- عضویت
- 31/3/22
- ارسال ها
- 1,106
- امتیاز واکنش
- 5,459
- امتیاز
- 283
- محل سکونت
- کنج اتاق:)
- زمان حضور
- 25 روز 12 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و نهم
من کتاب میخوندم، آروشا و لاله سریال میدیدند، زهرا و فاطمه هم حرف میزدند بقیه هم توی اتاق کوچیک کناری خواب بودند.
فاطمه با صدای بلند گفت:
- راستی رستا تو چجوری اومدی مگه ترم اولی نیستی؟
نگاهم رو از روی کتاب گرفتم و به چشماش خیره شدم. گفتم:
- یه سال بیشتر از دیپلم که بخونی میتونی آزمون بدی واسه بورسیهی آلمان.
سرش رو...
من کتاب میخوندم، آروشا و لاله سریال میدیدند، زهرا و فاطمه هم حرف میزدند بقیه هم توی اتاق کوچیک کناری خواب بودند.
فاطمه با صدای بلند گفت:
- راستی رستا تو چجوری اومدی مگه ترم اولی نیستی؟
نگاهم رو از روی کتاب گرفتم و به چشماش خیره شدم. گفتم:
- یه سال بیشتر از دیپلم که بخونی میتونی آزمون بدی واسه بورسیهی آلمان.
سرش رو...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان شرارهی اشک | Tabassoum کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com