خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,149
امتیاز واکنش
5,520
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و نهم
دانای کل:
اونم دلش می‌خواست باهاش حرف بزنه؛ اما می‌ترسید! می‌ترسید از حسش بگه و حرفاش همه چی رو لو بده! اما هنوز مطمئن نبود.
نمی‌خواست با دلش تصمیم بگیرد، می‌خواست با منطق باشد، درست مثل همیشه!
به چهره‌ی معصومانه‌اش که نگاه می‌کرد یاد مادرش می‌افتاد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA، M O B I N A و یک کاربر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,149
امتیاز واکنش
5,520
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهلم
اعصابم به هم ریخته بود، اومدم بیرون و باهم به طرف هتل رفتیم.
به دکترم زنگ زدم.
- الو؟
- سلام آقای دکتر خوب هستید؟ امروزم یه سری علائم دیگه داشتم بعد از رسیدن. کِی باید شروع کنیم درمان رو؟
- سلام دخترم، همراهی که فرستادم برات الان آلمانه، شمارش رو برات پیامک می‌کنم خودت براش آدرست رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA، MaRjAn و یک کاربر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,149
امتیاز واکنش
5,520
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
پالتو و شلوار سورمه‌ایم رو پوشیدم، شال آبی رنگ رو روی سرم انداختم و بیرون رفتم.
هم‌زمان با من استاد عاطفی بیرون اومدو با تعجب گفت:
- جایی می‌رید خانم کریمی؟
- سلام استاد، بله اگه اجازه بدین.
دستی به موهاش کشید و گفت:
- می‌دونستید بدون اجازه نمی‌تونید برید جایی که؟ باید هماهنگ کنید حتما.
لـ*ـبم رو مثل همیشه جویدم و گفتم:
- کار مهمی دارم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA، MaRjAn و یک کاربر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,149
امتیاز واکنش
5,520
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبخند تلخی زدم که گفت:
- اسمم رامینه می‌تونی داداش هم صدام کنی؛ فقط کسی از این قضیه بویی نبره.
مژه‌های خیسم رو روی هم‌ گذاشتم و گفتم:
- باشه.
چشماش سرخ بود و به چشمام زل زده بود،دستاش رو روی پاهاش گذاشت و گفت:
- فعلا می‌رم بعدا باهات صحبت می‌کنم.
زیر لـ*ـب جواب دادم:
- خداحافظ.
نفسی کشیدم و با مانیا تماس گرفتم مثل همیشه کل اتفاقات رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA و MaRjAn

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,149
امتیاز واکنش
5,520
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و سوم
رستا:
بلند شدم و از هتل بیرون اومدم، پارک کوچیکی کنار هتل بود روی صندلی پسری با موهای فرفری و عینک دایره‌ای نشسته بود و سرش توی گوشیش بود. تیشرت سفید و شلوار مشکی رنگی پوشیده بود. باتوجه به نشونه‌هایی که بهم داده بود فرامرزی بود!
به سمتش رفتم و گفتم:
- ببخشید. آقای فرامرزی شمایید؟
سرش رو بالا گرفت و نگاهم کرد جواب داد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA و MaRjAn

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,149
امتیاز واکنش
5,520
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و چهارم
پا شدم و گفتم:
- خب کاری ندارین آقای فرامرزی؟
عینکش رو در آورد و گفت:
- خیر خانوم وقت خوش.
از جاش بلند شد و رفت.
به جای خالیش نگاه کردم و بعد به طرف هتل رفتم. صدای دعوا از توی اتاق می‌اومد. در رو باز کردم و رفتم داخل.
یکی از بچه‌های کارشناسی با یکی از استادا بحث می‌کرد.
- ای بابا ناسلامتی اومدیم اینجا بریم دانشگاه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA و MaRjAn

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,149
امتیاز واکنش
5,520
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و پنجم
تا به اتاق رسیدم هرچی آبمیوه خورده بودم به طرف حلقم اومد. دویدم، در رو باز کردم و به طرف دستشور رفتم و بالا آوردم.
نفس نفس می‌زدم و دستام رو به دو طرف سینک گذاشته بودم.
توی آینه با همون نفس‌ها به خودم گفتم:
- احمق مجبور بودی آبمیوه رو بخوری که حالا اینجوری بشی؟!
استاد محمدی اومد در اتاق و گفت:
- خوبی رستا جان؟
سر تکون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA و MaRjAn

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,149
امتیاز واکنش
5,520
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و شیش

لـ*ـبم رو گزیدم و گفتم:
- خوبه...
گفت:
- نیم ساعت دیگه جلسه شروع می‌‌شه. چیزی برای فردا لازم نداری؟
سرم رو تکون دادم و جواب دادم:
- نه فقط کتابا.
گفت:
- امروز بهتون می‌دیم نگران نباش. راستی حالت بهتره؟ شیمی درمانیت چی‌شد؟
گفتم:
- اوهوم، خود آقای فرامرزی بهم زنگ می‌زنه می‌گه کی باید بریم پیش دکتر.
ابرویی بالا انداخت، بلند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA و MaRjAn

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,149
امتیاز واکنش
5,520
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و هفتم



خانم محمدی شروع به حرف زدن کرد:
- خب خب سلام عزیزان، امیدوارم تا الان به اینجا عادت کرده باشید می‌دونم دوری از خانواده‌هاتون سخته ولی خب شما برای اینکه بهتون افتخار کنند باید تلاش‌کنید. همونطور که تا الان درس می‌خوندید باید درس بخونید و حتی بیشتر! برای درستون وقت بگذارید و به چیزای دیگه اصلا فکر نکنید! تمام فکر و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA و MaRjAn

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,149
امتیاز واکنش
5,520
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 1 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و هشتم

جلوی آینه وایسادم با دیدن خودم ترسیدم، رنگم پریده بود و چشمام باد کرده بود، صورتم رو شستم و به آشپز خونه رفتم.
لیوان آبی برداشتم و آب رو یه نفس سر کشیدم. همه بیرون بودند، ساندویچ مرغ رو از یخچال بیرون آوردم و مشغول خوردن شدم.
صدای در که اومد با دهانی پر درو باز کردم رامین با دیدن من خندش گرفته بود گفت:
- نکنه از اون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA و MaRjAn
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا