مغز را سوراخ می‌کرد. پشت چراق قرمز و صف طولانی ماشین‌ها ترمز کرد و نیم‌نگاهی به تایمر انداخت. از صدای مکرر بوق‌ها کلافه شد و شیشه‌های ماشین را بالا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، *ELNAZ*، Elaheh_A و 5 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی دید همچنان صدایی از میلاد نمی‌آید شاکی‌تر از قبل گفت:
- با توام چرا حرف نمی‌زنی؟ دختر بی‌چاره گلوشو پاره کرد اون‌ وقت تو زورت میاد ده تومن بذاری کف دستش؟
بازهم جوابی نشنید. با شک روی صورتش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، *ELNAZ*، Elaheh_A و 5 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
زیر لـ*ـب غرشی کرد و سوار ماشین شد. بد سوخته بود. یک جایی این حرفش را تلافی می‌کرد! سکوت به وجود آمده را تنها صدای محو موتورِ ماشین می‌شکست. بهم ریختگی میلاد برایش نا‌متعارف بود. وجود دلخوری طاقت نیاورد و سکوت را شکست:
- تو یه سوال پرسیدی منم یه سوال می‌پرسم تا سر به سر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: SelmA، *ELNAZ*، Elaheh_A و 6 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
جواب داد:
- نترس، رو به روت میلاد تیرداد وایستاده.
- خاله خرسه رو ترجیح میدم!
لـ*ـب‌هایش را بهم دوخت. آیدا شادمان از تلافی لـ*ـبش را گاز گرفت تا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، *ELNAZ*، Elaheh_A و 5 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
از جلز و ولزش لبخند شیطانی دیگری می‌آمد روی لـ*ـبش بنشیند. جلویش را گرفت و گفت:
- دنبالم بیا.
- کجا بیام؟ مگه نگفتی پیداش کردی؟
این‌بار لبخند دلگرم کننده‌ای زد و با لحنی به ظاهر دوستانه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، روح افزا، *ELNAZ* و 7 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
بار قبلی با همان جثه ظریف و کوچک زهر چشم بدی گرفته بود و میلاد می‌دانست هر آن ممکن است این جوجه رنگی به سرش بزند و خوی درنده خودش را نشان دهد. نیمی از حواسش را روی رانندگی و نیمی دیگر را روی ریزِ حرکات آیدا گذاشت. بیست دقیقه‌ای گذشت، حوصله‌اش از سکوت سر رفت و به حرف آمد:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، *ELNAZ*، Elaheh_A و 6 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
جلو رفت و گفت:
- فکر کردم مردی!
برخلاف انتظار آیدا سکوتش را شکست و به حرف آمد:
- من تا شما رو کفن نکنم نمی‌میرم، خیالت راحت!
چشم‌هایش گرد شد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، *ELNAZ*، Elaheh_A و 6 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
فقط چند ثانیه از آرام گرفتن نفس‌های افسار گسیخته‌اش گذشته بود که الناز چرخید و سرش را روی سـ*ـینه میلاد گذاشت. از همانجا سرک کشید تا صورتش را ببیند. وقتی نگاه خیره به سقف اتاقش را دید دستش را جلو برد و نوک انگشت اشاره‌اش را روی شکستگی ابروی چپش کشید.
- به چی فکر می‌کنی؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، *ELNAZ*، Elaheh_A و 4 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
باید به شرکت خودش می‌رفت اما وسط راه مسیرش را سوی دیگری کج کرده بود. صابر خبر از یک مشتری پر و پا قرص داده بود و موضوعی مهم‌تر از این برای رسیدگی نداشت اما شنیدن یک حرف، یک جمله کوتاه از زبان الناز روانش را به قهقرا برده بود. توپش تا دندان پُر بود و برای خالی کردنش ذره‌بین به دست دنبال بهرام می‌گشت. می‌دانست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، *ELNAZ*، Elaheh_A و 6 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا