خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و نهم

***
با صدای گوشی بیدار شدم و جواب دادم:
- بله بفرمایید؟
- سلام خانم کریمی، مدیر دانشگاه(...) هستم. در رابـ*ـطه با پاسپورت‌هاتون زنگ زدم.
سریع روی تـ*ـخت نشستم و سرفه‌ای کردم بعد گفتم:
- بله، بله بفرمایید.
- دخترم من با آرسین جان صحبت کردم ایشون اول انکار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.A.H.Ř.Ą༻، M O B I N A و یک کاربر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی‌ام
لـ*ـب‌هام رو روی هم فشار دادم و این بار زمزمه کردم:
- واقعا نمی‌دونم دیگه باید چی‌بگم...
دستش رو لای موهایی که ترکیبی از رنگ مشکی و جو گندمی بود فرو برد و گفت:
- نتونستم پدر خوبی واست باشم؛ برو! دیگه حتی چهرم رو هم به یاد نیار، برو دیگه دختر.
سیبک گلوش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.A.H.Ř.Ą༻، M O B I N A و یک کاربر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و یکم
نگاهی به لـ*ـب‌های خشکش کرد و ‌دندان‌هایش رو روی هم فشرد.
به دکتری که سرم را به دستش می‌زد دوباره نگاهی انداخت؛ صورت بی‌روحش دل پرستارها را هم به درد آورده بود. طوری که دیروز گفتند:
- تو انگار حالت بدتره!
- چیزی خوردی؟
- چرا رنگت پریده؟
- به خودت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.A.H.Ř.Ą༻، M O B I N A و یک کاربر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و دوم
مانیا دوید توی اتاق و بـ*ـغلم کرد؛ بعد گفت:
- می‌دونی چقدر دلم برات تنگ شده بود؟
با صدای خش دار گفتم:
- تو که هرروز اینجا بودی!
چشماش رو چرخوند و گفت:
- واسه حرف زدن باهات؛ درد و دل کردن باهات‌.
لبخندی زدم و دوباره به آ*غو*شم فشردمش‌.
که گفت:
- راستی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.A.H.Ř.Ą༻ و یک کاربر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و سوم

با دو به طرف دفتر دانشگاه رفتم و در زدم.
شال رو جلوتر کشیدم و کیف رو صاف کردم، با بفرمایید وارد شدم و در رو بستم.
آروم جلو رفتم و روی یکی از صندلی‌ها نشستم. فکر کنم آخرین نفر بودم!
یکی از استادا شروع کرد:
- به نام خدا، سلام دانشجویان عزیز. خوش آمدید. متاسفانه یه سری مشکلاتی پیش اومده و شما باید فردا از کشور خارج بشید،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.A.H.Ř.Ą༻ و یک کاربر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و چهارم
رفتارش واسم مبهم بود، بی‌خیال شدم و به سمت کافه رفتم و قهوه سفارش دادم.
چند روزی بود که تپش قلب داشتم اما نمی‌فهمیدم چمه و چرا اینجوری شدم!
نیم ساعت بعد بیرون اومدم و به طرف مطب دکتر رفتم.
ده دقیقه ای معطل شدم و بعد داخل رفتم.
- سلام دختر، حالت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.A.H.Ř.Ą༻، MaRjAn و یک کاربر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و پنجم
مانیا دستاشو برد توی جیباش، اینبار همه جا رو گشته بود اما هیچ پولی نداشت و این دفه نوبتش بود تا نون بخره.
سر کوچه وایساده بود و داشت فکر می‌کرد کجا بره که رستا رسید.
از زبان رستا:
مانیا رو از دور کلافه دیدم، فهمیدم یه چیزیش شده. پا تند کردم تا بهش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Z.A.H.Ř.Ą༻، MaRjAn و یک کاربر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و شیشم
با تکون دادن دستم بیدار شدم و روبه ترلان گفتم:
- چیه؟
جواب داد:
- پاشو عصر شده، شنیدم فردا می‌خوای بری نمی‌خوای آماده بشی.
روی تـ*ـخت نشستم و سر تکون دادم، چند دقیقه سکوت کردم تا ویندوزم بالا بیاد و بعد به سمت آشپزخونه‌ رفتم. آبی به صورتم زدم و بیرون اومدم که مانیا گفت:
- اونجا جای این کاراست؟
تعجب کردم و گفتم:
- چه کاری؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: MaRjAn، SelmA، M O B I N A و یک کاربر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و هفتم
نیم ساعت گذشته بود، تقریبا خالی از هر حسی شده بودم. بلند شدم و به طرف خوابگاه رفتم.
مانیا به سمتم اومد و نایلونارو ازم گرفت و گفت:
- چخبره؟ این همه وسیله واسه کجاست؟
لبخندی زدم و گفتم:
- از هرکدوم دوتا خریدم که مثل هم باشیم! حتی اگه اینجا هم نیستم تو به یادم باشی.
ذوقی کرد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، MaRjAn، Z.A.H.Ř.Ą༻ و یک کاربر دیگر

Tabassoum

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
گوینده انجمن
میکسر انجمن
  
عضویت
31/3/22
ارسال ها
1,106
امتیاز واکنش
5,459
امتیاز
283
محل سکونت
کنج اتاق:)
زمان حضور
25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و هشتم
بوی استفراغ حالم رو به هم می‌زد، بیرون اومدم و به حمام رفتم.
***
برای بار آخر نگاهی به چمدون‌ها انداختم و به سمت مانیا رفتم، بـ*ـغلش کردم و توی گوشش زمزمه‌وار گفتم:
- مراقب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شراره‌ی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻، SelmA، M O B I N A و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا