
- عضویت
- 31/3/22
- ارسال ها
- 1,106
- امتیاز واکنش
- 5,459
- امتیاز
- 283
- محل سکونت
- کنج اتاق:)
- زمان حضور
- 25 روز 12 ساعت 12 دقیقه

نویسنده این موضوع
پارت نهم
توی تاکسی نشسته بودیم که یه پیام واسم اومد؛ بازش کردم تا پیام رو دیدم ابروهام بالا پرید.
مانیا با دیدن من رو گوشی رو نگاه کرد و زمزمه کرد:
- جون خودت و بابات توی دستای ماست! حق خارج شدن از کشور رو نداری!
نگاهش رو به سمت من سوق...
توی تاکسی نشسته بودیم که یه پیام واسم اومد؛ بازش کردم تا پیام رو دیدم ابروهام بالا پرید.
مانیا با دیدن من رو گوشی رو نگاه کرد و زمزمه کرد:
- جون خودت و بابات توی دستای ماست! حق خارج شدن از کشور رو نداری!
نگاهش رو به سمت من سوق...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان شرارهی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,

آخرین ویرایش: