خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Saba86tt

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/21
ارسال ها
111
امتیاز واکنش
966
امتیاز
163
سن
53
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمام رو‌باز کردم و با قیافه‌ی مظلوم سورن روبرو شدم و لبخندی رو لـ*ـبم اومد. بعد اینکه کار‌هام رو کردم، پایین رفتم.
من: صبح بخیر.
همه نگاهی کردن و جوابم رو دادن به غیر از براهان.
با گوشی یکم ور رفتم که براهان کنارم نشست و دستش رو دور شونه‌ام انداخت.
اخمی کردم و با حرص نگاهش کردم.
من: چته
براهان: مهمونی پس فرداست.
بهش زل زدم که با موهام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: mahan.fatemeh87، MaRjAn، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 4 نفر دیگر

Saba86tt

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/21
ارسال ها
111
امتیاز واکنش
966
امتیاز
163
سن
53
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
چند ساعت تا مهمونی مونده بود و من هم درحال حاضر شدن بودم.
نگاهی به خودم کردم. لباسی که خریده بودیم رو پوشیده بودم. کت چرمم با نیمه‌تنه‌ای زیرش پوشیده بودم و به علاوه‌ چکمه‌های مشکیم خیلی می‌اومد.
لبخند کمرنگی رو لـ*ـبم اومد. ارایش خفنی کرده بودم و حاضر آماده کیفم رو دستم گرفتم و به سورن زل زدم و گفتم:
- حلما مواظبت هست، شیطونی نکن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: mahan.fatemeh87، Saghár✿، MaRjAn و 3 نفر دیگر

Saba86tt

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/21
ارسال ها
111
امتیاز واکنش
966
امتیاز
163
سن
53
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
من: هوم؟
براهان:‌به هیچ‌وجه تاکید می‌کنم هر اتفاقی افتاد به هیچ‌وجه‌ دیگه سراغ من نمیای.
سکوت‌کردم و دستم رو مشت کردم.
چجوری؟ شاید اون بتونه ولم کنه چون علاقه‌ای نداره ولی... این وسط من باز قربانی میشم.
سیگارش رو روشن کرد و گفت:
- این آخرین باره که دیگه سیگار می‌کشم.
نفس عمیقی کشیدم‌‌‌ و به بنیامین زل زدم و‌ تازه چیزی یادم اومد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: mahan.fatemeh87، Saghár✿، MaRjAn و 3 نفر دیگر

Saba86tt

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/21
ارسال ها
111
امتیاز واکنش
966
امتیاز
163
سن
53
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهی به بنیامین که خیره و‌ مبهوت بهم زل زده‌بودم انداختم. بغضم رو قورت دادم و بلند شدم و داخل سرویس بهداشتی رفتم.
آبی به صورتم زدم و کلافه چنگی به موهایم زدم‌ و بیرون رفتم. افراد کمی تو سالن اصلی بودن
براهان سمتم اومد و گفت:
- نمی‌دونستم با یک خواننده‌ی ماهر طرفم.
خندیدم و گفتم:
- نه زیاد واسه خودم می‌خونم
دستم رو کشید و گفت:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، mahan.fatemeh87، Saghár✿ و 3 نفر دیگر

Saba86tt

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/21
ارسال ها
111
امتیاز واکنش
966
امتیاز
163
سن
53
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
بوی سوختگی همه جا پیچید. با تعجب به اطراف نگاهی کردم. بیرون رفتم‌ و بیرون محوطه گشتی زدم. صدای سرفه‌ها یک لحظه هم قطع نمی‌شد.
با‌صدای تیر ترسیده دویدم و پیش براهان و‌ بقیه رفتم. با دیدن آنا که ناله‌ی از درد می‌کرد و به خودش می‌پیچید ناباور به فواد زل زدم.
اصلان با خشم داد بلندی زد و‌ شروع کرد به کتک زدنش.
اهورا سمتش اومد و گفت:
- چه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، mahan.fatemeh87، Saghár✿ و 4 نفر دیگر

Saba86tt

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/21
ارسال ها
111
امتیاز واکنش
966
امتیاز
163
سن
53
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناله‌ای کرد که‌ کشیدمش داخل سالن و وسط انداختمش. در سالن رو بستم و از پشت شیشه بهت زده فریاد بلندی زد.
شعله‌ها اوج گرفتن و دویدم‌. با پرت‌شدن من کشتی منفجر شد.
چشمام بسته شد و فقط موج‌های آب رو حس کردم.‌ با بیرون اومدن از آب نفس عمیقی کشیدم و سمت خشکی رفتم. نگاهم رو‌به کشتی دادم و در حال تماشای نمایش شدم، نمایش مرگ. از همون روز که با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، MaRjAn، mahan.fatemeh87 و 2 نفر دیگر

Saba86tt

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/21
ارسال ها
111
امتیاز واکنش
966
امتیاز
163
سن
53
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
چند روز گذشته بود و حالا دیگه همه چی تغییر کرده بود.
الیاس بعد چند روز آزاد شد و همین طور بنیامین.
تا ماجرای عاشقی این دوتا رو فهمیدن همه چی حل شد.
آنا حالش بهتر شده بود و تو خونه درمان می‌شد ولی من و اون چی؟
اصلان و براهان به یک سال حبس محکوم شدن. یک سال زمان زیادی بود، البته برای من.
دوری از براهان مثل یک کابوس برام بود.
خونه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: زهرا.م، MaRjAn، mahan.fatemeh87 و 4 نفر دیگر

Saba86tt

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/21
ارسال ها
111
امتیاز واکنش
966
امتیاز
163
سن
53
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
با صدای عر عر سورن بیدار شدم.
کلافه به بالش چنگ زدم و همزمان صدای خوش‌آمدگویی اومد.
کلافه بلند شدم و دست صورتم رو شستم.
زیر لـ*ـب غر زدم:
- این کیه کله سحر پا شده اومده
به ساعت نگاه کردم که یک ظهر بود.
البته کله‌ی ظهر مزاحم شده.
بعد اینکه لباس‌هام رو عوض کردم پایین رفتم و با دیدن مهمون‌هایی تعجب کردم.
یک دختری که چهره‌ی ملیحی داشت و یک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، MaRjAn، mahan.fatemeh87 و 2 نفر دیگر

Saba86tt

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/21
ارسال ها
111
امتیاز واکنش
966
امتیاز
163
سن
53
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
وارد فرودگاه شدم و بعد چک کردن وسایل و چمدون‌هام وارد سالن شدم.
افرادی بودن که هر کدوم با شخصی خدافظی می‌کردن. بعضی‌ها واسه یک مدت و بعضی‌ها واسه همیشه.
اما قشنگتر از اون کسایی هستن که تازه به اینجا اومدن، تازه از راه رسیدن و تازه عزیزانشون رو دیدن.
ایستادم و به پشت سرم زل زدم.
کاش فقط یک بار، فقط یک بار دیگه می‌تونستم ببینمش.
سمت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: زهرا.م، MaRjAn، mahan.fatemeh87 و 4 نفر دیگر

Saba86tt

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/10/21
ارسال ها
111
امتیاز واکنش
966
امتیاز
163
سن
53
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک سال بعد***

با عجله تو خیابان اول دویدم اینجا پاریس بود. شهر عاشق‌ها...
تو این یک سال چیز زیادی تغییر نکرده بود. من همون دختر یک سال پیش بودم موهای چتری و بازم دورم ریخته بود.
با سورن و بقیه تا چند هفته پیش در ارتباط بودم ولی بخاطر اینکه سرم شلوغ بود نتونسته بودم زنگ بزنم.
تو این مدت شاید فقط تونسته بودم فیلمی که ساخته بودم رو به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: زهرا.م، MaRjAn، mahan.fatemeh87 و 3 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا