خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
کريستين
همراه با نوازندگانی که برای مراسم آمده بودند، وارد قصر شده و اکنون در یکی از اتاق‌ها با دیگر نوازندگان منتظر نشسته بودم. جازدن خود به‌جای یک نوازنده‌‌‌‌‌‌‌ اصلاً کار سختی نشد. قصد نداشتم نقشه‌ام را با آشوب به‌پاکردن عملی کنم؛ لذا مخفیانه واردشدن بهترین گزینه بود. با ورود به قصر خیلی تعجب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلارکسون
وقتی مقابل سالن رقص رسیدیم، اندرو پیش از من وارد سالن ‌شد. به‌محض ورودش توانستم صدای دست‌زدن حضار را از پشت در بشنوم. تعجبی از میزان بالابودن تن این صدا نکردم. اندرو در چند سرزمین شاهزاده‌ی محبوبی بود و لیاقت دریافت این میزان علاقه از سوی دیگران را داشت. آهی کشیدم. تنها کسی که نمی‌توانست به او...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس از خروج او از سالن، صدای پچ‌پچ حضار همهمه‌‌‌‌‌‌‌ی آزاردهنده‌‌‌‌‌ای را در سالن ایجاد کرد. ترس و نگرانی تنها احساساتی بودند که می‌شد در چهره‌ی دیگران دید. بدون اهمیت‌دادن به دیگران از سالن خارج شدم و‌‌‌ به‌سمت دفتر کارم رفتم. وارد اتاق شدم. دستم را روی میز کوبیدم. هیچ کلمه‌ای قادر به توصیف خشم و اضطرابم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک آن نیرویی وارد بدنم شد که مطمئن بودم همان آدرنالین ناشی از خشم بود. به من نیروی سرپاایستادن را داد و من با تندی باد برخاستم و به‌طرف آن مرد رفتم. علیرغم ترسی که‌‌‌‌‌‌‌ به‌خاطر اتفاقات در حال حاضر داشتم، باید می‌فهمیدم جریان چیست.
پشت‌سرش ایستادم. صدایم تحکم و خشمی درونش داشت که نشان می‌داد چقدر از این...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرد سعی کرد جو حاکم بر فضا را عوض کند. لبخندی روی ل*ب نشاند.
‌- پرنسس چیزی میل دارین؟
چشم از در گرفته و نگاهش کردم. بی‌توجه به حرفش پرسیدم:
- اسمت چیه؟
مرد مکثی کرد و سپس جواب داد:
- مایک!
چیزی نگفتم و به درون اتاق برگشتم. مدتی را در اتاق سپری کردم. دلم نمی‌خواست از این اتاق خارج شوم. نمی‌خواستم کنار مایکی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
از اتاق کارم بیرون رفت و مرا با افکارم تنها گذاشت. افکاری که چون موریانه به جانم افتاده بودند و روحم را می‌بلعیدند. یک روز تمام کلارا در قصر نبود و آن‌قدر نگرانش بودم که نمی‌توانستم با کلمات بیانش کنم. فکر‌‌‌‌‌ اینکه آن پسر در کنار کلارا باشد خشمگینم می‌کرد، خشمی که‌‌‌‌‌‌ هیچ‌چیز قادر به سرکوبش نبود. در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرم را چرخاندم و نگاهش کردم. پتوی تـ*ـخت را رویش کشیده و خوابیده بود. هنوز مانند بچگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایش وقتی می‌خوابید خیلی معصوم و آرام می‌شد. لبخندی مهمان ناخوانده‌‌‌‌‌‌‌ی لبانم شد. کنارش رفتم و روی تـ*ـخت، بالای سرش نشستم. همه اجزای صورتش را از نظر گذارندم؛ لبان سرخش، گونه‌هایش، چشمانش که اکنون بسته بودند. دلم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک تای ابرویم را بالا دادم.
- شما همدستین، مگه نه؟
چیزی نگفت. سکوتش را که دیدم از شدت خشم پوزخندی زدم. با عجله به اتاق رفتم و در را محکم به هم کوبیدم. دستانم را مشت کردم. اخمی مهمان ابروهایم شد. می‌گفتند دشمن نبودند، مانند دشمن هم رفتار نمی‌کردند؛ اما‌‌‌‌‌‌ بااین‌حال نمی‌گفتند چه مرگشان شده و مرا به چه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
با رسیدن به دشتی در اطراف والانس، تازه فهمیدم برنامه‌شان برای رفتن چه بود. داشتیم‌‌‌ به‌سمت دو پرنده غول‌پیکر که نمی‌دانستم نوعشان چیست، می‌رفتیم. با حیرت به آن پرندگان نگاه می‌کردم.‌‌‌‌‌‌‌ به‌خاطر مشعلی که در دست مایک بود، می‌دیدم که پرندگانِ تماماً سفیدرنگی بودند. همچنین گل‌های میناتوس در این دشت که در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
چند لحظه نگاهم کرد؛ اما چیزی نگفت و سرش را برگرداند. اخمی کردم. کم‌کم داشتم یقین می‌آوردم که این دو نمی‌دانستند جواب سؤال‌دادن یعنی چه و بلد نبودند جواب سؤال کسی را بدهند. نفسم را با حرص بیرون دادم. بی‌خیال این موضوع شدم و خواستم سؤال دیگری بپرسم.
- مسافتمون زیاده؟
دیدم که کریس سری به معنای آره تکان داد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بغض آسمان | sevma کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، _mah_، ~XFateMeHX~ و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا