- عضویت
- 16/7/20
- ارسال ها
- 2,693
- امتیاز واکنش
- 9,215
- امتیاز
- 233
- محل سکونت
- گلنمکستان
- زمان حضور
- 63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
سالک از خورشید چون آگاه شد
عاقبت برخاست پیش ماه شد
گفت هان ای چشمهٔ افروخته
بر منازل روز و شب آموخته
هر زمان در منزلی دیگر روی
گـه بپا آئی و گـه با سر شوی
هر سر مه میشوی نو از کمال
لاجرم روی تو میگیرند فال
در شب تاریک تنها میروی
مشعله در دست زیبا میروی
زنگی شب را تودادی گوشمال
گرگ ظلمت را تو کردی در جوال
خیمهٔ داری ز نور آن را طناب
از طناب او جهانی پر کلاب
چون سلیمان باد در فرمان تراست
لاجرم از نور شادروان تراست
تو سلیمان وش بشادروان دری
کردهٔ ازماه نو انگشتری
این چنین ملکی که حاصل کردهٔ
گوئیا تو حل مشکل کردهٔ
کردهٔ چشمی سپید از انتظار
پس سیه کاسه مباش و شرم دار
گر خبر داری ز درد و سوز من
هین نشانی ده که شب شد روز من
گفت ای پرسنده وقت کار رفت
پیش از ما قافله سالار رفت
چون ندیدم هیچ گرد از قافله
روی من از اشک شد پر آبله
اول مه عمر یک دم یافته
ضحکهٔ عالم شده غم یافته
آخر هر ماه دل پر تفت و تاب
زار بر زردم نشیند آفتاب
چون برآید آفتاب روشنم
آتش سخت افکند در خرمنم
گـه دهان شیر باشد جای من
گاه کژدم سر نهد در پای من
گاه در خوشه کشندم همچو داس
گاه در گاوم چو از زر سنگ آس
گاه بر میزان چنانم میکشند
گـه ز هی در خر کمانم میکشند
عاقبت برخاست پیش ماه شد
گفت هان ای چشمهٔ افروخته
بر منازل روز و شب آموخته
هر زمان در منزلی دیگر روی
گـه بپا آئی و گـه با سر شوی
هر سر مه میشوی نو از کمال
لاجرم روی تو میگیرند فال
در شب تاریک تنها میروی
مشعله در دست زیبا میروی
زنگی شب را تودادی گوشمال
گرگ ظلمت را تو کردی در جوال
خیمهٔ داری ز نور آن را طناب
از طناب او جهانی پر کلاب
چون سلیمان باد در فرمان تراست
لاجرم از نور شادروان تراست
تو سلیمان وش بشادروان دری
کردهٔ ازماه نو انگشتری
این چنین ملکی که حاصل کردهٔ
گوئیا تو حل مشکل کردهٔ
کردهٔ چشمی سپید از انتظار
پس سیه کاسه مباش و شرم دار
گر خبر داری ز درد و سوز من
هین نشانی ده که شب شد روز من
گفت ای پرسنده وقت کار رفت
پیش از ما قافله سالار رفت
چون ندیدم هیچ گرد از قافله
روی من از اشک شد پر آبله
اول مه عمر یک دم یافته
ضحکهٔ عالم شده غم یافته
آخر هر ماه دل پر تفت و تاب
زار بر زردم نشیند آفتاب
چون برآید آفتاب روشنم
آتش سخت افکند در خرمنم
گـه دهان شیر باشد جای من
گاه کژدم سر نهد در پای من
گاه در خوشه کشندم همچو داس
گاه در گاوم چو از زر سنگ آس
گاه بر میزان چنانم میکشند
گـه ز هی در خر کمانم میکشند
مصیبت نامه عطار نیشابوری
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com