- عضویت
- 31/3/22
- ارسال ها
- 1,106
- امتیاز واکنش
- 5,459
- امتیاز
- 283
- محل سکونت
- کنج اتاق:)
- زمان حضور
- 25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و نهم
دانای کل:
اونم دلش میخواست باهاش حرف بزنه؛ اما میترسید! میترسید از حسش بگه و حرفاش همه چی رو لو بده! اما هنوز مطمئن نبود.
نمیخواست با دلش تصمیم بگیرد، میخواست با منطق باشد، درست مثل همیشه!
به چهرهی معصومانهاش که نگاه میکرد یاد مادرش میافتاد...
دانای کل:
اونم دلش میخواست باهاش حرف بزنه؛ اما میترسید! میترسید از حسش بگه و حرفاش همه چی رو لو بده! اما هنوز مطمئن نبود.
نمیخواست با دلش تصمیم بگیرد، میخواست با منطق باشد، درست مثل همیشه!
به چهرهی معصومانهاش که نگاه میکرد یاد مادرش میافتاد...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان شرارهی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com