رمان آخرین طلوع | علی آبانی کاربر انجمن رمان ۹۸

فریان · 2/8/22

شمشیر بزرگش را دو دستی بالا گرفت و با قدرت بر او کشید.
هوکاری دستش را سپر خود کرد. شمشیر بر مچ هوکاری کوبانده شد و زمین لرزه‌ی عظیمی تمام کوهستان را فرا گرفت.
شدت لرزش، حتی برادران و آنجلا را به وحشت انداخت.
ساموئل به جهت قطب‌نما خیره شد و گفت:
- حالا که اردوگاه رو نابود کردیم؛ باید حرکت کنیم!
آن‌ها با...

فریان · 4/8/22

«فصل ششم: معبد اژدها»
برادران و آنجلا در حال حرکت در میان دریایی از برف بودند. کولاک، بی‌رحمانه بر سرشان می‌بارید و دیدشان را سخت می‌کرد.
تنها یک قدرت عظیم آن‌ها را به حرکت سوق می‌داد و آن چیزی جز امید نبود!
ساموئل همان‌طور که به سختی حرکت می‌کرد؛ مدام چشمش به قطب‌نما بود. پس از چند قدم، جهت قطب‌نما خراب...

فریان · 10/8/22

چیزی جز تاریکی و سکوت حس نمی‌شد. فضا چنان غرق در سکوت بود که گویی فیلمی را بی‌صدا کرده‌اند!
در دور دست‌ها، روزنه‌ای ریز نوری به چشم خورد؛ ولی در مقابل این تاریکی، چندان اهمیتی برای برادران نداشت.
برادران و آنجلا کنار هم بودند؛ ولی یکدیگر را نمی‌دیدند. کم کم تعداد نورها بیشتر شد.
چنان زیاد گشتند که فضا را...

فریان · 16/8/22

با هر قدمی که به سمتش بر می‌داشت؛ روح و جانش را زیر پایش خورد می‌کرد.
اشک، چشمان دراکو را بی‌رحمانه محاصره کرده بود. پلک‌هایش را محکم بست تا گریه نکند؛ ولی کافی نبود!
اشک همانند آبشار از چشمانش سرازیر شد و روی گونه‌اش ریخته شد.
روحش طاقت روبه‌رو شدن با چنین عظمتی را نداشت. شاه اژدر، دستی بر گونه‌ی خیسش...

فریان · 23/8/22

دراکو سنگينی جسم فلزی را در دست راستش احساس کرد. دستکش زیبا و سفیدی در دستش ظاهر شده بود. نقش و نگارهایی به شکل باد‌، روی سطح فولادیش نقش بسته بود.
از درونِ گوی درخشان و سفید، صدای آشنایی به گوش رسید:
- صاحب قدرت باد تو هستی؟
او نورمن بود، یار و یاور ادوارد و روحی که دستکش شش عنصر را کنترل می‌کرد.
ادامه...

فریان · 1/9/22

دور و بر شیطان را هاله‌های تاریکی فرا گرفت و از درون آن، چندین بازوی تیز و سیاه به سمت سیریوس جهیدند.
نورمن فریاد زد:
- اینا خیلی خطرناکن، باید...
سیریوس بدون توجه به نورمن، سرجایش ایستاد و به راحتی یکی از بازوها را گرفت و نگاه تحقیرآمیزی به نورمن انداخت. با نگاهش به او می‌فهماند که هنوز همان کله خراب نترس...

فریان · 6/9/22

سیریوس گفت:
- اون منبع نمک بی‌نهایت کجاست؟
سانچی گفت:
- در دوگانگی وجود خود که او کدام یک است!
تام، چشمانش را به آرامی باز کرد. در همان حال، دستی بر زمین کشید؛ پوستش هیچ‌چیزی را حس نمی‌کرد. سرما، گرما، زبری یا صافی، هیچی!
ترسان و لرزان بلند شد و همه‌جا را بررسی کرد.
او داخل یک اتاق کاملا سفید نشسته بود؛...

فریان · 31/10/22

آبشاری از خون، از موهای طلاییش می‌بارید و بر بدن و صورتش می‌خورد و بر دریای‌خون می‌چکید. چشمان طلایی و خون‌آلودش را به ساموئل دوخت و با جنون و سرعت، شروع به زمزمه کردن کرد‌. زمزمه‌هایی که از دور، به شکل طلسم‌خوانی یا نفرین شنیده می‌شد.
ساموئل خونین سرش را بالا آورد و مانند هیولای وحشی نعره‌ای بلند و طولانی...

فریان · 31/10/22

آرتام نگاه خماری انداخت و گفت:
- پتانسیل یک رهبر را داری؛ ولی گمان نکنم بتوانی انجامش بدی!
سیریوس بلافاصله جوابش را داد:
- فقط بیست‌دقیقه هست که به جمع ما وارد شدی؛ فکر نکن که کسی هستی!
شاید سیریوس قبول نکند؛ ولی حسادت در لحنش فوران می‌زد.
آرتام بدون توجه به او ادامه داد:
- بدون این‌که دلیلش را بدانم، بعد...

فریان · 31/10/22

چهار میلیارد سال پیش بود که تاروکتیانو اختران تاریکی را از اعماق تاریکیش خلق کرد و به جان عالم انداخت؛ راداگاد، بزرگ‌ترین رقیب او به دست بنیان‌گذارش از هم فرو پاشیده شد و این، بهترین فرصت برای نابودی عالم بود.
جهان در تاریکی شیطان جاودان غرق شده بود و تنها جایی که برایش باقی ماند؛ معبد اژدها در زمین بود...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین