- عضویت
- 24/10/21
- ارسال ها
- 111
- امتیاز واکنش
- 966
- امتیاز
- 163
- سن
- 54
- زمان حضور
- 2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای داد و بیداد تیر باهم قاطی شده بود که با وحشت بلند شدیم و سوار ماشین شدیم. پام روی پدال فشار دادم و از اونجا دور شدم؛ اما با تعقیب پی در پیشون عصبی سرعت رو بیشتر کردم. نگاهی به پشت سرم انداختم. که با پیچیدن ماشینی جلومون متوقف شدم.
زلفا با ترس دستم رو گرفت.
نگهبانها سمتمون اومدن و با زور مارو سمت ماشین بردن.
با دیدن فواد و...
زلفا با ترس دستم رو گرفت.
نگهبانها سمتمون اومدن و با زور مارو سمت ماشین بردن.
با دیدن فواد و...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com