خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Saba86tt

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/21
ارسال ها
111
امتیاز واکنش
966
امتیاز
163
سن
53
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
دویدم و در باز کردم که با قیافه‌ی دلقک آنا روبرو شدم و بـ*ـغلش پریدم.
آنا: وای کمرم!
کشوندمش داخل و گفتم:
- باورم نمیشه‌.
خودش رو روی مبل پرت کرد و گفت:
- باید باورت بشه.
به دور اطراف زل زد و گفت:
- خیلی عوض شدی دل‌آرا، شلخته‌تر شدی.
رو مبل لم دادم و پک عمیقی زدم و گفتم:
- گذاشتم شما بیای زحمتش رو بکشی‌.
اخمی کرد که سمت آشپزخونه رفتم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: زهرا.م، سیده کوثر موسوی، MaRjAn و 5 نفر دیگر

Saba86tt

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/21
ارسال ها
111
امتیاز واکنش
966
امتیاز
163
سن
53
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
با خستگی بیدار شدم
همچین میگم خستگی انگار کوه کندم.
آنا کنارم نبود بعد اینکه دست و صورتم رو شستم، نگاهی بهش کردم که با لبخند گفت:
- صبح بخیر من به جای تو صبحانه درست کردم.
من: به به دستت درد نکنه.
نشستیم و مشغول خوردن شدیم. آنا شروع کرد به حاضر شدن و من هم پالتوی بلند مشکی و قهوه‌ایم رو پوشیدم و با هم بیرون رفتیم‌.
گفتم:
- راستی تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، سیده کوثر موسوی، MaRjAn و 5 نفر دیگر

Saba86tt

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/21
ارسال ها
111
امتیاز واکنش
966
امتیاز
163
سن
53
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
با تعجب میخکوب شدم و کم کم برگشتم.
نه!
خودش بود! خود خودش. عوض شده بود خیلی زیاد.
لبخند کمرنگی زد و گفت:
- خیال نیست واقعیت.
صداش، صدای بم و مردونه‌اش. پیراهن سفید مردونه که دکمه‌‌ی بالاییش باز بود وشلوار سورمه‌ای رنگ رو پوشیده‌ بود.
موهاش بلند شده بود و باعث شده بود خورده موهاش رو پیشونیش بریزه و چشم‌های مرموزش رو پنهان کنه.
تتو‌های...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: زهرا.م، سیده کوثر موسوی، mahan.fatemeh87 و 5 نفر دیگر

Saba86tt

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/21
ارسال ها
111
امتیاز واکنش
966
امتیاز
163
سن
53
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
اصلان با دیدنم آنا رو شوت کرد رو زمین و گفت:
- ای جونم آبجی دل‌آرا.
آنا: آخ کمرم ایش داداش من از همه بهتره مگه نه داداشی؟
براهان تک خنده‌ای کرد که با تعجب گفتم:
- شما سه تا چرا یهو اومدید پاریس
آنا: ببخشیدا عشقم من دیروز اومدم.
اصلان ادای آنا رو در آورد و دستش رو دور گردن براهان انداخت و گفت:
- عشقم من و تو هم همزمان از زندان باهم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: زهرا.م، سیده کوثر موسوی، mahan.fatemeh87 و 5 نفر دیگر

Saba86tt

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/21
ارسال ها
111
امتیاز واکنش
966
امتیاز
163
سن
53
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
از فرودگاه بیرون اومدیم. باورم نمی‌شد بالاخره می‌تونم سورن و بنیامین و الیاس رو ببینم. با خوشحالی سوار ماشینی شدیم که الیاس فرستاده بود. همه‌مون عینک‌ های مشکی زده بودیم و البته ست مشکی زدیم. براهان دستم رو گرفت که ذوق کردم‌. از اینکه آدم شده بود حس خوبی داشتم، خب آخه کار‌های خلاف انجام نمی‌داد و در کل انگار آدمش کرده بودم. بدبخت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ارزو، زهرا.م، سیده کوثر موسوی و 5 نفر دیگر

Saba86tt

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/21
ارسال ها
111
امتیاز واکنش
966
امتیاز
163
سن
53
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
به لباس سیاه سفید بلندم نگاه کردم. لباس ساده‌ای بود چون از این پفی و فنردار‌ها دوست نداشتم، والا چیه اخه
دوتا لایه از موهام‌ رو پشتم بسته بودن و بقیش باز بود. ارایشمم زیاد غلیظ نبود و شیک ساده. به آنا زل زدم و چشمکی بهش زدم
من: خوشگل شدیا
آنا: بزن به تخته.
من: ایش از خودراضی.
مهمون‌ها همه اومده بودن و صدای آهنگ کلاسیک پخش می‌شد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، سیده کوثر موسوی، mahan.fatemeh87 و 3 نفر دیگر

Saba86tt

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/21
ارسال ها
111
امتیاز واکنش
966
امتیاز
163
سن
53
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناباور خندیدم و به صورت آنا زل زدم.
من: جنسیتش چیه؟
اصلان گفت:
- جنسیت نداره که اژدره. بمب هسته‌ایه
آنا با حرص میگه:
- عزیزم لازم نیست به بچمون محبت کنی.
دکتر می‌خنده و میگه:
- پسره بچتون.
اصلان دستش رو روی مانیتور می‌کشه.
اصلان: بیا آقا اژدر بیا بابا.
براهان: زهر مار
ریز ریز خندیدم.
اصلان: خدایی نتیجه رو ببین دوست دخترم شد زن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، سیده کوثر موسوی، mahan.fatemeh87 و 3 نفر دیگر

Saba86tt

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/21
ارسال ها
111
امتیاز واکنش
966
امتیاز
163
سن
53
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
**
از خیابون رد شدم و سمت عمارت رفتم.
تازه از سرکار برگشته بودم و فیلم جدیدم رو داشتم می‌ساختم. براهان می‌خواست بیاد دنبالم و قرارمون نزدیک برج ایفل بود. باد ملایمی وزید و به شکوفه‌ها زل زدم.
تو حال و هوای خودم بودم ‌که با شخصی برخورد کردم و وسایلش زمین افتاد.
من: ببخشید
صداش تو گوشم پیچید:
- ایرادی نداره.
سرم رو بلند کردم و با دیدن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، سیده کوثر موسوی، mahan.fatemeh87 و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا