خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
هرچند دیگر اهمیت نداشت. آن بیست سال را پشت سر جا می‌گذاشت اگر تمام جشن تولد‌های باقی مانده‌ عمرش مثل این یکی می‌شد! در عرض چند ساعت الناز به شکل فجیعی خواستنی شده بود و کمتر دختری تا بحال توجه میلاد را با این شدت جلب کرده بود. در حقیقت برای اولین بار از یک دختر خوشش آمده بود و این خوش آمدن فقط برای گرم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، Tabassoum، Elaheh_A و 5 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
ماشین را پارک کرد و پیاده شد. همه جا تاریک بود و سکوت حیاط را تنها بادی که می‌وزید می‌شکست. از پله‌ها بالا رفت و با دیدن آیدایی که در ایوان روی صندلی نشسته بود جا خورد. هر روز که می‌گذشت دلایل بیشتری بر دیوانه بودن این دختر پیدا می‌کرد. هوا آن‌قدر سرد بود که انسان با عقل سالم روی ایوان نیاید، به ویژه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، Elaheh_A، Afsa و 4 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
اضطراب مثل پیچکی سمج دور ستون دلش پیچید. صالح سرش را نزدیک وکیلش برد و صدای آرام گفت و گویشان در سالن کوچک کنفرانس پیچید. ثانیه‌ها کُند و بی‌حوصله از پی یک‌دیگر می‌گذشتند و در این بین با آشفتگی که ماهرانه پشت نقابش مخفی کرده بود به آن‌ها نگاه می‌کرد. بعد از سکوتی نسبتاً طولانی صالح با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، Elaheh_A، Afsa و 4 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
در بسته شد. چرخید و خصمانه نگاهش کرد. چشم‌هایش ریز شد. اشتباه می‌دید یا او واقعا داشت پوزخند میزد؟ به خاک سیاه نشسته بود، تمام زحمات این چند ماهش پوچ و تو خالی شده بود فقط به خاطر او، و او پوزخند میزد! در آرامشی خوفناک کتش را درآورد و روی لبه صندلی گذاشت. با همان آرامش کذایی آستین‌های پیراهنش را تا زد و با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Elaheh_A، MaRjAn و 2 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک مرتبه رمق از تنش رفت. قفل انگشت‌هایش باز شد و فاصله گرفت. آیدا سر جایش روی زمین افتاد و صدای سرفه‌های از ته حلقش در اتاق پیچید. به موهایش چنگ زد و همان‌جا روی دو زانو کف دفتر نشست. داشت چه غلطی می‌کرد؟ فاصله‌اش تا کشتن یک آدم فقط و فقط چند ثانیه ناچیز بود. صدای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Elaheh_A، M O B I N A و 2 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
صابر می‌خواست وسط جلسه دیگر چه اتفاقی بیفتد؟! عظیمی گفته بود میلاد لنگه پدر پفیوزش است! باید می‌فهمید چرا بهرام با آن یال و کوپالش در چشم عظیمی انقدر خار و ذلیل به نظر می‌رسد. صابر مردد به حرف آمد:
- میگم، الان یعنی چیزه...شما و آیدا خانوم خواهر برادر نیستین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Elaheh_A، M O B I N A و 2 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
باز چشم بهرام را دور دیده بود و ماشینش را کش رفته بود. جالب اینجا بود تا قران آخر هزینه‌ تعمیرش را از جیب خودش داده بود و آیدا جواب محبتش را اینجوری می‌داد. الحق که نمک‌ نشناس بود. نامحسوس تعقیبش کرد و با نزدیک شدن به خیابان‌های خلوت و آشنای نزدیک محله در کمال ناامیدی فهمید مقصد آیدا جایی به جز خانه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، Elaheh_A، روح افزا و 3 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر پنج نفر مقابل درب فلزی آسانسور ایستادند. راهش را کج کرد و به سوی راه پله گوشه ساختمان رفت. پله‌ها را دو تا یکی می‌کرد اما به هر طبقه می‌رسید خبری از توقف آسانسور نبود. هر پنج طبقه را بدون ثانیه مکث بالا رفت و وقتی به طبقه آخر رسید، نفس زنان به دیوار تکیه داد تا نفسی چاق کند. در دل آیدا را به باد ناسزا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Elaheh_A، روح افزا و 3 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
راضی از ویدئویی که چهره هر دو به وضوح در آن مشخص بود، ضبط را قطع کرد و گوشی را به جیب شلوارش برگرداند. کارش را خیلی بی‌درد سر انجام داده بود و حالا کمی احساس رضایت می‌کرد. بدون جلب توجه حرکت کرد و راه خروج را در پیش گرفت. در کنار احساس رضایت حس بدی اذیتش می‌کرد که منشأش را نمی‌دانست. هرچند اهمیتی نداشت، امشب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Elaheh_A، روح افزا و 3 نفر دیگر

میم. شبان

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/7/22
ارسال ها
69
امتیاز واکنش
638
امتیاز
128
سن
24
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
گندم با صدای بلند خندید، با دست دهانش را پوشاند و لابلای خندیدنش گفت:
- وای میلاد از دست تو! درستش اینه بگی رفتی حاجی حاجی مکه؟ یه بار اینستاگرامتو چک می‌کردی اینو نمی‌گفتی. بعدشم، يه جوری میگی چی می‌گفتین انگار واقعا باورت شده ایرانی نیستی. ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان افیون‌های کبود میم. شبان | کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Tabassoum، Elaheh_A و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا