خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
با چشم‌های لنز دار و آرایش شده‌اش به صورت میلاد نگاه کرد.
- می‌خوام با پسر داییم گپ بزنم. موردی داره؟
خوشبختانه کسی حواسشان به آن‌ها نبود. تکیه‌اش را به دیوار داد و پرسید:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، *ELNAZ*، Elaheh_A و 7 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
قبل از اینکه شک و شبهه صابر را برطرف کند با نوک انگشت به انتهای برگه کوبید.
- این خیلی مهم نیست. لطفاً سریع‌تر، یه قرار دارم که باید بهش برسم. اینجا امضا بزن، اثر انگشتم می‌خواد!
و لای استامپ را برایش باز کرد. صابر لـ*ـب‌هایش را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، *ELNAZ*، Elaheh_A و 7 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
جمله‌اش که تمام شد با دو قدم بلند فاصله‌اش تا میز آرایش را هیچ کرد و به کیف پول روی آن چنگ زد. با اینکه در اتاق بهرام بود اما از همان اول که چشمش به کیف پول افتاد احساس کرد کیف متعلق به او یا ساره نیست، به خصوص اینکه به بهرام نمی‌خورد کیف پولش طرح انیمه‌های ژاپنی داشته باشد! وقتی پریدن آیدا را به سوی خودش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، روح افزا، *ELNAZ* و 8 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
دور میز مربعی شکل و چوبی کافه نشسته بودند و میلاد نمی‌دانست باید اسم این وضعیت را قرار بگذارد یا نه؟ هدف الناز را نمی‌دانست اما خودش فکر‌های بکری داشت! خیره به چشم‌های آبیش که جز لنز چیزی دیگری نبود گفت:
- تو فکر بودم.
ابروی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، روح افزا، *ELNAZ* و 9 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشم‌های الناز ریز شد و گفت:
- واقعاً تو هنوز این چیزا رو یادت مونده؟! ما اون موقع بچه بودیم، نمی‌فهمیدیم. الان خیلی چیزا فرق کرده...تجربه‌مون بیشتر شده.
آن موقع بچه بودند اما هنوز صدای سوتی که از سیلی بهرام در گوشش پیچید را به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، *ELNAZ*، Elaheh_A و 7 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
از در مغازه که بیرون آمدند آید تکانی به خودش داد تا بازویش را از دست میلاد جدا کند.
‌- ولم کن دیگه، دیوونه‌ام کردی!
بی‌جواب دستش را رها کرد. آیدا بازوی دردناکش را مالید و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، *ELNAZ*، Elaheh_A و 7 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
انگشت‌های لرزانش را روی قوس فرمان باز و بسته کرد اما لرزششان کم نمی‌شد. تلاش می‌کرد قلب وحشیش را رام کند اما عضله پر خون میان سـ*ـینه‌اش افسار پاره کرده بود. فاصله‌اش تا مرگ قدر تار مویی بود و هنوز هاج و واج به لحظات قبل فکر می‌کرد. صدای عبور چند ماشین سواری را شنید و به خودش لرزید. کافی بود چند ثانیه دیرتر عمل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، *ELNAZ*، Elaheh_A و 7 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاه ماتش را از جنازه گربه سیاه‌‌بختی که دور فلکه مقابلش با آسفالت یکی شده بود و هر از چندگاهی ماشین دیگری از رویش رد میشد برداشت و به آیدا که کنارش ایستاده بود نگاه کرد.
- سیگار رو میگم. بار اولته می‌کشی؟
-... . ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، *ELNAZ*، Elaheh_A و 8 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
لای پوشه‌ را بست و به دور دست‌ترین نقطه میز سُرش داد. دستی به گردن خشک شده‌اش کشید و با آهی خسته کمرش را به صندلی سپرد. دو هفته‌ای بود پخش مکمل‌ها شروع شده بود و خیلی آرام و لاک‌پشت‌وار، همه چیز به نحو احسنت پیش می‌رفت. هرچند مشکل اصلی همین کُندی کشنده‌اش بود. دنبال راهی می‌گشت تا اجناس را با سرعت بیشتری به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: SelmA، *ELNAZ*، Elaheh_A و 6 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
مقابل در قهوه‌ای سوخته ایستاد و لبه‌های کتش را بهم نزدیک کرد. زنگ خانه را زد و منتظر ماند. دیری نپایید که صدای قدم‌هایی از پشت در به گوشش رسید. در باز شد و الناز با لباس خواب سفیدی که تضاد شیرینی با پوست برنزه‌اش داشت نگاهش کرد. تای ابرویش بالا رفت و سوت کشداری زد. ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، *ELNAZ*، Elaheh_A و 6 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا