- عضویت
- 24/10/21
- ارسال ها
- 111
- امتیاز واکنش
- 966
- امتیاز
- 163
- سن
- 54
- زمان حضور
- 2 روز 9 ساعت 56 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمام روباز کردم و با قیافهی مظلوم سورن روبرو شدم و لبخندی رو لـ*ـبم اومد. بعد اینکه کارهام رو کردم، پایین رفتم.
من: صبح بخیر.
همه نگاهی کردن و جوابم رو دادن به غیر از براهان.
با گوشی یکم ور رفتم که براهان کنارم نشست و دستش رو دور شونهام انداخت.
اخمی کردم و با حرص نگاهش کردم.
من: چته
براهان: مهمونی پس فرداست.
بهش زل زدم که با موهام...
من: صبح بخیر.
همه نگاهی کردن و جوابم رو دادن به غیر از براهان.
با گوشی یکم ور رفتم که براهان کنارم نشست و دستش رو دور شونهام انداخت.
اخمی کردم و با حرص نگاهش کردم.
من: چته
براهان: مهمونی پس فرداست.
بهش زل زدم که با موهام...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان نمایش مرگ | saba1386tt کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com