خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت نهم

توی تاکسی نشسته بودیم که یه پیام واسم اومد؛ بازش کردم تا پیام رو دیدم ابروهام بالا پرید.
مانیا با دیدن من رو گوشی رو نگاه کرد و زمزمه کرد:
- جون خودت و بابات توی دستای ماست! حق خارج شدن از کشور رو نداری!
نگاهش رو به سمت من سوق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: سویل، SelmA، Mobina.85 و 8 نفر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دهم

***
از کلاس بیرون اومدم و با مانیا به سمت در خروج رفتیم.
استاد عاطفی با یه خانم تقریبا مسن اما زیبا وایساده بود دم در.
عجیب زل زده بود به من؛ به مانیا نگاه کردم و گفتم:
- چرا اینا اینجورین؟
نیششو باز کرد و گفت:
- مگه بهت نگفتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: سویل، SelmA، Mobina.85 و 8 نفر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت یازدهم
به مانیا نگاه کردم و گفتم:
- باید کار کنیم بلاخره اینجوری که نمی‌شه!
سر تکون داد و گفت:
- توی دو هفته می‌خوای چجوری پول در بیاری؟
متفکر وارد کلاس شدیم و کنار سمانه نشستیم...
دستاد عاطفی وارد شد و شروع کرد:
- از فردا کار های عملیتون شروع می‌شه یه هفته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: سویل، SelmA، Mobina.85 و 7 نفر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دوازدهم
آرسین اومد دنبالمون و باهم به طرف خیابون(...) رفتیم.
پیاده شدم و کنار تیربرقی که علامت اسکلت روش حک شده بود ایستادم.
دو مرد از ماشین ال نود پیاده شدند و به سمتم اومدن.
یکی چاق و یکی دیگه لاغر بود و شبیه معتادای محله.
مرد چاق اخمی کرد؛ به مرد لاغر اشاره...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • تعجب
Reactions: سویل، SelmA، Mobina.85 و 7 نفر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سیزدهم

قطره‌های بارون آروم آروم روی دستم نشست و باعث لبخندم شد.
گیج شده بودم؛ یه سری منطق و احساس باهم توی ذهنم قاطی شده بودند و نمی‌ذاشتند دقیق فکر کنم.
بارون کم کم بیشتر می‌شد و روی صورتم می‌چکید؛ شاید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: سویل، SelmA، Mobina.85 و 7 نفر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهاردهم
نشستیم روی صندلی ها که مانیا گفت:
- خب حالا می‌خوایی چیکار کنی؟ از خاله لیلا چیزی می‌پرسی؟
کیک ‌شکلاتی رو دستم گرفتم و سرم رو پایین انداختم:
- می‌ریم پرورشگاه؛ اونجا شاید یه مدرکی باشه، اگه نبود ازش می‌پرسیم!
چشماشو روی هم گذاشت و پاشد تا شیرکاکائو رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: سویل، SelmA، Sotøødeh و 6 نفر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پونزدهم

دانای کل:
برگه رو برداشت و بیرون رفت؛ در دفترو زد و با بفرمایید خاله لیلا داخل شد.
از روی صندلی بلند شد و با لبخند بهش گفت:
- یاد خاطرات قدیمی افتادید نه؟
لبخند زورکی‌ای زد و گفت:
- خاله لیلا محسن عاطفی کیه؟
بدنش لحظه‌ای لرزید، نفسی عمیق کشید و گفت:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: سویل، SelmA، Sotøødeh و 6 نفر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شانزدهم
کمی از آب توی لیوان رو سر کشید و گفت:
- دختری که تو باشی رو داد بـ*ـغلم و گفت نگهش دار. اولش قبول نکردم چون از توهم متنفر بودم؛ با پول زیادی که بهم داد قبول کردم که ازت نگه داری کنم. بدم نمی‌اومد یکم ماهرخ اذیت بشه...
مانیا گفت:
- چرا رستا رو داد به شما...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: سویل، SelmA، Sotøødeh و 6 نفر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هفدهم

مانیا جواب داد:
- خاله لیلا که گفت فکر کرده گم شدی! حتی می‌تونی ازش بپرسی.
سرم رو به طرفش برگردوندم و گفتم:
- اصلا واسش مهم بودم که دنبالم بگرده؟
- تمام جواب چرا‌های توی ذهنت پیش خودشه! چرا باهاش صحبت نکنی؟!
- فعلا وقتش نیست.
***
کتاب‌ها جلوم ریخته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: سویل، SelmA، Sotøødeh و 6 نفر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هجدهم
دستام رو روی میز گذاشتم و به صفحه‌ی مانیتور خیره شدم؛ دقیقا ساعت ده بود که یه پسر جوون به سمت میز رفته بود و پاسپورت مارو گرفته بود. زوم کرد روی پسر که مانیا سرشو از کنار سر من جلو آورد و گفت:
- این که آرسینه! واسه چی پاسپورت ما رو گرفته؟!
گوشیم رو از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: سویل، SelmA، Sotøødeh و 6 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا